hc8meifmdc|2011A6132836|Tajmie|tblnews|Text_News|0xfdff3475000000005b01000001000100
خاستگاه
مسألة
تشکیک وجود
دکتر سیدمحمدکاظم علوی
چکیده
مسألة تشکیک وجود یکی از مسائل مهم فلسفة اســـلامی محسوب میگردد که میتوان از ابعاد مختلف آنرا مورد بررسی قرار داد. یکی از این ابعاد چگونگی طرح آن در فلسفة اسلامی است. این مهم با بررسی خاستگاه مسألة تشکیک به انجام میرسد و این مقاله عهدهدار بررسی آن میباشد. هرچند ممکن است در مسیر تاریخی تشکیک، این مبحث به الفاظ مشکک در منطق رسانده شود ولی طرح آن در فلسفة اسلامی خاستگاهی مابعدالطبیعی دارد و آن، تقسیم وجود به واجب و ممکن و اشتراک وجود در این دو قسم است. به عقیدة برخی، اشتراک وجود در واجب و ممکن، شائبة همعرض محسوب شدن این دو قسم را به دنبال داشته است. فلاسفه در پاسخ، مسألة تشکیک وجود را مطرح میسازند. به دنبال بیان این خاستگاه، مشخص میگردد که چرا نمیتوان در فلسفة ارسطو، تشکیک وجود را بهعنوان یک مسأله جستوجو کرد؟ و بر پایة اصول فلسفة ابنسینا چگونه میتوان آنرا تبیین نمود؟ همچنین تبیین نهایی مسالة تشکیک در فلسفة متعالیه بهدست میآید و تبیین میگردد که ملاصدرا در نظر نهایی و سطح دوم از فلسفة خویش با توجه به رد هرگونه دوگانگی (ثنویت) در وجود، از تشکیک وجود، گذر میکند.
واژههای کلیدی
تشکیک وجود، وجود، مشکک، اشتراک
وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، علت و معلول، وجود حقیقی و مجازی.
مقدمه
مسألة تشکیک وجود از جایگاه خاصی در فلسفة اسلامی برخوردار است که پس از فلسفة
متعالیه و طرح آن در کنار اصالت وجود، بهعنوان دومین اصل
حکمت متعالیه، نقش بسزایی در تبیین مسائل هستیشناسی اسلامی، ایفا نموده تا آنجا که بدون فهم این مسأله، اصالت وجود معنای کاملی نمییابد (16: ص 5-4).
تشکیک وجود علاوه بر آنکه از نظر ملاصدرا
بیانکنندة تأویلپذیری (هرمنوتیک) هستی میباشد، از نظر شارحان فلسفة وی مفهوم کلیدی تأویلپذیری خود فلسفة وی نیز هست که بدون درک آن، فهم حکمت متعالیه غیر ممکن
خواهد بود
. از اینرو میتوان از ابعاد مختلف
به این مسأله نگریست که هر کدام جایگاه مخصوص به خود را طلب میکند و نمیتوان به همة آنها در یک گفتار
اشاره کرد. در این مقاله فقط به خاستگاه طرح
این مسأله خواهیم پرداخت. باید توجه داشت که طرح
مسألة مذکور با طرح آن در منطق متفاوت است و هر چند ممکن است در مسیر تاریخی، آنرا به منطق و تا مبحث الفاظ مشکک متصل نمایند (11: ج 1، ص 427). اما طرح آن در فلسفة اسلامی در بستر دیگری فراهم آمده
است که بهطورکلی آنرا با معنای منطقیاش متفاوت میسازد. در اینجا نخست به دنبال پاسخ این
پرسش هستیم که چه مشکلی پیش روی فیلسوفان مسلمان بوده است که ایشان را بر آن داشته تا تشکیک را مطرح کنند؟ باید اذعان داشت که مسألة تشکیک، در بستری مابعدالطبیعی که در تبادل با آموزههای دینی است، پدید آمده است. لذا خاستگاهی مابعدالطبیعی دارد که فقط در فلسفة اسلامی مجال طرح پیدا میکند در غیر این صورت طرح مسأله اساساً بیمعنا خواهد بود. از اینرو در فلسفة ارسطو نمیتوان خاستگاهی برای
طرح آن یافت.
این بررسی با بررسی مبانی نظریة تشکیک وجود متفاوت
است. این نظریه گذشته از مبانی عام در امور عامه، دارای مبانی خاصی از جمله عینیت وجود، بساطت وجود و وحدت حقیقت وجود است که بررسی آن مجالی فراخ و گسترده میطلبد. همچنین این بررسی با اثبات نظریة تشکیک وجود در حکمت متعالیه، متفاوت است زیرا در اثبات نظریة مذکور به ارکان آن
پرداخته شده و نظریههای رقیب و استدلالهای اثبات آن مورد بررسی قرار میگیرد که همه پس از بررسی طرح مسأله مذکور و خاستگاه آن، معنا مییابد.
تفاوت معنای منطقی با معنای فلسفی مسألة تشکیک
معنای منطقی تشکیک با الفاظ مشکک معرفی میگردد که مربوط است به مباحث الفاظ در این مباحث پس از
تقسیم الفاظ به کلی و جزئی، الفاظ کلی باز به کلی متواطی و کلی مشکک تقسیم میگردد. قسم اخیر که معنای منطقی تشکیک را تشکیل میدهد در آثار ابونصر فارابی (950ـ873 م /339ـ275ق) انسجامیافته (21: ص12) و سپس بهعنوان یکی از مباحث منطق درآمده است.
اما مسألة تشکیک وجود در فلسفة اسلامی با عنوان معنای فلسفی مسألة تشکیک، کاملاً از معنای منطقی آن
متمایز میگردد. تفاوت عمدة این دو تصویر به معنای وجود و عمومیت آن بر میگردد. تصویر منطقی از تشکیک، مبتنی بر عمومیتی از وجود است که در محدودة مقولات تبیین میشود و با معنای خاصی از موجود متناسب است. توضیح آنکه فارابی برای موجود چهار معنا بیان میدارد؛ معنای نخست معنایی است که بر مقولات اطلاق میگردد و نسبت بدانها عمومیت
دارد. معنای دوم معنای صادق برای
موجود است که هر آنچه را مطابقی داشته باشد در بر میگیرد. معنای سوم معنایی است که بر هرچه خارج از ذهن دارای هویتی باشد، اطلاق میگردد و معنای چهارم معنای رابطی است (20: ص125-115). نخستین معنا، میراث نظام فلسفی
ارسطویی است که نوع خاصی از اشتراک را برای وجود به
ارمغان میآورد. بر اساس این معنا، وجود در میان مقولات
مشترک است (2: ص21) و بر آنها حمل میگردد اما حمل آن بر مقولات همچون حمل جنس که حملی بالسویه است، نمیباشد. بلکه به تقدیم و تأخیر بر آنها حمل میشود (5: ص 11-9). این، معنای مشکک بودن وجود
در این باره است. اما معنای فلسفی تشکیک با معنای سوم وجود از معانی بیان شدة فارابی، مناسبت دارد. این معنا نسبت به معانی دیگر عمومیت بیشتری داشته و تمام موجودات اعم از ممکن و واجب را در بر میگیرد.
خاستگاه مسألة تشکیک وجود
با توجه به تمایز بیان شده پرسش
دربارة زمینة طرح این مسأله در فلسفه معنا مییابد. این پرسش چنان که توضیح داده شد، خاستگاه این مسأله را مشخص میسازد. تتبع دربارة خاستگاه مورد نظر ما را به طرح نخستین آن در فلسفة مشاء میرساند. شناسایی و بررسی موقعیت مذکور پاسخ بدین پرسش را میسر میسازد که چرا این مسأله وارد فلسفه شده است و دغدغة فیلسوف در نخستین گام طرح آنچه بوده است؟ در این تتبع به خواجه نصیرالدین طوسی ( 1274ـ1201م/672ـ597ق) میرسیم که برای نخستین بار با این مسأله بهعنوان یکی از مسائل فلسفی برخورد کرده است و تشکیک را ذیل عبارات ابنسینا (1037ـ980م/429ـ370ق) در شرح اشارات و تنبیهات، نمایان ساخته است (18: ص34ـ31). وی در پاسخ به اعتراض
فخرالدین رازی (1209 ـ 1148م / 606ـ543ق) بر اشتراک وجود میان دو قسم واجب و ممکن از تقسیم وجود، بدین راه حل روی میآورد. اعتراض او به مناسبت اقامة برهان بر اثبات واجب و بیان مقدمهای است که در آن وجود به واجب و ممکن تقسیم میگردد (3: ص19). این اعتراض در چند جای دیگر از آثار امام فخر رازی دیده میشود. وی
در دو کتاب اربعین (9: ص100) و مطالب عالیه (10: ص 295) اعتراضهای مفصلی بر قول ابوعلیسینا وارد میسازد و آن را به دلایل متعدد مردود میداند. البته پیشینة این نزاع به پیش از امام فخر رازی
بر میگردد. امام محمد غزالی (1113ـ 1058م / 505ـ450ق)
به این شبهه در قالب «مشارکت نداشتن واجب در جنس» پرداخته (19: ص158) و ابنرشد (1198ـ
1126م/ 595 ـ520ق) بدان پاسخ داده است
که نهایتاً وی در مقام پاسخ، به مشکک بودن وجود
متمسک میگردد (1: ص373-369).
این موضع با همین مشخصات در حکمت متعالیه نیز تکرار میشود که در ابتدای سفر سوم از علم الهی و به مناسبت اثبات واجب، پدید میآید (11: ج6، ص16ـ14). صدرالمتألهین شیرازی (1640ـ1572م/1050ـ979ق) آنجا که درصدد بیان «برهان صدیقین» مبتنی بر اصل تشکیک وجود است این برهان را در غایت متانت و قوت میداند و به اشکالات وارد شده بر آن میپردازد. ملاصدرا مبنای اشکالات را عجز از درک صحیح مقصود از تشکیک وجود دانسته است (11: ج6، ص17). همچنان
که خواجه نصیر نیز جهل به معنای تشکیک را سبب اعتراض فخر رازی دانسته بود (18: ص33).
بدین
ترتیب مسألة تشکیک، در پاسخ به اشکالی ظهور کرده است که برخاسته از تقسیم وجود به واجب و ممکن است. نگرانی متکلمین در طرح اشکال، این بوده است که
اشتراک وجود میان واجب و ممکن و قسیم شدن آنها منجر به همسنگ قرار دادن آنها در وجود شود و به تعالی واجب که از لوازم آموزة دینی توحید میباشد، لطمه وارد آورد. همعرض شدن واجب و ممکن در پی اشتراک وجود، باعث چالش آن با آموزة توحید میشود که جهت رفع آن، مسألة تشکیک بروز میکند به عبارتی دیگر طرح این مسأله، پاسخ حکیمانة فیلسوفان مسلمان به شبههها و اشکالهای عرضه شده بر ورود خدا بهعنوان یک مفهوم فلسفی در هستیشناسی است. البته با ورود آن در این حوزه نخست میبایست وضعیت وجود که بنیادیترین مسأله متافیزیک است (8: ص96)، با این مفهوم مشخص میگشت. در این گام فلاسفة مسلمان خدا را بهعنوان آنچه که وجود برایش ضرورت دارد معرفی نموده، آنرا واجبالوجود بالذات نام نهادهاند. اما به نظر مستشککین بر این اساس واجب داخل در تقسیم وجود شده و
ذیل مقسم وجود همردیف با وجود میگردد و اشکال بالا طرح میگردد و چالش مورد بحث بهوجود میآید.
به هر روی خواجه نصیرالدین
طوسی نظر فخر رازی را پنداری غلط میشمرد و دربارة منشأ این اشتباه میگوید: «و منشأ
این اشتباه جهل به معنای تشکیک است» (18: ص33). و پس از آن به بیان تشکیک میپردازد. چنانکه بیان شد چنین موقعیتی در موضع دفاع از تشکیک وجود برای
ملاصدرا پدید میآید که ریشه در همان طرح نخستین مسأله دارد. البته متذکر میگردد که سخن در خاستگاه طرح این مسأله است و این تنظیر به معنای یکسان انگاشتن آنها نمیباشد زیرا آنها دارای دو شکل متفاوت هستند و معنای مطرح شده در شرح اشارات و تنبیهات را نمیتوان در قالب حقیقت وجود انجام داد، زیرا درنظر گرفتن حقیقت وجود و عینیت بخشیدن بدان فرایندی است که در حکمت متعالیه به جایگاه خود رسیده و بهعنوان یک اصل در میآید و پیش از آن بهعنوان یک اصل مطرح نیست.
بر اساس خاستگاه یاد شده میتوان بهخوبی به تحلیل مهمترین مسائل
مبحث تشکیک پرداخت. بررسی پیشینة بحث تشکیک در آثار ارسطو، تبیین علّی ـ معلولی آن نزد ابنسینا و موضع منتسب به وی، نحوة تبیین تشکیک وجود و نهایتاً گذر از تشکیک وجود که از اهم مسائل آن میباشند، با بیان خاستگاه مسألة تشکیک وجود تبیین
بهتری مییابند.
تقسیمات وجود از نظر ارسطو
و ابنسینا
چنانکه بیان شد خاستگاه مسألة تشکیک، تقسیم وجود به واجب و ممکن و اشتراک
وجود در این دو قسم میباشد. اما آیا ارسطو (322ـ384 ق.م) وجود را اینگونه تقسیم
نموده است؟! ارسطو به این مبحث (تقسیم وجود) میپردازد ولی اینگونه تقسیمبندی در آثار وی یافت نمیشود، او وجود را به معنای «جوهر» (ousia) میگیرد (8: ص208)، جوهر به عقیدة وی یا صورت محض است و یا مرکب از صورت و ماده؛ قسم اخیر اجسام هستند که در تغییر و حرکت هستند و
در حرکت است که صورت و ماده معنا مییابند؛ در واقع تا آن هنگام که حرکت باشد هر متحرکی دارای
ماده و صورت است (7: a192)، اما اگر این جریان و سیر
حرکتی متوقف شود دیگر فقط صورت خواهد بود که
غایت تمام حرکات است و علت نهایی فعلیت
یافتن هر قوهای است ولی خود قوهای ندارد و فعلیت محض است. این قسم در ادبیات فلسفی ارسطو «محرک نامتحرک» یا «محرک اول» نامیده میشود که
تمام حرکتها بدان منتهی میگردد و دیگر موجودات مرکب از ماده و صورت، ممکن هستند. برای ارسطو مبدأ عالم، علت غایی است و نه علت فاعلی ایجادی. بدین صورت تمایز میان ماده و صورت در فلسفة ارسطو اصل قرار گرفته و براساس آن تقسیم وجود بنا میگردد.
ابنسینا با تحلیل
نظریة ارسطویی تمایز میان ماده و صورت، آن را برای تبیین نحوة وجود ممکن، کافی ندانست چون مهمترین چیز در این باره نیاز به علت ایجادی در ممکن بود (3: ص 18ـ13) که در نظریة ارسطو جایگاهی ندارد. وجود اشیاء ممکن، از غیر است و از خارج به آنها اعطا میگردد پس میان ذات و ماهیت آنها با
وجود آنها فاصله است که این فاصله از ناحیة غیر پر میگردد. ممکن احتیاج به علت
دارد چون ذاتش نسبت به وجود و عدم اقتضایی ندارد و برای آنکه اقتضای وجود یابد و وجود برایش ضرورت پیدا کند، احتیاج به علت دارد ولی
در واجب چنین فاصلهای نیست و ذاتش عین وجودش است (2: ص370ـ367). این ویژگی در واجب
مستقیماً به تعریف ابنسینا از آن
ارتباط مییابد. در نظر وی آنچه وجودش از خودش است و وجودش
به خود ضرورت مییابد واجبالوجود است (2: ص49) و در مقابل، ممکن آن است که وجودش به غیر ضرورت مییابد. از اینرو ابنسینا موجود را به واجب و ممکن تقسیم میکند. فصل مقسم برای واجبالوجود: «یجب وجوده بذاته» (وجودش به خویشتن خویش ضرورت دارد)، و برای ممکنالوجود: «لم یجب وجوده بذاته» (وجودش به خویشتن خویش ضرورت ندارد) میباشد که دایر مدار مفهوم وجود است. وجود در هر دو قسم مشترک است. این اشتراک وجود
مبنایی برای فلسفة مشاء محسوب میگردد که جهت دفع شبهات در این باره و رفع چالش آن
با توحید واجب، خواجه نصیرالدین طوسی وجود را در این دو قسم، به تشکیک واقع میداند (18: ص34ـ31).
تبیین علیـ معلولی
تشکیک در فلسفة ابنسینا و انتساب قول به تباین وی
از دیگر تقسیمات وجود، تقسیم به علت و معلول است که در این تقسیم نیز همچون تقسیم به واجب و ممکن، وجود در اقسام آن مشترک است و اشتراک آن نیز به عمومیتی از وجود باز میگردد که تمام موجودات را در برمیگیرد، زیرا علت و معلول از لواحق «موجود بما هو موجود» محسوب میگردند و با
تحلیلی که از واجب و ممکن نزد ابنسینا ارائه
شد،
نهایتاً میتوان این دو تقسیم را یکی دانست بهویژه
آنکه بیان شد علتالعلل نزد ابنسینا علت فاعلی است. البته از آنجایی که ابنسینا دو گونه فاعل (یعنی فاعل الهی و
فاعل طبیعی) تعریف میکند (2: ص257)، باید به یاد داشته باشیم که منظور از فاعل در اینجا فاعل الهی است که علت حقیقی بوده و اعطای وجود میکند.
علت و معلول در وجود
مختلف هستند و اختلاف آنها در سه امر میباشد: تقدم و تأخر، بینیازی و نیازمندی
و وجوب و امکان؛ که این سه به هم
نزدیک بوده و میتوان یکی را با دیگری تبیین کرد که
در این میان وجوب و امکان جایگاه ویژهای پیدا میکند. و از آنجایی که به عقیدة ابنسینا وجوب وجود، همان «تأکد وجود» است و واجب بر «تأکد وجود» دلالت میکند (2: ص257)، این اختلافات را میتوان به اختلاف در «تأکد و ضعف» بازگرداند که البته ابنسینا خود به این اختلاف در کتاب مباحثات اشاره میکند (6: ص41). این اختلاف بهخوبی میتواند مبنای تشکیک وجود قرار گیرد که بر پایة اصول مشائی از تبیینی علّی ـ معلولی استخراج گشته است.
بنابراین نمیتوان قول به تباین را بهعنوان رقیب نظریة تشکیک، به ابنسینا نسبت داد. هر چند که ریشههای انتساب این قول در مجالی دیگرـ ان شاءالله ـ
بررسی خواهد شد لیکن بنا بر مطالب بیان شده میتوان سببی از این انتساب را بررسی نمود تا همچنان
که ملاصدرا بیان میدارد بیپایه بودن این انتساب مشخص گردد (12: ص100). بنابر آنچه بیان شد نزد ابنسینا، واجب علت فاعلی است و رابطة میان واجب و ممکن رابطة علّت فاعلی با معلول
آن است که همان بیان رابطة علیّت است. ابنسینا
در تعریف علت فاعلی میگوید: «و مراد از فاعل، علتی است که وجودی را مباین با ذاتش افاده کند» (4: ص158ـ157). از این عبارت برمیآید که میان علت
و معلول مباینت وجود دارد. لیکن ابنسینا خود مراد از تباین را توضیح
میدهد. منظور وی از تعریف مذکور آن است که فاعل محل برای
معلول نمیباشد بهگونهای که در آن قوة شیء معلول نهفته باشد (2: ص50). در واقع قید تباین برای خروج محل از علت فاعلی آمده است و نمیتواند محملی برای
انتساب قول مذکور به ایشان گردد. البته این استبعاد در درجة نخست برپایة تبیین علیـ معلولی بنا نهاده شده است که توضیح آن گذشت .
نحوة تبیین تشکیک وجود
هر چند تشکیک وجود بهعنوان دومین اصل فلسفة ملاصدرا آمده است لیکن او مبحث خاصی را بهطور مستقل
به این مسأله اختصاص نداده و پیروان خویش را در حسرت وجود چنین مبحثی باقی گذاشته است (11: ج1، ص432). نتیجة این مطلب آن
است که ما تبیین منظم و منسجمی از تشکیک
وجود در دست نداریم لیکن شارحان فلسفة وی به طرح آن همت گماردهاند. که با توجه به بیان خاستگاه مذکور موجه و اصولی است.
علامه سیدمحمدحسین طباطبایی در نهایـةالحکمه پس از فصل اصالت وجود فصلی را به تشکیک
وجود اختصاص داده است و نظریة تشکیک وجود را تبیین مینماید (17: ص23). وی در مقدمه به بیان دو نوع کثرت میپردازد؛ یکی کثرت ماهوی و
دیگری کثرت وجودی، که نوع دوم در پی انقسامهای وجود بر آن عارض میگردد
که مهمترین آنها هم تقسیم به واجب و ممکن است. بدین ترتیب تبیین تشکیک وجود از آغاز با خاستگاه آن که انقسام وجود به
واجب و ممکن و نظایر آن است، شکل میگیرد و بدیهی
است بدون تقسیم مذکور، سخن از تشکیک موضوعیت
نمییابد. چنان که ملاصدرا در مقام
اثبات واجب و توحیدش سخن از برهانی به میان میآورد که مبتنی بر تشکیک است و یکی از مقدمات آنرا، همچون ابنسینا، تقسیم وجود به واجب و ممکن میداند (11: ج6، ص15ـ14). هر چند در این تبیین از تقسیم وجود به واجب و ممکن
سخن به میان آمده، لیکن مبنای این تقسیم با آنچه در فلسفة مشاء مطرح بود تفاوت دارد و این تفاوت به اصول حاکم بر فلسفة مشاء و فلسفة متعالیه باز میگردد.
تمایز میان وجود و ماهیت، اصل هستیشناختی فلسفة ابنسینا میباشد و بر
همین اساس تقسیم مذکور ارائه میگردد؛ زیرا تقسیم مذکور تقسیم
موجود به اقسامی است که در یکی ترکیب وجود و ماهیت لحاظ شده است و در دیگری لحاظ
نشده است. به عبارت دیگر تقسیم وجود به وجود ماهوی و غیر
ماهوی است که بر اصل تمایز وجود از ماهیت بنا نهاده شده است. وجود ماهوی، وجودی است که عارض بر ماهیت است اما وجود غیرماهوی، عین ماهیت آن است (2: ص370). نهایتاً در این تقسیم، وجود به وجود عارض و وجود
غیر عارض تقسیم میشود که در حوزة مفهوم
وجود قرار گرفته و به همان نسبت تشکیک منظور در این فلسفه «تشکیک عامی» دانسته میشود که در آن
مابهالاشتراک، وجود عام انتزاعی و مابهالاختلاف، نحوة صدق این مفهوم عام بر دو مصداق واجب و ممکن است که این صدق، بهطور یکسان نمیباشد.
اما اصل بنیادین فلسفة ملاصدرا تمایز حقیقت وجود از مفهوم آن است (11: ج1، ص65ـ63) و مطابق آن، تقسیم وجود به واجب و ممکن، وارد حوزه و قلمرو حقیقت وجود میگردد.
بنابر اصل مذکور، عینیت و اصالت با وجود است (11: ص38)، و دیگر نمیتوان در تقسیم مذکور سخن از ماهیت به
میان آورد چون ماهیت اعتباری است. بدین ترتیب ملاصدرا وجود
را بهوجود مستقل و وجود رابط تقسیم میکند که ویژگی قسم نخست، بینیازی از غیر است که به آن واجبالوجود گفته میشود و صرف وجود است و
ویژگی قسم دوم، نیازمندی به غیر است که به آن ممکنالوجود گفته میشود
(11: ج6، ص15) و این فقر و نیازمندی
در وجود ممکن بهعنوان وجودی رابط، تمام حیثیت آنرا میسازد.
سیهروزی ز ممکن در دو عالم جــدا هرگز نشــد والله اعلم
از این فضای فکر فلسفی ملاصدرا است که نظریة تشکیک وجود استخراج میگردد و اختلاف میان دو قسم مذکور اختلاف در شدت و ضعف و کمال و نقص دانسته میشود (11، ج1: ص70ـ69) و به اصل حقیقت واحد وجود
باز میگردد که البته این نوع تشکیک با نوع «تشکیک عامی» تفاوت دارد و به آن «تشکیک خاصی» گفته میشود که ملاصدرا خود از آن به «تشکیک اتفاقی» یاد میکند (11: ج1، ص64). این تشکیک، در حقیقت عینیة وجود است که همچون حقیقت عینیة نور دارای درجات و مراتب تشکیکی میباشد.
گذر از تشکیک
ملاصدرا با تصحیح تقسیم وجود به واجب و ممکن و تقسیم آن به دو قسم وجود مستقل
و وجود رابط،
نظریة تشکیک
وجود را ارائه داد تا در سطح نخستین فلسفة خود به حل مسائل و معضلات فلسفی ناشی از
سیطرة اصالت ماهیت غالب آید. توضیح آنکه ملاصدرا جهت تبیین بسیاری از
مسائل فلسفی و حل معضلات آنها همچون وحدت حقیقت وجود و کثرت آن (11: ج1، ص74ـ70)، وجود ذهنی (11: ج1، ص 264ـ263)، اشتداد در جوهر (11: ج4، ص 274ـ273) ، اتحاد عاقل و معقول (11: ج3، ص324)، معاد جسمانی (11: ج9، ص186)، حشر عقول خاصه (13: ص82) و از نظریة تشکیک وجود بهره میگیرد لیکن در این نظریه توقف نمینماید. آنرا نظریهای متوسط جهت رسیدن به سطح دوم از فلسفة خویش میشمارد. لذا در فلسفة ملاصدرا از دو سطح باید سخن گفت که در طول هم بوده و میان آنها ناسازگاری وجود ندارد. ملاصدرا بر وجود این دو سطح و عدم منافات میان آنها تصریح میکند (11: ج1، ص71). از آنجا که ما این گذر را از منظر خاستگاه مسألة تشکیک مورد بررسی قرار میدهیم بنابراین مقصود از گذر از تشکیک وجود، گذر از تقسیم وجود و پذیرش دوگانگی در آن میباشد.
در سطح نخست از فلسفة وی بهدنبال ارائة نظریة تشکیک وجود، برای وجود وحدتی تشکیکی منظور میگردد که با اصل پذیرش کثرت و تعدد وجود همگام میباشد. لیکن در سطح دوم از فلسفة وی سخن از وحدت شخصی وجود است که با فرض کثرت و تمیز در وجود، منافات دارد و این کثرت و تمیز را به مظاهر وجود انتقال میدهد (11: ج2، ص305). سطح نخست فلسفة ملاصدرا
جنبة تعلیمی دارد و جهت طی مراتب بحث و تعلیم را از این سطح آغاز میکند و برای وجود تعدد و تکثر قایل میشود (11: ج1، ص71). بدیهی است که تلاش وی در این سطح ناظر به رفع شائبة تباین از وجود باشد.
صدرالمتألهین در کتاب مشاعر به وضوح بر وجود چنین دو سطحی تصریح میکند و از آنها نام میبرد. وی در این عبارات پس از آن که
شنونده را از پذیرش دوگانگی در وجود برحذر میدارد و موجودات را شأنی از شؤون وجود حق و پرتوی از پرتوهای نورالانوار میداند میگوید که آنچه نخست براساس نظریة خویش بیان داشته و علت و معلول در وجود قایل شده است در نظر نهایی منجر به آن میگردد که علت، اصل بوده و معلول شانی از شؤون آن باشد (15: ص104). اینکه علت و معلول بهعنوان دو قسم از وجودند، در سطح نخست فلسفة وی مطرح است و در نظر نهایی به وحدتی منتهی میگردد که جایی برای هیچ وجود دیگری حتی معلول باقی نمیگذارد.
البته چنانکه بیان شد ملاصدرا میان این دو سطح ناسازگاریی قایل
نیست. وی در عبارات اسفار ضمن تصریح بر وجود دو سطح مذکور از فلسفة خود، عدم ناسازگاری میان آن دو را گوشزد میکند. وی پس از آنکه وحدت حقیقت عینیه وجود و کثرت آنرا در قالب نظریة تشکیک وجود تبیین میکند و اختلاف در وجود را به اختلاف در شدت و ضعف باز میگرداند، متذکر میگردد: «باید دانست که آنچه ما از مراتب موجودات متکثره اثبات نموده و در مراتب بحث و تعلیم بر تعدد و تکثر وجود مقرر نمودهایم با اثبات وحدت وجود و موجود، ذاتاً
وحقیقتاً، که ما ـ انشاءاللهـ درصدد اثبات آن خواهیم بود منافاتی ندارد» (11: ج1، ص71).
گذر وی از سطح نخست
فلسفة خود و نظریة تشکیک، با نقد تقسیم وجود به
واجب و ممکن صورت میپذیرد. در این سطح از آنجا که
وی هیچگونه ثنویتی (دوگانگییی) را نمیپذیرد و در ساحت
وجود، وجودی حقیقی جز برای وجود حق قایل نمیگردد، هرگونه تقسیمی را
مردود میداند، چه از آن به تقسیم وجود به واجب
و ممکن تعبیر گردد و چه بهوجود مستقل و وجود رابط. به نظر وی اساس تقسیم وجود، تمایز و تغایر میان وجود و ماهیت بوده، لیکن از حیث «صرف وجود» شق دومی برای وجود که واجبالوجود بالغیر یا ممکن باشد وجود ندارد (11: ج2، ص312ـ311). به عبارتی دیگر ثنویت علت و معلول و حتی جاعل و
مجعول بر اساس وجود حقیقی پذیرفته شده نیست. فقط در سطح نخست و با قبول مراتب بحث و تعلیم این ثنویت پذیرفتنی است و در
سطح دوم با تکمیل فرایند عینیت بخشیدن بهوجود و اطلاق وجود حقیقی بر وجود صرف و به دور از هرگونه شائبة عدم و کثرت، دیگر ثنویت جاعل و مجعول، علت و معلول، مستقل و رابط و واجب
و ممکن، جایی نخواهد داشت (15: ص104).
توضیح
آنکه نزد ملاصدرا وجود حقیقی یا حقیقت وجود بر دو معنا اطلاق میگردد (11: ج2، ص347) در معنای نخست حقیقت
وجود، حقیقت «لا به شرط» است (منظور
از «لابه شرط»، «لابه شرط قسمی» میباشد که با «لابه شرط مقسمی» متفاوت بوده و
برخی آنرا برای معنای دوم بهکار بردهاند.) که شامل بر تمام تعینات میباشد
در واقع از آنجایی که تعین خاصی ندارد
و نسبت به آن لا به شرط است همة تعینات را شامل میگردد و وجود حق یکی از مراتب
وجود و بلکه بالاترین مرتبة آن محسوب میگردد که اتم و اشد است (11: ج7، ص155). ولی در معنای دوم وجود
حقیقی بر حقیقت صرف وجود اطلاق میگردد که وجود صرف و به دور از هرگونه شائبة عدم و کثرت است (16: ص95) و دارای وحدت محض است که هیچ
وجودی را در مرتبة خود نمیپذیرد این معنا از وجود، متساوق با وجود حق است (14: ص37). در این معنا، وجود حق یکی از مراتب وجود نیست، بلکه همان وجود حقیقی است و غیر
آن هیچ وجودی
حقیقی نیست و هر آنچه هست وجود مجازی دارد و شؤون، تجلیات و مظاهر آن محسوب میگردند
(11: ج2، ص305).
پر واضح است که فقط با
معنای نخست از حقیقت وجود،
تشکیک معنا مییابد ولی با معنای دوم، تشکیک
در وجود بیمعناست،
زیرا در این صورت تقسیم وجود زیر سؤال رفته و تشکیک
خاستگاهی ندارد. لیکن
از آنجایی که میتوان تقسیم
دیگری را جایگزین این
تقسیم نمود، میتوان
گونهای تشکیک در این سطح در نظر گرفت. در
واقع ملاصدرا با پذیرش تقسیم وجود بهوجود حقیقی و وجود مجازی این میدان را برای پیروان خود باز گذاشته
است که بتوانند در
سطح نهایی از فلسفة متعالیه، سخن از تشکیک به میان آورند. لیکن
این تشکیک در اصل وجود نیست و فقط در مظاهر آن معنا مییابد. از اینرو متناسب با سطح دوم از
فلسفة متعالیه «تشکیک
در مظاهر وجود» نیز مطرح میگردد.
البته باید به این نکته توجه داشت که هر چند سطح نهایی
فلسفة ملاصدرا غایتی عرفانی داشته و با اصطلاحات عرفانی همراه میگردد، لیکن میان این مسلک و طریقة عرفا تفاوت وجود دارد. تفاوت عمدة این دو مسلک، در نقطة آغازین این
دو طریقه آشکار
میگردد. فلسفه از تقسیم وجود و کثرت
آن آغاز میکند اما عرفان از
وحدت وجود و عدم انقسام آن. بدین ترتیب مادامی که بتوان برای وجود
تقسیمی و
انقسامی ارائه داد،
از حوزة بحثهای فلسفی خارج نمیگردیم و فقط میتوانیم سطح آن را نزدیک شده به عرفان تلقی نموده، با آن از تشکیک سخن بگوییم زیرا خاستگاه آن، تقسیم وجود است.
نتیجهگیری
در این مقاله با استناد به نخستین موضع طرح مسألة تشکیک وجود در شرح اشارات و تنبیهات خاستگاه این مسأله بررسی شده است. این موضع ناظر به اشتراک وجود میان واجب و ممکن است. این خاستگاه هویتی مابعدالطبیعی دارد که با بیان تفاوت معنای منطقی و فلسفی تشکیک و معانی وجود و عمومیت آن، وضوح بیشتری مییابد.
با بیان خاستگاه مذکور مشخص میشود که تشکیک وجود در فلسفة ارسطو مجال طرح نیافته و با فلسفة ابنسینا طرح میگردد. زیرا تقسیم وجود به واجب و ممکن، در این فلسفه معنا مییابد. این تقسیم در فلسفة ابنسینا تبیینی علّیـ معلولی مییابد و اختلاف دو قسم واجب و ممکن به «تأکد و ضعف» بیان گشته و مبنای تشکیک واقع میگردد.
نحوة تبیین تشکیک وجود درحکمت متعالیه، موضوع دیگری است که با بیان خاستگاه مسألة تشکیک وجود انسجام بهتری مییابد. این تبیین، برمحور «کثرت وجودی» است که ناظر به تقسیمات وجود،
بهویژه انقسام وجود به واجب و ممکن، است. البته این انقسام در فلسفة ملاصدرا با توجه به اصل بنیادین تمایز حقیقت وجود از مفهوم وجود، وارد قلمرو حقیقت وجود میگردد و براساس آن اختلاف میان دو قسم واجب و ممکن، اختلاف به کمال و نقص بیان میگردد و «تشکیک خاصی» وجود را مطرح میسازد که ملاصدرا خود از آن به «تشکیک اتفاقی» تعبیر میکند.
گذر از تشکیک در سطح دوم فلسفة ملاصدرا با نقد تقسیم وجود به واجب و ممکن انجام میپذیرد زیرا در این سطح هیچگونه ثنویتی پذیرفته نیست و هرگونه تقسیمی مردود میباشد، لذا تشکیک وجود خاستگاهی ندارد. این مبنا تشکیک در اصل وجود را بر نمیتابد لیکن از آنجایی که میتوان تقسیم وجود به حقیقی و مجازی را قابل طرح دانست،
«تشکیک در مظاهر وجود» نیز مطرح میگردد.
منابع
1ـ ابنرشد، ابوالولید محمدبن احمد. تهافت التهافت، تصحیح ماری بویگس اسجی، انتشارات کاتولیک، بیروت،1930م.
2ـ ابنسینا، حسینبن عبدالله. الالهیات من کتاب الشفا، تحقیق حسن حسنزاده آملی، چاپ اول، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزة علمیة قم، قم، 1418ق/ 1376ش.
3ـ ابنسینا، حسینبن عبدالله. الاشارات والتنبیهات، الالهیات، تحقیق سلیمان دنیا، مؤسسة النعمان، بیروت 1413هـ/1992م.
4ـ ابنسینا، حسینبن عبدالله. التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوی، دفترتبلیغات اسلامی
حوزة علمیة قم، قم.
5ـ ابنسینا، حسینبن عبدالله. الشفا،المنطق، 4جلد، جلد اول، تصدیر و مراجعه ابراهیم مدکور، تحقیق احمد فؤادالاهوانی (چاپ افست به همت کتابخانة آیتالله مرعشی)، قم، 1404 ق.
6ـ ابنسینا، حسینبن عبدالله. المباحثات، تحقیق و تعلیق محسن بیدارفر، چاپ اول، انتشارات بیدار، قم 1413ق /1371ش.
7ـ ارسطو. فیزیک، I/7/گ.
8ـ ارسطو. متافیزیک (مابعدالطبیعه)، ترجمه بر پایة متن یونانی شرفالدین خراسانی (شرف) چاپ دوم، نشر گفتار، تهران، پاییز1367 ش.
9ـ رازی، فخرالدین
محمدبن عمر. کتاب الاربعین فیاصولالدین، چاپ اول، مجلس دائرةالمعارف العثمانیه، حیدرآباد دکن، 1353ق.
10ـ رازی، فخرالدین
محمدبن عمر. المطالب العالیه من العلم الالهی، دوجلد، جلد اول، تحقیق احمد حجازی السقا، چاپ اول، دارالکتاب العربی، بیروت 1407ق/1987م.
11ـ صدرالدین شیرازی. الحکمـةالمتعالیه فی
الاسفار العقلیـةالاربعه، (9 جلد)، چاپ سوم، داراحیاء التراث العربی، بیروت 1918م.
12ـ صدرالدین شیرازی و قطبالدین رازی. رسالتان فی التصور والتصدیق، تحقیق مهدی شریعتی، چاپ اول، مؤسسة اسماعیلیان، 1416ق.
13ـ صدرالدین شیرازی. رسالـة فیالحشر، ترجمه و تصحیح محمد خواجوی، انتشارات مولی، بیتا.
14ـ صدرالدین شیرازی. المبدأ و المعاد، چاپ اول، دارالهادی، بیروت، 1420ق/2000م.
15ـ صدرالدین شیرازی. المشاعر، تعلیق و تصحیح فاتن
محمد خلیل اللبون، چاپ اول، مؤسسـةالتاریخ العربی،1420 ق / 2000 م.
16ـ طباطبایی، سید محمدحسین.
صدرالدین
محمد ابراهیم شیرازی مجدد فلسفة اسلامی در قرن 11هجری، انتشارات دانشگاه
تهران، اردیبهشت 1340 / ذیالقعده1380.
17ـ طباطبایی، سید
محمدحسین. نهایـةالحکمه، تصحیح و تعلیق عباس علی زارعی سبزواری، چاپ یازدهم، مؤسسة نشر اسلامی، قم 1420
ق.
18ـ طوسی، خواجه
نصیرالدین. شرح الاشارات و التنبیهات، 3جلد، جلد سوم، چاپ اول، نشر البلاغه، قم،
1375 ش.
19ـ غزالی، ابوحامد محمد. تهافت الفلاسفه، تصحیح ماری بویگس اس جی، انتشارات کاتولیک، بیروت 1930م .
20ـ فارابی، ابونصر. الحروف، تحقیق، مقدمه و
تعلیق محسن مهدی، چاپ دوم، دارالمشرق، بیروت
1990 م.
21ـ فارابی، ابونصر. «المسایل
المتفرقه»، رسائل الفارابی، چاپ اول، مجلس دائرةالمعارف عثمانی، حیدرآباد دکن، 1345ق/1936م.
- Rizvi| Sajjad. H.| Modulation of Being (Tashkik
al-Wujud) in the Philosophy of Mulla Sadra Shirazi [d.
]| (Dissertation for Ph.D. )| Faculty of Oriental
Studies| Cambridge University|
st September
.