hc8meifmdc|2011A6132836|Tajmie|tblnews|Text_News|0xfdff3675000000001905000001000100
مجله علمی ـ پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان
دوره دوم، شماره بیستوششم و بیستوهفتم
پاییز و زمستان 1380، صص 144 ـ 131
نقد و بررسی اِباحیگری فاطمیان و گرایش به ایشان
دکتر محمدعلی چلونگر( )
چکیده
تشکیل حکومت اسماعیلی فاطمیان در مغرب (شمال افریقا) در سال 297 ه¨ . قاین سؤال را مطرح میکند که چگونه در مدت زمان محدودی زمینه پیروزیو گرایش به ایشان تحقق یافته است؟
مخالفان اسماعیلیان و فاطمیان مثل عبدالقادر بغدادی (429 ه¨ .)، غزالی( 505 ه¨ .) و ابنجوزی (597 ه¨ .) در تحلیل این مسأله، اباحیگری را عاملگرایش به ایشان معرفی کردهاند. این گروه معتقدند چون اسماعیلیان و فاطمیان درتعالیم خود آنچه را که شرع نهی کرده، حلال و مشروع میشمردند و مسائلیهمچون اشتراک در زن و مال را مطرح میکردند، عوامالناس و گروههایی کهخواستار آزادی از قیود شرع بودند، به آنان متمایل شدند و زمینه پیروزی فاطمیانرا فراهم کردند.
بررسی قیام فاطمیان در مغرب آشکار میسازد که حرکت فاطمیان در دوراننهضت از هر نوع اباحیگری بهدور بوده است و علمای سنی مخالف چونمیخواستند در دل مسلمانان تخم نفرت و کینه را نسبت به فاطمیان بیفشانند، ایناتهامات را مطرح کردهاند. آنچه به طرح این اتهامات کمک کرده است، اعمال
به دور از شرع گروههایی از قرمطیان بوده است که نویسندگان مخالف تفاوتی بینفاطمیان و قرمطیان ننهادهاند، در حالی که فاطمیان خود از این گونه اعمال تبریمیجستند. نکته مهمتر اینکه مذهب در بین ساکنان بربر مغرب دارای پایگاهیقدرتمند بوده و اباحیگری نمیتوانسته است، عامل گرایش و پیروزی باشد.
واژههای کلیدی
اسماعیلیان، فاطمیان، مغرب، افریقیه، اباحیگری.
مقدمه
گسترش نهضت اسماعیلیان و تشکیل خلافت فاطمیانِ قبایل بربر در ناحیهای دورافتادهاز مراکز اصلی عالم اسلامی محصول یک نهضت سیاسی، فکری و مذهبی بوده است.آشکار است جنبشی با آن وسعتِ دامنه و قدرت، نشاندهنده یک نیروی تاریخیریشهدار است که بایست به برخی از نیازهای مبرم زمان پاسخ داده باشد تا بتواند بهچنان ابعادی دست یابد.
موافقان و مخالفان اسماعیلیان و خلافت فاطمیان در زمینه گرایش آنان دیدگاههاو آرای متفاوتی بیان کردهاند. در این مقاله آرای مخالفان در زمینه گرایش به اسماعیلیان وفاطمیان مورد بررسی قرار گرفته است.
در یک قرن اخیر محققان غربی و عرب و بعضاً ایرانی تحقیقات گستردهای درمطالعات جدید فاطمی و اسماعیلی انجام دادهاند. در این تحقیقات بیشتر زوایایی ازدعوت اسماعیلیان و تاریخ خلافت فاطمیان مورد توجه قرار گرفته است، ولی به زمینهگرایش به آنان کمتر توجه شده است.
نویسندگان اهل سنت و اتهام اباحیگری
گسترش شتابآلود و فوقالعاده اسماعیلیان بهخصوص در افریقیه و مغرب و تشکیلحکومت فاطمیان برای بسیاری این سؤال را مطرح کرده است که چرا این قیام با چنانشتابی گسترش یافته است؟ و چگونه در مدت محدودی زمینه پیروزی و گرایش به آنانتحقق یافته است.
این سؤال برای مخالفان اسماعیلیان و فاطمیان همانند غزالی (505 ه¨ .)،عبدالقاهر بغدادی (429 ه¨ .) و ابنجوزی (597 ه¨ .) مطرح بوده که چرا جنبشاسماعیلیان و فاطمیان با چنان شتابی گسترش یافته است. چون تحلیل آنها از زمینههایاجتماعی و مذهبی قیام، آغشته به تعصب شدید بوده، در پاسخ، به مسائلی رویآوردهاند که نشان از عنادورزی آنان نسبت به این حرکت دارد. هراس اهل سنت از انتشارمبادی اسماعیلیان و فاطمیان در بیشتر مناطق و کانونهای فرهنگی اسلام موجب شد کهتاریخنگاران فرقهها، آن را جنبش دشمنی با اسلام تلقی کنند که از دینهای بیگانه مانندمزداپرستی تا مانویگری، و از دشمنی نژادی بعضاً ایرانیان با اعراب سرچشمه گرفتهاست. عدهای از این مخالفان در تحلیل گرایش شتابآلود به این قیام بهطور تلویحیاباحیگری آنها را عامل گرایش معرفی کردهاند (15 . ص51 ؛ 22 . ص194 ؛ .17 ص68ـ65).اینان مدعیاند چون اسماعیلیان زمینه آزادی عمل در منکرات و محرمات را فراهممیکردند، زمینه گرایش به آنها هم افزایش یافت.
غزالی
غزالی از جمله مخالفان اسماعیلیان و فاطمیان است که اباحیگری آنان را عامل گرایشمردم به ایشان معرفی میکند. او که نمیتواند سیل گرایش گروههای اجتماعی و اقوام وقبایل را انکار کند، مدعی میشود هشت گروه به دعوت ایشان روی آوردند، از جملهگروهی که شهوات بر آنها مسلط بود و متابعت از لذات و شهوات میکردند و چون نهیشرع در این مورد برای آنان سنگین و غیر قابل تحمل بود در پی یافتن مذاهب وگروههایی بودند که این نهی را از آنها بردارد و اجازه عمل به شهوات را بر طبق خواستو میل آنان بدهد و اسماعیلیان چون چنین آزادی عمل را در مذهب خود عرضهمیکردند، لذا این گروهها به سوی آنها گرایش پیدا کردند (.18 ص36). غزالی که اتهاماتگوناگونی را مطرح میکند برای این سؤال که چرا طبقات زیادی از مردم بهسویاسماعیلیان و فاطمیان گرایش پیدا کردهاند، در جواب مدعی میشود که اینان اعتقاداتو آرای واقعی خود را برای مردم منتشر نمیکردند، بلکه صرفاً آنها را برای عدهای ازداعیان و مستجیبان آشکار میکردند و از آنها تعهد میگرفتند که برای دیگران بازگونکنند. او بهطور ضمنی اعتراف میکند که گروههایی که به اسماعیلیان و فاطمیان گرایش
پیدا کردهاند، طبقات پایین اجتماع و قبایل و اقوام بدوی تحت ستم بودهاند(.18 ص 35ـ34 ؛ 24 / P. 12) و چون نمیتواند گرایش این طبقات را نفی کند، مدعیمیشود، اینان گروههایی هستند که از اعتدال حال و استقامت رأی بهدور هستند.گروههایی مثل سیاهپوستان، کردان، سفهاء و کسانی که از عقل سالم برخوردار نیستند(18 . ص35ـ34). غزالی در فضائح الباطنیه بدون آنکه نخست آرا و عقاید باطنیان را مطرحسازد و سپس با استدلال منطقی به شرح فساد و بطلان آنها بپردازد، به شیوهای کهشایسته متکلمان نیست به نیروی تخیل و پندار متوسل میشود و ذهن ورزیده خود را درابطال مذهب آنان بهکار میاندازد. بعضی از مورخان دامنه این اتهام را به بعضی از فرق وگروههای شیعه در مغرب تعمیم میدهند. به اعتقاد ایشان، آغاز دعوت شیعه درمغربالاقصی، توسط فردی به نام محمد بن وَرْسَند بود که با حلال شمردن محرمات،مذهب خود را آغاز کرد و مدعی بود که ربا نوعی بیع است (.12 ص161). منابع سنی درتوجیه دیگری برای این گرایش و گسترش دعوت به یک نتیجه کلی رسیدهاند که جنبشاسماعیلیان ارائهدهنده کوششهایی است که مذاهب و ادیان لطمهخورده از اسلام برایجازدن خود در دین اسلام به خرج دادهاند، به آن نیّت که سرانجام آن را از درونمضمحل سازند و ادیان گذشته یا بیدینی و بیخدایی محض را از درون جایگزین آنگردانند. غزالی در فضائح الباطنیة این اتهامات را به اسماعیلیان و فاطمیان نسبت میدهد.از جمله القابی که برای آنها میآورد، خُرمیّه است. در توجیه اینکه چرا به آنها خُرمیهگفته میشود، میگوید: به علت اینکه تکلیف و تقیدات شرع را از پیروان خود برداشته ومردم را بر تبعیت از لذات و شهوات و محرمات آزاد گذشتهاند، همچنان که مزدکیها ازمجوس چنین بودند (.18 ص14). نسبت دیگری که غزالی به آنها میدهد، بابکیه است.اوبعد از توضیح راجع به بابک و قیام او و در نهایت شکست او در دوره مُعْتَصِم بهدستافشین، راجع به اباحیگری بابکیه مطالبی بیان میکند و بهطور غیر مستقیم قصد دارد کهبگوید اسماعیلیه هم چنین اعتقاداتی دارند (.18 ص14).
اینان اعتقاد به حلول و تناسخ و انکار مبانی شریعت و بیدینی را به اسماعیلیاننسبت می دادند و میکوشند تعالیم ایشان را همانند یا نزدیک ادیان غیر اسلامی جلوهدهند. ابنندیم در الفهرست میگوید: در محافل اسماعیلیان (که فاطمیان از آنبرخاستند)، کسی بود که تعصب زیاد به مجوس داشت و کوشش میکرد که آنان را
دوباره بر سر کار آورد. ابنندیم پا را از این فراتر گذاشته و میگوید: حتی ابومسلمصاحب دعوت نیز هواخواه آنان بود و سبب نابودیش همان بود و از کسانی که این کار راپیشه ساخته و پرده از آنان بر گرفت بابک خرمّی بود (.10 ص234).
عبدالقاهر بغدادی
در بین مخالفان اسماعیلیان و فاطمیان، عبدالقاهر بغدادی (429 ه¨ .) در مورد اتهاماباحیگری اسماعیلیان و فاطمیان تفصیل بیشتری دارد. بنا به نوشته او: «تاریخنگارانگفتهاند افرادی که پایه و اساس مذهب باطنیه را نهادند از مجوسزادگان بودند که به آیینپیشینیان و پدران خود گرایش داشتند ولی به آشکارکردن آن از ترس مسلمانان دلیرینمیکردند» (.11 ص308). پس از آن باطنیان برای اینکه دین اسلام را برداشته و آیینمجوس را جایگزین آن سازند از روی نیرنگ به تأویل احکام دین پرداختند و خواستایشان زناشویی با دختر و خواهر و میگساری و دیگر چیزهای ناروا برای پیروان خود بود(.11 ص309). به اعتقاد عبدالقاهر بغدادی، اسماعیلیان دهری و زندیق و منکر پیامبران وشرایع، برای گرایش مردم به سوی خویش، افراد را به آنچه طبع و میل ایشان بود،میخواندند. نفی احکام و تقیدات دینی از سوی آنان هم در راستای همین مسأله است.به اعتقاد او فاطمیان افریقیه هم، همین روش را در دعوت خود پیشه کرده بودند. ویمیگوید: «عبیدالله مهدی در نامهای اندرز میداد که افراد را به آنچه تمایل دارند، دعوتکن و از آن راه، ایشان را به آیین و مرام خود وارد کن و به آنان وانمود کن که یکی ازآنان هستی ، پس اگر او را شایسته برای گفتار خود یافتی پرده از پیش چشم او بگشای»(.11 ص317). در این نامه عبیدالله بهعنوان مخالف پیامبران و قایل به قدیم بودن جهان ومخالف معاد و عقاب معرفی شده و بیان شده مراد از بهشت نعمتهای دنیا و مقصود ازعذاب و جهنم اشتغال دینداران به نماز و روزه و حج و جهاد است (.11 ص318). عبیداللهدهریه را گرامی داشته و خود را از دهریه دانسته است. معجزات و فرشتگان را نفی وغرض از شیاطین مطرح شده در قرآن و روایات را، مخالفان خود معرفی میکند. پیامبرانرا نیرنگبازانی معرفی میکند که برای حکومت بر مردم به انواع نیرنگها دست میزدند.مردم را دعوت به تأویل و باطن میکند و گوید هر که در پی تأویل باطن برود از فرشتگاننیکوکار و هر که به ظاهر عمل کند از شیاطین و اهریمنان فریبرفتار است. او به تأویل
ارکان شریعت پرداخته و معنی نماز را دوستی امام، حج را به مفهوم دیدار امام و پایداریدر راه خدمت به او، روزه را به معنای امساک از گشودن راز امام و زنا را به مفهوم آشکارکردن راز او بر خلاف عهد و پیمانی که کرده است، تفسیر میکند (.11 ص318). او درقسمتی از نامه خود روابط آزاد جنسی را مطرح میکند و میگوید: «هیچ تعجبی از اینبالاتر نیست که مردی ادعای خردمندی کند و او را خواهر یا دختری زیبا باشد و او رازنی بدان زیبایی نبود و او را بر خویشتن حرام کند و به بیگانه زنی دهد و اگر آن مردنادان، عقل داشت، میدانست که وی به خواهر و دخترش سزاوارتر از مردی غریبهاست و این نیست جز از آن روی که رهبر آنان ایشان را از چیزهای گوارا باز داشته و آنانرا به پنهانی که قابل تعقل نمیشود ترسانیده است» (.11 ص319).
او در پایان نامه خطاب به سلیمانبن حسن گوید: «تو و دوستانت کسانی هستیدکه بهشت و نعمتها و لذتهای این گیتی را به ارث بردهاید که آنها بر مردمان نادانی که دربند دین و قانوناند، حرام است پس آنچه را که از آسایش و نعمت یافتهاید بر شما گواراباشد» (.11 ص320).
بغدادی در پایان نتیجهگیری میکند که هدف عبیدالله مهدی از این سخنان«کیش دهریه و مباح شمردن چیزهای حرام و فرو گذاشتن عبادات است» (.11 ص320).
نقد دیدگاه مخالفان اسماعیلیان و فاطمیان
با بررسی جریان دعوت اسماعیلیه بهخصوص فاطمیان در افریقیه آشکار میشود،مواردی که بغدادی و علمای دیگر اهل سنت مثل غزالی و ابنجوزی از فاطمیان درجریان دعوت و قیام مطرح کردهاند از آنان دور بوده است. افرادی که این اتهامات رامطرح میکنند یا آشنا به اصول اسماعیلیه نبوده، یا اینکه آگاهانه اصول مزبور را تحریفکرده و معتقدات و مسائلی را به اسماعیلیان و فاطمیان نسبت دادهاند که روح رهبرانفاطمی از آن بیخبر بوده است. علمای سنی مخالف، به علت انتشار مبادی اسماعیلیانو فاطمیان در بیشتر مناطق، میخواستهاند در دل مسلمانان پیرو «مذهب سنت» تخمنفرت و کینه نسبت به فاطمیان بیفشانند. به این دلیل اعتقاد به «حلول و تناسخ» و انکارمبانی شریعت و اعمال خلاف اخلاق و بیدینی را به اسماعیلیان و فاطمیان نسبتمیدادند و میکوشیدند تعالیم ایشان را همانند و یا نزدیک ادیان غیراسلامی جلوه
دهند. بسیاری از این مؤلفان همچون خواجه نظامالملک، اسماعیلیان را با مزدکیانهمسان قرار میدادند (.5 ص312). در حالی که اعتقادات اسماعیلیان و فاطمیان بامزدکیان و خرمدینان که جزو فرق اسلامی محسوب نمیشوند، هیچ تناسبی ندارد.
قسمتی از این اتهامات درباره قرمطیان به معنای اخص آن ـ نه اسماعیلیان وفاطمیان ـ قابل طرح و پذیرش است، ولی مواردی که این نویسندگان مطرح میکنند،درباره کل حرکت اسماعیلیان میباشد که فاطمیان هم مشمول حال آن میشوند. آنچهزمینه وجود این اتهامات را نسبت به فاطمیان در نظر بعضی ایجاد کرده، همردیف قراردادن قرمطیان و اسماعیلیان فاطمی است. نویسندگان اهل سنت که منابع عمده تحقیق مادر مورد قرمطیان هستند، عموماً از تمایز گذاشتن میان گروههای مختلف اسماعیلیانعاجزند و همه آنها را از یک فرقه الحادی که همانا نهضت شیعی باطنی باشد،میشمارند. در حالی که باید فرقهها را در زمانها و مکانهای مختلف به صورت مجزامورد بحث قرار دهیم. بعضی از محققان گذشته هم به این موضوع توجه داشتهاند،چنانکه شهرستانی (548 ه¨ .) نویسنده ملل و نحل، بین اسماعیلیان قرن چهارم و اواخرقرن پنجم تفاوت قایل شده و میگوید: بین اعتقاد مُعز چهارمین خلیفه فاطمی و اعتقادشیخ جبل فرق کلی وجود دارد (.4 ص238).
مورخان در مورد قرمطیان شام وبحرین و عراق چنین اتهاماتی را مطرح میکنند.طبری (310ه¨ .) روایتی نقل میکند که مضمون آن اباحیگری قرمطیان شام و زیر پاگذاشتن مقیدات شرع میباشد (.16 ص220ـ218). در بحرین هم قرمطیان بعضی اقداماتاباحیگری انجام دادند. آنان با ادعای قیامت، به برداشتن احکام ظاهری شرع پرداختند،زیرا در نظر آنها قیامت پایان جهان نیست، بلکه پایان شرایع و نظم موجود و آزادی انساناز کلیه قیود قانونی و دینی است (.23 ص297).
فاطمیان خود را از این اتهامات مُبرا میدانستند و از دیدگاه اعتقادی و عملی باقرمطیان در این اعمال موافق نبودند و بهشدت نسبت به بعضی از این حرکات اظهار تنفرکرده و از آنها بیزاری میجستند. طرح این اتهامات بیشتر بعد از اوجگیری قدرتفاطمیان در مقابل عباسیان بوده است.
به اعتقاد بِرتِلس محقق روسی، اوضاع و احوالی که در دوره خلافت عباسی درمعرض تهدید فاطمیان بوده، باعث شده که نویسندگان گروه مخالف مانند عبدالقاهر
بغدادی چندان در بند صحت و اعتبار نوشتههای خود نباشند و تردیدی نیستکه مخالفت روحانیون زرتشتی با دین اسلام نمیتوانست تأثیر ذاتی داشته باشد. نهفاطمیان و نه دیگر گروههای اسماعیلی درصدد نبودند که آیین زرتشت را از سر نو زندهکنند (.1 ص64).
خصلت مشترک اسماعیلیان افریقیه و قرمطیان،1 شرکت ایشان در نهضتهایاجتماعی همانند بوده است. علت اینکه مؤلفان سنی، فرقههای مزبور را یک کاسه کردهو با یکدیگر اشتباه میکنند در همین نکته نهفته است. زمینه عمده گرایش به فاطمیان ودیگر فِرَق اسماعیلیان، در نقاط مختلف عالم اسلامی از جمله افریقیه در همینزمینههای اجتماعی نهفته است. ولی همان طور که بیان شد، مورخان اهل سنت چون ازدرک این نکته غافلاند، این اتهامات را مطرح میکنند.
مشابه بعضی از اتهاماتی که مؤلفان اهل سنت بعد از تشکیل خلافت مطرحکردهاند، در دوران اوج قیام در افریقیه و مغرب برای تخریب قیام فاطمیان توسط اَغْلَبیانهم مطرح شده است. زِیَادَةالله سوم آخرین امیر اَغْلَبی وقتی در برابر پیشروی ابوعبداللهقرار گرفت، چون از طریق نظامی درمانده بود، متوسل به حربه اتهام شد. او در این موردنامهای به سراسر افریقیه نوشت و فرمان داد بر منابر قرائت شود. در این نامهبه ابوعبدالله نسبت کفر، تبدیل دین الهی، ارتکاب معاصی، جایز شمردن لعن صحابه،تحریف کتاب رسمی و سنت رسولالله و روابط جنسی نامشروع میدهد(.19 ص175ـ173).
این اتهامات برای تضعیف قیام فاطمیان و ترور شخصیت ابوعبدالله بود. به اعتقادقاضی نُعْمان این حرکت نتیجه عکس داد، زیرا با شناختی که اهالی افریقیه ازابوعبدالله داشتند و اخباری که از او منتشر شده بود او را به زهد و تقوی و عفاف وامانت و محافظت بر نماز و دوری از محرمات میشناختند. در بین مردم افریقیه گفتهمیشد که اینها افعالی هستند که زِیَادةالله انجام میدهد نه ابوعبدالله شیعی(19 . ص 175ـ173). همچنین نامهای دیگر مشابه نامه زیادةالله از طرف خلیفه عباسی،مُکْتَفیِ خطاب به مردم افریقیه منتشر شده که قاضی نعمان در مورد اصل نامه با دیدهتردید مینگرد (.19 ص175ـ173).
نکتهای که اینجا در نقد این دیدگاه گفتنی است، این میباشد که از زمینهها و عللگسترش دعوت فاطمیان در افریقیه، عملکرد دینی ابوعبدالله شیعی است، به صورتی کهقبایل بربر کُتامه به سوی او جلب شدند. در واقع امر، دعوت دینی در کنار دعوتسیاسی عامل گرایش به فاطمیان بود. اساساً با توجه به گرایش بربرها به آیین اسلام ونفوذ علما و فقهای مالکی در بین آنان، زمینه نفوذ و گرایش به اعتقادات اباحیگری دربین بربرها وجود نداشته است.
از عبیدالله مهدی و دیگر رهبران فاطمی افریقیه چه در دوران قیام و چه در مدتشصت و پنج ساله حکومت در افریقیه اعمال اباحیگری و الحادی دیده نشده است . درسیره فردی این خلفا، منکراتی مثل شرب خمر، مجالس رقص و غنی که در بین خلفایبنیامیه و بنیعباس امری رایج بوده (.16 ص 394ـ393)، در منابع نیامده است.
فاطمیان چه قبل و چه بعد از پیروزی بر این نکته تأکید داشتند که همه پیروان بایداحکام ظاهری شریعت اسلامی را رعایت کنند. آنها با خوردن سوگند عهد، خود به خوداین را بر ذمه خویش میگرفتند (.6 ص36ـ35).
در بین داعیان و پیروان فاطمیان در افریقیه افرادی به اعمال و اعتقاداتی با نوعیاباحیگری و نفی مذهب شهرت یافته بودند از جمله این افراد خَلْفَ بن مَعْمَربنالمنصور حنفی، ابوبکرالقَمُودی فیلسوف، محمدبن حَیّان و علیبن منصور الصَفّار بودند(.20 ص423) که رهبران فاطمی از اعمال آنها بیزاری میجستند.
از زمینههایی که گرایش قبایل بربر به طرف ابوعبدالله را در اولین ملاقات در مکهفراهم کرد، تشرع و تدیّن وی بوده است. ابوعبدالله برای نفوذ در بین قبایل، خود رافردی دیندار معرفی میکرد و به آنها میگفت که قبلاً از رجال حکومت بوده و دریافته کهخدمت به سلطان جزو اعمال خیر محسوب نمیشود و بعد از امعان نظر متوجه شده کهکسب مال حلال جز از طریق دین و تعلیم قرآن به کودکان نیست. ابوعبدالله بعد به آنهاگوشزد کرد، به همین دلیل خودش را وقف این عمل نیکو کرده است و اهل معرفت به اونصیحت کردهاند که برای تعلیم قرآن به کودکان به مصر برود. در بین راه برای جلبقلوب بربرها مرتباً در مورد مسائل دینی صحبت میکرد (.19 ص77ـ76؛ .8 ص126ـ24).
وجود لقب معلم به ابوعبدالله از آن بابت بوده که به کودکان تعلیم قرآن میداده
است. برای جلب قبایل کُتامَه محل درس خود را در مسجد انتخاب کرد و قسمت زیادیاز وقتش را به عبادت و ورع و تقوی میگذراند. او بربرهای کُتامَه را به نماز و روزه وافعال خیر و دوری از معاصی وامیداشت (.19 ص77ـ76). از آغاز دعوتش تلاش میکرد،مبانی شدیدی برمبنای ورع و زهد و شریعت اسلامی بین قبایل بربر ایجاد کند وساکنان کوهستان را که اسلامِ سطحی داشتند به زندگی بر طبق تعالیم دینی وادارد(.14 ص113ـ112).
بر اصلاحات دینی هم که بیشتر فاطمیان بعد از پیروزی انجام دادهاند، نیزنمیتوان نام اباحیگری و کفر و زندقه گذاشت. این اصلاحات بیشتر احیای شعایر دینیو سیاسی شیعه است که بهعنوان شعار شیعه و نقطه افتراق شیعه با اهل سنت شناختهشدهاست (.8 ص152ـ151).
بر فرض اینکه در دوران قیام نیز چنین اصلاحاتی انجام گرفته باشد، این عمل درحکومتهای شیعی که اکثریت جامعهشان سنی بودهاند، امری رایج بوده و جامعه اهلسنت ضمن ابراز تنفر، معمولاً آن را حمل بر کفر و الحاد حکومت شیعی نمیکردند.
اعتقادات دینی مطرح شده در جریان دعوت فاطمیان در افریقیه اگر مخالفتجدی با مذاهب اسلامی مغرب داشت، از ناحیه علما و اهل سنت مقابله میشد.مخالفت علمای مالکی با عقاید فاطمیان مربوط به بعد از تشکیل خلافت و تحمیل عقایداسماعیلی توسط عبیدالله بر اهالی و علمای افریقیه است (13 . ص23 به بعد؛ .21 ص47 بهبعد؛ .9 ص43ـ42).
در بعضی از نوشتههای مخالفان در کنار اتهامات الحاد و اباحیگری اسماعیلیان وفاطمیان مسأله اشتراک در مال و زن مطرح شده است. ابنرزام (درگذشته نیمه اول قرنچهارم ه¨ .) درباره مذهب اشتراکی اسماعیلیان و قرامطه گزارش مفصلی دارد. او از بنیانیافتن جامعه اشتراکی در کوفه سخن به میان آورده است. در قسمت اول گزارش ازاشتراک در اموال و در پایان، اشتراک در زن را مطرح میکند. برطبق نظر ابنرزام، حَمدانقرمط بعد از آنکه بعضی از روستاهای عراق را به آیین خود فرا خواند، یک سلسلهمالیات بر آنها قرار داد و آنگاه الفت را بر ایشان واجب شمرد، به این صورت که تماماموال را در یک جا گرد آورند و همه به طور مشاع از آن سود جویند. داعیان در هر
روستا، یکی از افراد موثق را انتخاب میکردند که داراییهای مردم مثل گاو، گوسفند،جواهرات و اثاثیه را دریافت میکرد و میان برهنگان و تهیدستان تقسیم میکرد. تا آنجاکه در میان آنان هیچ فقیری باقی نمیماند. همه با علاقه این را انجام میدادند. زن وکودک و بزرگ هر چه درآمد داشتند، تقدیم جامعه میکردند و فقط شمشیر و اسلحه رابهعنوان ثروت شخصی در نزد خود نگه میداشتند، چون همه این کارها رو به راه شد،یک شب حمدان به داعیان دستور داد تا تمام زنان را گرد آورند و با مردان در آمیزند اومیگفت: این کار بالاترین درجه دوستی و اخوت در میان ایشان است (.22 ص195ـ193).
ابنحزم (456 ه¨ .) هم اصول اشتراکی را عامل اساسی و عنصر حیاتی اسماعیلیانو فاطمیان میداند (.7 ص274).
در این مورد، بجز این روایات که راویان آنها از دشمنان اسماعیلیان و فاطمیانبوده و تعصب شدیدی از خود نشان دادهاند، شواهد دیگری در دست نیست.
متون و منابع متقدم فاطمیان و اسماعیلیان اثری از مسأله اشتراک در زن را نشاننمیدهند و این مسأله گویای این است که بعداً مخالفان آنها، آن را طرح نمودهاند و ایناتهامی است که مدرک معتبری در مورد آن وجود ندارد.
به اعتقاد برنارد لوئیس بدون تردید، این نظر که اسماعیلیان معتقد به اشتراک درزنان بودهاند مردود است. آنچه از نوشتههای دروزیان دانسته میشود، این است که زناندر میان اسماعیلیان و فاطمیان مقامی والاتر و آزادتر از معاصران سنّی آنها داشتهاند.آزادگی نسبی زنان اسماعیلی ممکن است در چشم تنگنظران سنّی، هرزگی وبیبندوباری میآمده است (.3 ص141).
نتیجه
آنچه مخالفان تحت عنوان علل گرایش به اسماعیلیان و فاطمیان آوردهاند، بدون در نظرگرفتن زمینههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نهضت است. آنان چون قادر بهتحلیل عوامل و زمینههای مسأله نبودهاند، از روی عناد و تعصب مسائلی همچوناباحیگری را عامل گرایش معرفی کردهاند. طرح چنین ادعاهایی در زمینه گرایش عامه وطبقات پایین جامعه به اسماعیلیان و فاطمیان نمیتواند در جهت گرایش اجتماعی به آنانتأثیری داشته باشد.
چنین اتهاماتی بعد از اوجگیری نهضت اسماعیلیان و افزایش قدرت خلافتفاطمیان و در معرض تهدید قرارگرفتن عباسیان از طرف ایشان مطرح شد. در همیندوران نیز با هدف تخریب موقعیت فاطمیان در انظار عموم مسلمانان ادعای جعلی بودننسب علوی و اتصال آنان به عبدالله بن مَیْمون القَدّاح بن دِیْصان الثَنَوی مطرح شد.ابنخلدون طرح چنین اتهاماتی را واکنش عباسیان ضعیف نسبت به رقیب مقتدرشانمیداند که مصر، شام و حجاز را از آنان جدا کردهاند (24 . ج 1، ص 23ـ22).
مَقْرِیزی نیز این حرکت را ناشی از ضعف عباسیان میداند؛ زیرا فاطمیان ایالاتمغرب، مصر، دیار بکر، حرمین شریفین و یمن را از دست آنان خارج کرده بودند و حتیدر بغداد به نام فاطمیان خطبه خوانده شد. وقتی لشکریان عباسی توان مقاومت در برابرفاطمیان را نداشتند، از روی ناچاری به چنین اتهاماتی روی آوردند (25 . ص349).
پینوشت
1ـ علل اختلاط و آمیزش نام اسماعیلیان با فرقههایی چون قرمطیان، خرمدینان، مزدکیان وسپیدجامگان ظاهراً بر اثر دو نکته زیر ایجاد گردیده است.
الف ـ همه فرقههای مزبور زیر لوای عقاید ویژهای در نهضتهای اجتماعی شرکت کردهاند وقصد آنان برانداختن خلافت عباسیان بودهاست.
ب ـ اسماعیلیان قدرتی بهدست آورده بودند که عباسیان و دیگر مخالفان از آنان وحشتداشتند و چون القابی مانند خرمدینی، قرمطی، مزدکی و... در نظر مردم آن دوره با نوعیدشمنی با دین اسلام همراه بوده، فرقه اسماعیلیه را نیز بدان القاب نامیدند تا خصومت مردمرا نسبت به آنان افزونتر کنند.
لازم به یادآوری است که اگر چه اسناد تاریخی ارتباط میان قرمطیان و اسماعیلیان راتأکید میکند ولی به نظر میرسد که این ارتباط بیشتر دلایل سیاسی داشته نه مذهبی واعتقادی، اسماعیلیان معاصر نیز ارتباط قرمطیان را با پیشینیان خویش مردود پنداشتهاند(.2 ص66ـ 65).
منابع
الف . منابع فارسی
1ـ برتلس، آندره یوگنی. ناصرخسرو و اسماعیلیان، ترجمه یحیی آرینپور، بنیاد فرهنگ ایران،تهران، 1364.
2ـ فداییخراسانی، محمدبن زینالعابدین. تاریخ اسماعیلیه یا هدایت المومنین الطالبین، تصحیحالکساندر سیمونوف، انتشارات اساطیر، تهران، 1362.
3ـ لوئیس، برنارد. بنیادهای کیش فاطمیان، بحثی تاریخی در پیدایی خلافت فاطمیان، ترجمهابوالقاسم سری، چاپ اول، انتشارات ویسمن، تهران، 1370.
4ـ محقق، مهدی. بیست گفتار در مباحث علمی و فلسفی و کلامی و فرق اسلامی، چاپ دوم،شرکت سهامی انتشار، تهران، 1363.
5ـ نظامالملک، ابوعلی حسن طوسی. سیرالملوک (سیاستنامه)، تصحیح هیوبرت دارک،انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1364.
6ـ هانتیس، هالم. فاطمیان و سنتهای تعلیمی و علمی آنان، ترجمه فریدون بدرهای، چاپ اول،نشر فروزان، تهران، 1377.
ب . منابع عربی
7ـ ابنحزم الاندلسی، ابومحمد علی. الفصل فیالملل و الاهواء و النحل، تحقیق محمد ابراهیمنصر، عبدالرحمن عمیرة، دارالجیل، بیروت، بیتا.
8ـ ابنعذاری المراکشی. البیان المُغْرب فی الاخبار الاندلس و المَغْرِب، تحقیق ج. س. کولان، ا.لیفی پروفنسال، دارالثقافه، بیروت، بیتا.
9ـ ابنفرحون المالکی، ابراهیمبن نورالدین. الدیباج المُذْهب فی معرفة اعیان علماء المَذْهب،تحقیق مأمون بن محییالدین الجنان، الطبعة الاولی، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1996.
10ـ ابنالندیم، محمدبن اسحاق. الفهرست، تصحیح ابراهیم رمضان، دارالمعرفة، بیروت، 1997.
11ـ البغدادی، عبدالقاهر طاهربن محمد. الفرق بین الفرق، تصحیح محییالدین عبدالحمید،مکتبة دارالتراث، قاهره، بیتا.
12ـ البکری، ابوعبید عبدالله بن عبدالعزیز. المغرب فی ذکر بلاد و افریقیه تحقیق دوسلان،مکتبةالمثنی، بغداد، بیتا.
13ـ الخشنی قرطبی، محمدبن عبدالله بن ثعلبة بن زید. طبقات علماء افریقیه، تحقیق محمدزینهم، محمد غرب، الطبعة الاولی، مکتبه مدبولی، قاهره، 1993.
14ـ دشراوی، فرحات. الخلافة الفاطمیه بالمغرب (362ـ296 ه¨975.ـ905 م)، تعریب حمادیالساحلی، الطبعة الاولی، دارالغربالاسلامی، بیروت، 1994.
15ـ الدواداری، ابوبکربن عبداللهبن ایبک. کنزر الدرر و جامع الغرر، جلد 6، تحقیق صلاحالدینالمنجد، قسم الدراسات الاسلامیة بالمعهد الالمانی لاثار، قاهره، 1961.
16ـ طبری، ابوجعفر محمدبن جریر. تاریخ الطبری، موسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، بیتا.
17ـ غالب، مصطفی. الحرکة الباطنیه فی الاسلام، دارالاندلس، بیروت، 1996.
18ـ الغزالی، ابوحامد. فضائح الباطنیه، تحقیق عبدالرحمن بدوی، دارالقومیه للطباعة و النشر،قاهره، 1964.
19ـ قاضی نعمان، ابوحنیفه. افتتاح الدعوة، تحقیق وداد القاضی، الطبعة الاولی، دار الثقافه،بیروت، 1970.
20ـ لقبال، موسی. دور کتامة فی تاریخ الخلافة الفاطمیة منذ تأسیسها الی منتصف القرن الخامسالهجری (11م)، شرکة الوطنیه للنشر و التوزیع ، الجزائر، 1967.
21ـ المالکی، ابوبکر عبدالله بن محمد. ریاض النفوس، تحقیق بشیر البکوش، للطباعة و النشر،قاهره، 1994.
22ـ النویری، شهابالدین احمدبن عبدالوهاب. نهایةالارب فی فنون الادب، جلد 25، تحقیقمحمد جابر عبدالعال الحینی و...، المکتبة العربیه، قاهره، 1986.
23ـ الهمدانی، قاضی عبدالجبار. تثبیت دلائل نبوة سیدنا محمد صلیالله علیه و سلم، درمجموعهالجامع فی اخبار القرامطه، تصحیح سهیل زکار، دار حسان، دمشق، 1987.
24ـ ابنخلدون، عبدالرحمنبن محمد. تاریخ ابنخلدون، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات،بیروت، بیتا.
25ـ مقریزی، تقیالدین. اتعاظ الحنفاء باخبارالائمة الفاطمیین الخلفاء، تحقیق جمالالدینالشیال، وزارةالاوقاف المجلس الاعلی للشوؤن الاسلامیة، 1996.
ج . سایر منابع
26- Goldziher| Ignaz. Streitschrift Des Gazali Gegen Die Batinijja-Sekte|Veroffentlichungen der De Goeje-Stiftung| Leiden| 1916.