hc8meifmdc|2011A6132836|Tajmie|tblnews|Text_News|0xfdff355d040000003208000001000200
زندگى و اندیشه سیاسى ابوریحان بیرونى
تاریخ دریافت: 4/ 6/ 81
تاریخ تأیید: 17/ 9/ 81
غلامحسن مقیمى(1)
آرا و نظریات سیاسى ـ اجتماعى بیرونى از دو منظر قابل
تأمل است: اولاً، وى به میراث و هویت تمدن اسلامى ـ ایرانى تعلق دارد؛ ثانیا، روش
پژوهشى وى، تجربى و علمى است، بنابراین، وى دانشمندى اسلامى است نه فیلسوف اسلامى.
براین اساس، نقطه عزیمت اندیشه سیاسى وى، «مدلها»، «الگوها» و «قوانین» طبیعى
هستند یعنى از جامعه طبیعى به جامعه مدنى مىرسد و در نهایت الگوى مدینه فاضله وى
از سنخ جامعه سیاسى دینى است؛ به عبارت دیگر، از منظر وى ماهیت زندگى انسانى،
عقلانى و ارادى است، و لذا انگیزش وکنش جامعه انسانى در قوس صعودى خود از «حب و
بغض» به «رجا و خوف» و در نهایت به سوى «رضا و تسلیم»، به تکامل مىرسد، و در پرتو
آن، «حکومت فاضله معطوف به عقلِ وحیانى» در برابر «حکومت فاسقه معطوف به جهل» محقق
مىگردد.
واژههاى کلیدى: ابوریحان بیرونى، زندگى، سیاست، جامعه و دولت.
مقدمه
بحث درباره آرا و نظریات سیاسى ـ اجتماعى ابوریحان
بیرونى به علت عدم پیشینه تحقیق در اندیشه سیاسى وى، امرى دشوار است. با این وصف،
با استفاده از آثار به جا مانده بیرونى به پژوهش در موضوع مىپردازیم، زیرا آثارى
که تا کنون از وى به دست ما رسیده است، در آنها، مسائل مربوط به اندیشه سیاسى، به
صورت مجزا و منسجم طرح نشده است. مضافا، کتابهایى مثل «التحذیر مِن قِبَل الترک»
که در آن به مسایل پیچیده مناسبات سیاسى، پرداخته شده است همچنان مفقود هستند.
بنابراین براى دستیابى به موضوع مورد بحث، بناچار مىبایست از آثار باقیمانده وى
(که از 185 اثر علمى بیرونى تنها 40 عنوان آن در کتابخانههاى جهان موجود است)
استمداد نمود.
اهمیت آراى سیاسى بیرونى تا آنجا که به میراث جهان
اسلام برمىگردد از چند منظر قابل تأمل است: اوّلاً، وى یک متفکر شیعى است،
بنابراین شناخت اندیشه سیاسى بیرونى براى جهان تشیع به ویژه ایران که مرکز احیاى
تمدن اسلامى است از اهمیت خاصى برخوردار است، ثانیا، بیرونى یک ایرانى و متعلق به
فرهنگ ایرانى است، بنابراین حامل پیشینه و هویت ایرانى نیز است؛ ثالثا، نکته مهم
به روش تحقیق تجربى و علمى بیرونى برمىگردد، یعنى «کارى که اروپاییان در انقلاب
علمى و ادبى با بنیاد علوم و معارف جدید، در قرن شانزدهم کردند بیرونى در سده دهم
کرده بود».1
نکته قابل تأمل مربوط به شرایط سیاسى ـ اجتماعى قرن
چهارم و وضعیت اسفبار دولتها و حاکمیت سیاسى مسلمانان است. در این قرن اگر چه در
اوج بلوغ تمدن اسلامى قرار داریم ولى حاکمیت دستگاه خلافت و زندگى سیاسى مسلمانان
در اوج زوال و انحطاط بود، تفرقه و تشتت در نقاط مختلف مملکت اسلامى سایه افکنده و
جنگ بىپایان داخلى بین آنها به اوج خود رسیده بود. که این منازعات و جنگها تا حد
زیادى بر اندیشه بیرونى اثر گذاشت و کتابهاى تحقیق ماللهند و آثارالباقیه را در
این راستا نگاشت.
البته همچنانکه بیرونى در آثار متعدد 2 متذکر مىشود،
همواره از نزاعهاى سیاسى، اجتماعى و قومى فاصله مىگرفت و زندگى علمى را بر دیگر
امور روزمره ترجیح مىداد.
زمانه و زندگى بیرونى
براى تحلیل و تبیین اندیشه سیاسى، بررسى شرایط سیاسى و
سوانح حیات وى ضرورى مىنماید.
1. عصر بیرونى
در دوره حیات بیرونى (362 ـ 440 ه.) شاهد ظهور و سقوط
دولتهاى متعدد اسلامى در ایران هستیم که آنها را مىتوان به دو دسته سنخشناسى
کرد: دسته اوّل، دولتهاى آریایى تبار سامانیان و خوارزمشاهیان در مشرق ایرانزمین
که در نهایت به دست سلطان محمود غزنوى منقرض شدند (389 ـ 407 ه.)؛ دسته دوم،
دولتهاى ایرانى دیلمى تبار آل زیار (در گرگان و طبرستان) و آل بویه در مغرب ایران
(جبال، فارس و عراق) که هر دوى آنها به دست سلطان طغرل سلجوقى منقرض شدند (433 ـ
447 ه.).3
سامانیان اوّلین حاکمان مسلمان در ماوراء النهر
(بخارا، سمرقند، اَسروسَنه، فُرغانه) و از جمله با ثباتترین و پر دوامترین
حکومتهاى شرق ایران بودند و دانشمندان فراوانى در این دوره ظهور یافتند. این
سلسله سرانجام در سال 389 به دست محمود غزنوى منقرض شد. خوارزمشاهیان که خود بیش
از یک سده باجگُذار سامانیان بودند، خود به دو شاخه مهم (آل عِراق در شمال خوارزم
و مشرق جیحون ـ خاندان مأمون در جنوب آن سرزمین) تقسیم مىشدند. از سلاطین این
سلسله، ابونصر منصور بن على عراق از خاندان آل عراق، از بزرگترین ریاضىدانان و
منجّمان سده چهارم و استاد و پرونده ابوریحان بیرونى بود. با تسط خاندان مأمون،
این سلسله در این خاندان تداوم یافت. درباره ابوالعباس خوارزمشاه در جرجانیه
(گرگانج) محل تجمع بزرگترین دانشمندان روزگار بود که بیرونى یکى از اعضاى آن به
شمار مىرفت.4
آل زیار منصوب به یک خانواده قدیمى گیلانى و دیلم قسمت
کوهستانى گیلان تا قزوین بود. دیلمیان آل زیار (316 ـ 433) در ایالتهاى گرگان و
طبرستان حکومت مىکردند و مشهورترین فرمانرواى آن قابوس بن وشمگیر بود که پیوسته
با بزرگان علم و ادب همچون ابن سینا و ابوریحان بیرونى، مراوده داشته است. حکومت
آل بویه (320 ـ 447) از سلسلههاى شیعى ایرانى است که در اثر زوال قدرت خلفا ابتدا
اصفهان، رى، کاشان و کرمان و سپس بغداد را تصرف کردند و خلیفه وقت را تسلیم خود
مىنمودند. سلسله آل بویه بعدها به سه شعبه دیالمه فارس، دیالمه عراق و کرمان،
دیالمه رى و اصفهان تقسیم شد.5 در طول حاکمیت آل بویه به خصوص در عهد مجدالدوله
دیلمى (387 ـ 420)، قلمرو آل بویه به مرکزى علمى و مأواى حکیمان و عالمان تبدیل
گردید و کتب ذیقیمتى در «رى» جمع آورى شد که با لشکرکشى محمود غزنوى کتابخانهها
سوخته شد و عُلما آن شهر به دار آویخته (420) و آن سلسله هم فروپاشید.6
غزنویان (351 ـ 582) از دیگر سلسلههاى عصر که
ابوریحان بیرونى است. سلطان محمود غزنوى (360 ـ 421) در سرنوشت بیرونى نقش حساسى
داشته است. پس از حمله سلطان محمود به خوارزم (408) ابوریحان را اسیر و به غزنین
برد. همچنین بیرونى در لشکرکشى محمود به هند همراهش بود و کتاب وزین تحقیق ماللهند
را در آن سفر نگاشت.
2. زندگى نامه
ابوریحان محمّد بن احمد خوارزمى بیرونى به سال 362 ه.
/ 973 م. در «بیرون» از شهر خوارزم در یک خانواده گمنام خوارزمى تبار به دنیا آمد.
تاریخ درگذشت وى دقیقا معلوم نیست. یاقوت حَمَوى تاریخ وفاتش را 440 ذکر کرده،7
لکن حاج خلیفه در کشف الظنون سالِ درگذشت بیرونى را از سال 450 ـ 423 نقل کرده
است.8 وى در جوانى به خراسان، مرکز علمى بزرگ آن زمان، سفر کرد. به دلیل هوش و
استعداد زیاد، به زودى در دانش و علوم زمان خود استاد شد و به دربار سلطان منصور
سامانى که از ریاضىدانان و منجمان بزرگ بود راه یافت و تحت تعلیم و تربیت وى قرار
گرفت. سپس به سرزمین خوارزم سفر کرد. در 25 سالگى به علت کشمکش بین دو خاندان آل
عراق و مأمون، به خراسان و سپس طبرستان رفت و در دربار فرمانروایان شروینى، کتاب
مقالید علم الهیه و در دربار قابوس بن وشمگیر زیارى کتاب آثار الباقیه نگاشت در پى
آرامش خوارزم به آن جا سفر کرد و مشاور ابوالعباس خوارزمشاهى شد و در همین زمان
التحذیر من قبل التُرک را نوشت که امروز اثرى از آن نیست. با تسخیر خوارزم به دست
سلطان محمود غزنوى، بیرونى اسیر شد و از آن پس در لشگرکشىها همراه سلطان غزنوى و
در دربار غزنویان به سر برد. که کتاب تحقیق ماللهند ثمره همراهى در حمله به هند بود.
وى در دربار مسعود غزنوى نیز مورد احترام بود کتاب قانون مسعودى (در ریاضیات و
نجوم) را در همین زمان نگاشت. بنابر نقل صحیح بیرونى در 440 در گذشت.9
ابوریحان بیرونى نزد اساتید بزرگى چون ابونصر منصور بن
على عراق در ریاضى و نجوم، عبدالصمد حکیم در حکمت و علوم عقلى و معاصرانش ابن
سینا، ابوسهل مسیحى و ابوالخیر خمّار دانش آموخت و دهها جلد کتاب در علوم مختلف
نگاشت. وى با تکیه بر آموزههاى عقلگراى شیعى،10 دیدى جهانى و روحى آزاد یافت و
توانست در علوم یونانى، ایرانى و هندى به تحقیق بپردازد و در ریاضیات، نجوم،
جغرافیا، فلسفه تاریخ، حکمت، علوم طبیعى و جامعهشناسى صاحب نظر شود.
بیرونى از پرکارترین دانشمندان مسلمان است و در علوم
نقلى و عقلى، آثار متعددى به جاى گذاشت. درباره کتابشناسى ابوریحان بیرونى تاکنون
چندین کتاب نوشته شده است که بعضى آثار او (اعم از مقاله، رساله و کتاب) را تا 185
عنوان بر شمردهاند. 160 عنوان را خودِ بیرونى نام مىبرد که اگر مجموع 25 عنوان
رساله دیگر که دیگران به نام وى نوشتهاند (دوازده عنوان از ابونصر بن على بن
عراق، دوازده کتاب از ابوسهل عیسى بى یحیى المسیحى و یک کتاب از ابوعلى الحسین بن
على الجیلى)11 را بیفزاییم، روى هم 185 عنوان مىشود. چهل عنوان از آثار وى به
صورت نسخ خطى در کتابخانههاى جهان موجود است که 30 اثر آن تاکنون به طبع رسیده. و
25 اثر به زبانهاى اروپایى و فارسى ترجمه شده است. در پایان براى اختصار صرفا به
طبقهبندى موضوعى تألیفات و ذکر تعداد اثر براى هر موضوع اکتفا مىکنیم:
1. ریاضیات: 25 عنوان؛ 2. نجوم: 88 عنوان؛ 3. جغرافیا:
22 عنوان؛
4. فیزیک: یک عنوان؛ 5. مکانیک: 2 عنوان؛ 6. طبیعى: یک
عنوان؛
7. کانشناسى: 2 عنوان؛ 8. گیاهشناسى: یک عنوان؛ 9.
پزشکى: یک عنوان؛
10. ادبیات: 19 عنوان؛ 11. تاریخ: 9 عنوان؛ 12. دین: 7
عنوان؛
13. فلسفه: 7 عنوان، و چندین موضوع دیگر چون
زمانسنجى، گاهشمارى، هندشناسى، زبانشناسى، داروشناسى، گوهرشناسى و... که
علاقهمندان مىتوانند به کتابشناسى آثار بیرونى مراجعه کنند.12
جامعه و سیاست
در این جا با توجه به شرایط و تحولات سیاسى، اجتماعى
عصر بیرونى و دیدگاه هستى شناختى وى، به بررسى این سؤالها مىپردازیم که چگونه
نیازهاى درونى و بیرونى انسان ، به نوع خاصى از زندگى سیاسى و اجتماعى منجر
مىشود؟ نظام سیاسى چیست؟ کار و یژهها و غایت نظام سیاسى مورد نظر بیرونى چیست؟
1. ضرورت و منشأ جامعه مدنى
بیرونى براى اثبات جامعه مدنى از واژه «استئناس»13 و
در برخى موارد از کلمه «تعارض» استفاده مىکند14 و گاهى هم به نیازهاى انسان15
اشاره مىنماید؛ بنابراین فلسفه اجتماعى بودن انسان از نظر او، مبتنى بر چندین اصل
مهم است :
الف) اصل استئناس و تجانس: با این اصل وى به ریشه لغوى
انسان که از «أنس» مشتق شده نزدیک مىشود؛ بدین معنا که زندگى انسان کامل نمىشود
مگر به واسطه انس و همیارى با دیگران؛ از این رو با توجه به مقدمه کتاب الجماهر فى
الجواهر، همگنى عامل تأسیس جامعه است:
بنیان جامعه در نظر بیرونى بر مبناى همگنى و تشابه
استوار است و در این باب مثالهایى ارائه مىدهد؛ از جمله مىگوید حتى پرندگان با
همگنان خود مىپرند و همزبانى گنگها با یکدیگر چنان زیاداست که وقتى به هم
مىرسند ، مردمان دیگر را که نمى توانند با آنان گفتوگو کنند همه را گنگ مىدانند؛
پس هر گاه به گنگى مشابه خودشان برخورد مىکنند ، به چنان آرامشى مىرسند و با
تمام وجود غرق در برقرارى تفاهم و ارتباط با هم مىشوند.16
وى پس از اشاره به مطلب فوق، به اولین و کوچکترین
اجتماع بشرى یعنى خانواده اشاره مىکند و با تمسک به دو آیه 189 از سوره اعراف و
21 از سوره روم ، فلسفه اجتماع خانواده را بر اساس تجانس و استئناس تلقى مىکند
.17 البته بیرونى در همین قسمت علاوه به همگنى، به مفاهیم دیگر فلسفه اجتماعى بودن
انسان مثل «هم شکلى، احساس همزبانى ، درک متقابل و تفاهم»18اشاره مىکند . لکن به
نظر مىرسد همگنى در همان اصل (استئناس) قرار دارد .
ب) اصل تضاد: این اصل به «اختلاف مقاصد و خواستهاى
گوناگون بشرى»19 مرتبط است که خود موجب به وجود آمدن نزاعهاى اجتماعى مىشود؛ به
عبارت دیگر، «بدن انسان از عناصر متفاوت و حتى متضاد ترکیب یافته است که خود موجب
اختلاف مزاجها و طبایع و در مرحله بعد در روابط و تمایلات اشخاص تأثیر
مىگذارد».20 به نحوى که « ضد مر ضد را همیشه قهر کند و به خویشتن کشد»؛21 بنابر
این طبایع متضاد ضمن این که همدیگر را دفع مىکنند به دلایلى تمایل به جذب و
همکارى نیز دارند .
ج) «نیازهاى22 انسان»: انسان براى رفع ضروریات
زندگىاش، گرایش به زندگى جمعى دارد و همین نیازهاست که موجب به وجود آمدن «
حرفهها و صناعات و انواع علوم و معارف بشرى مىشود».23
2. ضرورت و ماهیت دولت
با توجه به مباحث انسان شناسى و گرایشهاى متضاد در
نهاد انسان و نیز نیازهاى متضاد و تمایل به تجانس و همکارى ، بیرونى به این نتیجه
قطعى مىرسد که بر قرارى نظم سیاسى براى « ایجاد تعادل... و اقامه نظم»24 ضرورى
است تا نیازمندىهاى یکدیگر را رفع کنند؛ البته لازمه چنین نظمى عدالت است که به
همراه قانون صحیح موجب سعادت بشر خواهد مىشود:
پیدایى تولیت امر اجتماع ( حکومت یا دولت ) با سبب
برقرارى تعادل... یا اقامه نظم و عدل از براى مصالح دنیایى است . اما مسأله عدالت
خود مستلزم اِعمال سیاست و تشریع (قانونگذارى) امور است که به هر حال شروط تولیت
( ولایت ) یا حکومت ( سلطان ) و سیاست (تدبیر) امور اجتماع باید به تأیید الاهى و
منصوص باشد ، چنان که ایرانیان در مورد خسروان ( ساسانى) هم بر آن آیین بودند ،
همان طور که امامت شیعى در اسلام نیز بر مبناى « مودت بالقربى » بدان ویژگى باشد
.25
فقره فوق حاوى نکات بسیارمهمى در زمینه ضرورت و ماهیت
جامعه سیاسى از منظر بیرونى است. از دیدگاه وى، اوّلاً، تأسیس جامعه سیاسى و دولت
براى سعادت اجتناب ناپذیر است ، ثانیاً نظام سیاسى مى بایست مبتنى بر عدالت باشد؛
ثالثاً، معیار عدالت قانون صحیح است، رابعاً، قانون صحیح آن است که توأم با
منصوصات الهى باشد؛ خامساً، جامعه سیاسى با توجه به آموزشهاى «امامت شیعى» مبتنى
بر تجانس، مودت و همیارى است .
بدین ترتیب ابو ریحان دین را با سیاست در هم مىآمیزد
و تصریح مىکند که «سیرت فاضله همان است که دین آن را بایسته گرداند»26 ویا
مىنویسد: «امر، به اجتماع ملک و دین کمال خواهد یافت»27 ویا در ضمن اعتراض به
حکومت صدر اسلام مىگوید «سپس خلافت به حکومت و امارت بلکه به فرعونیت تبدیل
یافت»28 و یا در مورد واقعه غدیر خم به اکمال دین به واسطه نظم سیاسى امامت اشاره
مىکند.29 بدین ترتیب ارسال رسل و تکالیف الهى30 و نیز تأسیس دولت عادله بزرگترین
نعمتى است که بر بشر ارزانى داشته است.31
آخرین نکته این که بیرونى، وجود دولت را امرى بسیار
ضرورى تلقى مىکند و همان طورىکه هستى و «گیتى خالى از تدبیر نیست»،32 «هیچ بشرى
نیست که به نوعى تملک و ریاست نسبت به زیر دستان خود نداشته باشد»؛33 بنابر این
اصل بدیهى و ضرورى، مىتوان این عبارت وى را به عنوان جمع بندى ذکر کرد که «هر
امرى که از کسى صادر شود به طبع ، مولع به سیاست است و به فضل و نیرو مستحق ریاست
و... بر خوردار خواهد بود از دولت»؛34 بنابر این اصل، دولت و اجتماع سیاسى امرى
بدیهى است، لکن «فضیلت» و «قدرتِ حاکم» دو مؤلفه اساسى براى استقرار نظم سیاسى
مطلوب میباشند.
3. اصناف و طبقات اجتماعى
وجود گرایشهاى مختلف و بعضاً متضاد (قوه غضبیه،
شهویه، عقلیه و ...) در نهاد انسان، کنش و رفتار اجتماعى بشر را معطوف به اعراض
گوناگون و متفاوت مىکند. علاوه بر این، بشر براى تأمین «نیازهاى ضرورى»35 و
اولیه، به تناسب استعداد و اغراض خود به دنبال حرفه و صنعت خاصى مىرود که در
نهایت موجب شکلگیرى اصناف اجتماعى متفاوتى مىگردد؛ بنابر این با توجه به مطالب
گذشته مىتوان گفت :
استئناس و همکارى
> زندگى جمعى -> کنش
معطوف به اغراض درونى و بیرونى -> طبقات
اجتماعى گوناگون
اما آنچه زندگى جمعى بشر را دستخوش تقسیم مىکند،
میزان بهره گیرى انسانها از قوه عقل مىباشد. بنابر این طبقات اجتماعى قبل از هر
چیزى از دیدگاه بیرونى؛ فرهنگى است؛ به عبارت دیگر، معارف بشرى که از ادراک
محسوسات شروع مىشود، مراتب پیچیده معقولات را در مىنوردد و افراد بشر را به دو
قسم «خواص» و «عوام» تقسیم مىکند و طبایع عامى را مشتاق محسوسات و طبایع خواص را
گذر از محسوسات و گرایش به معقولات مىانگارد:
طبع خواص شیفته معقول است و خواستار تحقیق در اصول، و
طبع عامه از حد محسوسات در نمىگذرد و قانع به فروع و بیگانه از دقت است ، بالاخص
در آنچه که محل اختلاف باشد و دور از اتفاق آراء.36
پیگیرى اندیشه بیرونى در مورد طبقات اجتماعى و شؤون هر
طبقه ما را به این نکته مهم مىرساند که وى به طبقات اجتماعى در یونان باستان و
ایران باستان آشنا بوده است و آنها را نیز نقل مىکند:
و قدما از خسروان که پاىبند صناعت خویش بودهاند اهم
کوشایى خویش مصروف تقسیم مردمان مىکردهاند به طبقات و مراتبى و در حفظ آن از
آمیزش در هم مىکوشیده ، و به سبب آن از اختلاط منع مىکرده؛ و هر طبقهاى را به
عمل و صناعت و حرفه خویش الزام مىکردهاند و کسى را رخصت نمىداده که از مرتبت
خویش تجاوز کند و آن را که به طبقه خویش اکتفا نمىکرده است ، عقاب مىدادهاند.37
و نیز تقسیمات مبتنى بر «نژاد، رنگها، چهرهها،
زبان»38 را یاد آور مىشود، لکن بر اساس آموزههاى اسلامى براى هیچکدام اصالت
قائل نمىگردد و با تمسک به آیه «إن أکرمکم عند الله أتقیکم» و نیز «فلا أنساب
بینهم و لا یتسائلون» و با توجه به روایت نبوى که «الناس من آدم و آدم من تراب و
لا فضل لعربی على عجمی إلا بالتقوى»،39 مىنویسد تنها معیار براى تقسیمات افراد و
جامعه، «علم و حکمت و سبقت در محاسن اخلاقى»40 است.
بنابر این مىتوان درک کرد که ماهیت نظام اجتماعى و
سیاسى، از منظر بیرونى مبتنى بر شایسته سالارى است. وى نجات یا ضلالت هر جامعه را
منوط به نخبگان آن مىداند که اگر جوامع به دست نخبگان فرهنگى اداره شود امکان
تفاهم، صلح و امنیت فراهم مىشود.
نکته شایان ذکر این که وى حتى قبل از ابن خلدون،
جامعه، تاریخ، مردم و فرهنگ را با ابزار علمى و روش مشاهده توصیف کرده و در انتها
به مقایسه و تطبیق جوامع گوناگون پرداخته است؛ از این رو، «وى را مىتوان یکى از
بزرگترین مردم شناسان و فرهنگ شناسان قرون میانه اسلام به شمار آورد»و 41 در
حقیقت کتاب تحقیق ماللهند و آثار الباقیه چیزى جز فرهنگشناسى و مردمشناسى تطبیقى
نیست:
ابتکار بیرونى در این است که، او براى اولین بار ثابت
کرد ؛ فرهنگ هم به مانند سایر موضوعات فلسفى و علمى مىتواند در محدوده موضوعات فلسفة
الاجتماع و السیاسة قرار گیرد.42
در هر صورت وى بر خلاف ساختار گرایان، اصالت را به بخش
معنوى جامعه و فرهنگ مردم مىدهد «نه چارجوبهاى مادى، قالبها و نهادها و نه حتى
رابطههاى آن»؛43 از این رو، علاقه چندانى براى طبقه بندى و تقسیمات نهادى جامعه،
نشان نمىدهد .
4. انواع دولت
با امعان نظر در اندیشه جامعه شناختى و انسان شناختى
بیرونى و تقسیمات فرهنگى جامعه، به این نکته دست مىیابیم که مهمترین مفهوم در
اندیشه وى، عقل، جهل و دین است. اگر بحث هستى شناسى بیرونى را نیز ملاحظه کنیم
مهمترین کلید واژه در عرصهنظام اجتماعى، «عقل مطلق» است ؛ از این رو، شاید بتوان
استنباط کرد که دولت آرمانى و مطلوب ابوریحان، «دولت عقل» است که در آن شایستگان و
نخبگان فرهنگى به منظور تأسیس مدینه فاضله و ایجاد عدالت در جامعه تلاش مىکنند.
بنابر این، وى در آثار خود به دنبال جامعهاى است که مردمش عاقل و دولتش « دولت
عاقلان و غایت سیاستش کمال»44 سعادت و «آسایش رعیت»45 باشد.
بیرونى براى ترسیم دولت آرمانى، به عبارات افلاطون و
ارسطو در خصوص «شهر برین و آسمانى و نیز شهر فروئین»46، اشاره دارد که مىتوان با
استفاده از صنعت براعت استهلال، شهر خدا و شهر زمین که آگوستین به آن اشاره مىکند
را استخراج کرد؛ البته با این فرق که شهر خدا و دولت آرمانى بیرونى در آسمانها
نیست، بلکه دولتى زمینى است که به شکل ناقص در زمان پیامبر صلىاللهعلیهوآله
«مدینة النبى» و ائمه معصومین علیهمالسلام 47 محقق شده است و شکل کامل و اتم آن
در «آخر الزمان توسط حضرت مهدى (عج) محقق خواهد شد».48
با این تفسیر «دولت عقل مطلق »و کامل اختصاص به
معصومین علیهالسلام دارد که در صورت خواست مردم و حضور معصوم علیهالسلام تأسیس
خواهد شد و دولتهاى دیگر تنها در صورتى که مبتنى بر عقل یا منتسب به دولت فوق
باشند حصهاى از مشروعیت را خواهند برد و بقیه دولتها دولت جاهله یا مدینه غیر
فاضله تلقى مىشوند و حقانیت ندارند. بدین ترتیب مىتوان انواع دولت را از منظر
بیرونى اینگونه شمارش کرد :
1 ـ دولت کامله یا آرمانى: حکومت آرمانى که مدینه
فاضله تلقى مىشود در مرحله اول «حکومت انبیاء»49 و در مرحله بعد حکومت امامان
علیهالسلام از «امامت و حکومت على علیهالسلام »50 تا «دولت عادله جهانى حضرت
مهدى ( عج)»51 قرار دارد؛
2 ـ خلافت: عبارات بیرونى در زمینه نظام خلافت متفاوت
است. گاهى «آن راتأیید مىکند»52 و گاهى نیز آن را « انحراف از نظام آرمانى امامت
تلقى مىکند»؛53 اما در هر صورت آن را به عنوان یک واقعیت خارجى طرح کرده و از
انواع حکومتها بر مىشمرد؛
3 ـ سلطنت عادله: بیرونى وقتى به توصیف پادشاهان ایران
باستان مىپردازد حکومت پادشاهى ایران را چنین توصیف مىکند:«پادشاهان ایران،
مردمى با محبت و رعیت پرور بودند و به عدل مشهور جهانیان، و همواره به کار مردم
نظر داشتند»54 و یا وقتى به توصیف دولت منصور شمس المعالى مىپردازد آن را به
عنوان سلطان عادل ستایش مىکند.55 از منظر بیرونى، سلطنت عادله به واسطه صفت عدالت
که مهمترین فضیلت دولت کامله محسوب مىشود، داراى مشروعیت است.56
4 ـ دولت جائر یا جاهله: از نظر بیرونى، اگر دولتى صفت
عدالت را نداشته باشد و غایت آن امنیت، آسایش، آبادانى و رفع ظلم از رعیت نباشد
دولت غیر مشروع و «دولت فرعونى»57 است .
بدین ترتیب حق حکومت اولاً بالذات از آن «خداست که
رئیس العقلا و عقل مطلق است ولى در مرتبه بعد از آن رسول خداوند
صلىاللهعلیهوآله و معصومین علیهالسلام »58 است، چرا که به واسطه عصمت بر خلاف
مقتضاى عقل عمل نمىکنند و در مرتبه سوم حکومت از آن کسانى است که به پیروى از
معصومین علیهالسلام در پى ایجاد نظام عادلانه در جامعه هستند.
5. عوامل مشروعیت دولت
مشروعیت به معناى حقانیت و مقبولیت از دیدگاه بیرونى
به دو عنصر مهم باز مىگردد: یکى «عقل» و دیگرى « دین » البته عقل در این جا به
معناى عام مراد است، یعنى همچنان که عقل در نهاد انسان هماهنگ کننده و متعادل
کنندهنیروهاى متضاد است در اجتماع نیز عقل متکفل عدالت اجتماعى است؛ پس اولین و
مهمترین عنصر در مشروعیت حکومت، عدالت است، اما در این جا این سؤال مطرح مىشود
که عدالت چیست و شاخص و معیار آن کدام است ؟ درپاسخ به این سؤال به دومین عامل
مشروعیت دولت یعنى آموزههاى دینى که مفسر حقیقى عدالت فردى و اجتماعى هستند منتقل
مىشویم.
از نظر بیرونى، مشروعیت دولت در عصر پیامبر
صلىاللهعلیهوآله به طور مستقیم از قوانین و مقررات وحیانى حاصل مىگردد59 و در
عصر جانشینان وى، به واسطه «عصمت و آگاهى از اسرار نبوت»60 (به مقتضاى عقل مطلق و
تکالیف الهى) تأمین میشود؛ اما در عصر غیبت، جامعه سیاسى اسلامى دچار نقص شده است
ولکن با وجود کتاب و سنت، کافى است که حاکمان به مقتضاى دین و شریعت نبوى عمل
کنند. بدین ترتیب اصلاح جامعه سیاسى منوط به اجراى عدالت است و درک عدالت منوط به
درک صحیح شریعت است و فهم شریعت نیز محتاج به طبقه خاصى از عالمان دین و دنیاست که
به دلیل داشتن صفات ویژهاى، مستحق حکومت کردن مىباشند.
بیرونى بین دین و عقل و یا به تعبیر امروزى دین و دولت
جدایى نمىداند، از این رو، مشروعیت و کمال دولت، وقتى که با دین توأم گردد،
افزوده مىشود، تا جایى که مشروعیت آن به غایت کمال خودش خواهد رسید.
از سویى دیگر، اگر این (دولت ـ سیاست)، مستند باشد به
جانبى از جوانب آیین، در آن توأمان افزوده خواهد شد و امر به اجتماع ملک و دین
کمال خواهد یافت و آن سوتر از کمال غایتى نیست که قصد آن کنند .61
یا در جایى دیگر مىنویسد «سیرت فاضله همان است که دین
آن را بایسته گرداند»؛62 چرا که از منظر بیرونى «آنکس که ایزد جوید ،خواستار خیر
کافه مردمان باشد»63 و تنها تکالیف و مقررات الهى است که طبع عصیانگر بشر را
کنترل و جامعه را از انحطاط باز مىدارد.64
بیرونى ضمن اشاره به وضعیت قوانین در یونان باستان و
هندوها که قوانین را از حکماى خودشان مىگرفتند، و ماهیت حکومتشان «فیلسوف شاه» یا
«پادشاهان حکیم» بوده است و خود را از شریعت و رسولان الهى مستغنى مىدیدند،
اعتراض کرده و اظهار مىدارد این نحوه قوانین و مقررات، بشر را از وحى و دین
مستغنى نمىکند.65
نکته آخر این که هر چند بیرونى جامعه سیاسى بدون معصوم
علیهالسلام راکامل نمىداند، اما چنان که در بحث انواع حکومت گذشت، براى
دولتهایى که داراى صفت عدالت نسبى باشند و در پى صیانت از دین و تأمین آسایش و
امنیت مردم باشند، مشروعیت قایل است.66
6. صفات حاکمان
الف) عقل تدبیرى: بحث از ویژهگى هاى حکومت کنندگان
بنوعى با مباحث انسانشناسى و نیز تقسیم جامعه به دو قشر خواص و عامه مردم مرتبط
است. از دیدگاه بیرونى، انسانها در طول ادوار زندگى خود سه کمال را مىگذرانند و
تنها کسانى شایستگى رهبرى جامعه را دارند که ضمن گذر از بلوغ جسمى و بلوغ عقلى به
بلوغ تدبیرى نیز رسیده باشند.
آدمى را سه کمال است: یکى آن است به حدى رسد که بتواند
تولید مثل کند و آن وقتى است که دو هفت سال از عمر او بگذرد [بلوغ جسمى]؛ کمال دوم
آن است که نفس فکرى و ناطقه آن تمام گردد و عقلش از قوه به فعل آید [بلوغ عقلى]...
و کمال سوم آن است که اگر به فرمانروایى رسید بتواند همه مردم را اداره کند [بلوغ
تدبیرى] و یا اگر خانواده تشکیل داد بتواند امر خانواده را اداره نماید و یا اگر
تنها ماند خود را اداره نماید.67
بدین ترتیب ابتدایى ترین صفت حاکمان،رُشد طبیعى و عقلانیت
است، به نحوى که بتواند تدبیر خود یا خانواده یا جامعه را بر عهده بگیرد؛ به عبارت
دیگر، صفات تدبیرى فرمانروایان با مفهوم کلیدى «عقل» که در بحث هستى شناسى و
معرفتشناسى ، مطرح مىکند ارتباط نزدیکى دارد. خلاصه همانطور که عقل در نهاد
انسان، تدبیر امور درون آدمى را به عهده دارد عقلاى جامعه نیز متکفل تدبیر امور
درون جامعه هستند .
ب ) عدالت: از منظر بیرونى، همان طورى که عدالت ناموس
خلقت و هستى است، هدف و «غایت حکومت و نظام اجتماعى»68 نیز محسوب مىگردد که
مىبایست توسط حاکمان عادل محقق شود.
یکى از نعمتهاى بزرگى که بر کلیه موجودات ارزانى
فرموده این است که هیچگاه جهان از پیشوایان عادل که پناه مردم است تهى نگردد تا
بندگان در گرفتارىها و پیشامدهاى روزگار به او پناه آورند.69
رهبر عادل د رجامعه نه تنها ضرورت جامعه سیاسى و
پناهگاه مردم ستمدیده است، بلکه موجب «ثبات حکومت»70 نیز است: [خداوند] فرمان
بردارى از چنین کسى را... بر مردمان واجب گردانید و با اطاعت خود و رسول9 برابر
ساخت.»71
بدین لحاظ براى بیرونى « حاکم عادل» موضوعیت دارد نه
صرف عدالت، بر خلاف اندیشه مدرنیسم که براى اداره جامعه سیاسى شخص یا وصف عنوانى
خاص موضوعیت ندارد، بلکه اجراى عدالت موضوعیت دارد. در نتیجه سیاق استدلال
ابوریحان به نفى مشروعیت براى حاکمان غیر عادل منجر مىشود؛ اما وى هرگز مصداق
حاکم عادل را از میان « خواص جامعه» مشخص نکرده و آن را مبهم مىگذارد و از منصور
شمسالمعالى که داراى «خصال پسندیده از جمله عدالت و انصاف»72 است به عنوان حاکم
شایسته جامعه اسلامى، تمجید مىکند یا از پادشاهان ایران باستان که «در دوره
فرمانروایى خود روى زمین با عدل و داد»73 حکومت مىکردند به عنوان حاکمان عادل یاد
مىنماید .
ج ) محبت: پىگیرى و دقت در صفات حاکمان در اندیشه بیرونى،
خواننده را به صفاتى رهنمون مىکند که فراتر از روابط خشک سیاسى و حقوقى است . این
صفات به گونهاى هستند که اخلاق را با سیاست پیوند مىزنند و ضمانت اجراى قوانین
عمومى را در جامعه دینى افزایش مىدهند. در حقیقت صفاتى مثل «پرهیزگارى و صیانت و
دیانت و فروتنى»74 و «محبت»75 براى حاکمان، سیاست را اخلاقى مىکند و بین فرمانروا
و فرمانبردار، الفت ایجاد مىکند. مضافاً حاکمان «در راه آسایش خلق هر گونه مشقتى
را با بردبارى و فروتنانه تحمل نموده و از هیچ گونه ایثار، کرم و حتى از فداکارى و
بذل جان دریغ نمىکنند».76
د ) تقوا: تقوا و پرهیزگارى از دیگر صفات ارزشى و
اخلاقى براى حاکمان است که موجب هبستگى و وحدت معنوى در جامعه سیاسى مىشود و به
دنبال آن، این پرسش مهم در عرصه اندیشه سیاسى مطرح مىگردد که چه کسى باید حکومت
کند؟ در اندیشه بیرونى «آنکسى که ایزد (جوید) خواستار خیر کافه مردمان باشد»77 و
نیز «اگر ما بدین حیات [لذایذ و هواهاى دنیوى] تن را به کار نگیریم و جز بر ضرورت
بر آن نیاویزیم... به و ذات خویش پاکیزه شویم»78 تا آنکه «سَرَورى بر هر
طایفهاى... و خضوع زیر دستان و طاعت آنان»79 حاصل گردد؛ در نتیجه سلطنت خویش و دنیا
را به قصد احسن وجه به کار گیرد و نیت را در جمیع آنچه انجام مىدهد ـ آباد گردانى
گیتى و حمایت از اهل آن»80 ـ خالص مىگرداند و بخاطر «فداکارىها و تلاشها براى
توسعه اقتصادى و اجتماعى بر هیچ کس هیچ گونه منّتى ندارد، زیرا این امور را وظیفه
طبیعى و ذاتى رهبرى و مدیریت سیاسى خود مىداند».81
بیرونى در این خصوص به شیوه حکومتى معاویه که بتهاى
زرین را به بلاد مختلف مىفروخت اشاره مىکند و علت آن را «عدم دیانت و تنها براى
حفظ ایالت و حکومت»82 خود مىداند؛ از این رو، پس از «حسن بن على علیهالسلام و
حاکمیت معاویه... خلافت به حکومت و امارت بلکه به فرعونیت تبدیل یافت»؛83 بنابر
این مؤلفه جامعه سیاسى، طبقه حاکمان بعنوان «خواص جامعه» مىبایست از حد اعلاى دین
مدارى و «پاکیزگى» و84 «پرهیزگارى»85 برخوردار باشند.
ه) علم: با عنایت به مباحث معرفت شناسى و انسانشناسى
بیرونى، «انسان مطلوب» و «جامعه فاضله» آن است که به دانایى رسیده باشد، چرا که
«افزار در بندى نادانى است و از این روى رهایى به دانایى است»86 و حتى معرفت و
دانایى در برخى موارد مقدم بر پاکیزگى روح است؛ زیرا «از رهگذر حصول دانایى، به
ذوات خویش پاکیزه مىشویم، تا آنکه ایزد ما را رهایى بخشد».87
همان طورىکه بیرونى در انسان شناسى توضیح مىدهد،
جامعه سیاسى و اجتماعى د رکشاکش سه عنصر «دین ، دانایى و جهل» قرار گرفته است و
وظیفه حاکمان به عنوان نمایندگان «خواص جامعه» ضمن اینکه خود مىبایست قله رفیع
عقل و دانایى را بپیمایند، جامعه را نیز باید به سوى کمال و سعادت (دانایى) هدایت
کنند .
7. کار ویژههاى دولت
الف ) تأمین عدالت: ماهیت مباحث انسانشناسى و در پى
آن جامعهشناسى بیرونى که ترکیبى از نیروهاى متضاد است، مفهوم عدالت را تا سر حد
عالىترین فضیلت فردى و اجتماعى ارتقا مىدهد؛ از این رو، عدالت اقتصادى و سیاسى
را بالاترین فضایل و کمالات جامعه تلقى مىکند که حکومت متکفل تأمین آن است؛ از
این رو، مهمترین کار ویژه «حکومت حضرت مهدى (عج) را اجراى عدل و داد»88 مىداند؛
بدین ترتیب غایت حکومت نیز عدالت گسترى است.
بیرونى در مقدمه کتاب الجماهر فى الجواهر، عدالت
اقتصادى را یکى از مهمترین وظایف حکومت بر مىشمارد و در ضمن مباحث خود درباره
پول وضرورت کنترل دولت بر ضرب سکه و جلوگیرى از کنز و جعل آن، فلسفه پیدایش پول را
برقرارى عدالت و مساوات میان دارا و فقیر و توزیع عادلانه ثروت در جامعه مىشمارد.89
در جاى دیگر، وقتى از لزوم« خزانه دارى» براى حکومت بحث مىکند، خزانه را به عنوان
انباشت کنز و سرمایه نمىداند، بلکه از آن به عنوان ثروت عمومى براى استقرار
مساوات و عدالت اجتماعى و از بین بردن فقر و شکاف اقتصادى نام مىبرد.90
ب ) تأمین امنیت و آسایش: از نظر بیرونى، مبناى زندگى
مدنى «امنیت اجتماعى»91 است؛ از این رو، «وظایف انسانى حکومت، برقرارى رفاه و
آسایش عمومى و دفاع از حقوق اجتماعى شهروندان»92 است؛ اما به لحاظ جامعه شناسى
شاید یکى از دلایل مهم توجه بیرونى به مسأله امنیت، اوضاع نابه سامان دولتها و
حاکمیتهاى سیاسى عصر بیرونى است. چرا که وى در طول زندگىاش شاهد ظهور و سقوط دست
کم شش دولت مسلمان بوده است.
ج ) عمران و آبادانى: بیرونى هر وقت از حکومتهاى عادل
بحث کرده به نوعى مهمترین خصیصه آنها را گسترش علم، اصول صناعات و شهر نشینى ذکر
نموده است:
پیشدارى [پادشاهان عادله ایران باستان] است و آنان
کسانى بودند که همه زمین را مالک شدند و شهرهایى به پا نمودند و معادن را استخراج
کردند و اصول صناعات را نیز به دست آوردند و در دوره فرمانروایى خود روى زمین عدل
و داد نمودند.93
و نیز در مواردى که از وظایف خواص و حاکمان جامعه بحث
مىکند، «آباد گردانى»94 و «عمران زمین و برپایى سیاست و مدنیت و رام سازى عوامل و
پدیدههاى طبیعى و جانوران براى تأمین نیازهاى مختلف انسان»95 و در یک کلمه «ایجاد
تمدن» را از مهمترین کار ویژههاى آنان تلقى مىکند .
د ) اجراى قوانین عقل و دین: از مجموع مباحث گذشته
مىتوان استنباط کرد که جامعه سیاسى داراى دو منبع تغذیه است: یکى، دین که
مجموعهاى از قوانین ثابت و غیرمتغیر است و دیگرى، عقل که مجموعهاى از مقررات
متغیر است که عرف عقلا بر اساس نیازمندیهاى زمان و مکان وضع مىکنند؛ ولکن در اثر
تحولات زندگى بشرى کار آیى خود را از دست مىدهند؛ از این رو، بر قشر عقلا و
حاکمان جامعه است تا بر اساس مصالح جدید، قوانین جدید را وضع و آنها را اجرا کنند.
بیرونى ضمن اشاره به کار ویژه جامعه پذیرى اعیاد ملى و
مذهبى مىنویسد: اعیاد «دنیوى، اعیادى مقدس است که پادشاهان و بزرگان دین آنها را
وضع کرده تا موجب شادمانى... و دوستى و دعاى خیر مردم شود... و اطاعت و خدمت گزارى
خود را نسبت به پادشاهان اظهار کنند».96 بدینسان، رسوم و مقررات دینى و ملى نه
تنها لازم است، بلکه براى جلب مشارکت اجتماعى و سیاسى مردم مىبایست همه ساله اجرا
گردد.
از منظر ابوریحان، حاکمان مىبایست در ضمن اجراى
قوانین عمومى و حکومتى، مقررات دینى را نیز اجرا کنند؛ از این رو درباره معاویه که
به صادرات کالاهاى غیر مشروع مبادرت ورزیده با لحن اعتراض مىنویسد: «واین بیع از
آن برگزید که دینار به دینار فروخته باشد و از آفت اخیر در حکم ایالت [حکومت] و نه
دیانت اعراض کرد»،97 کما اینکه به سلطنت بنى عباس که در اواخر عمر خود فقط به
اجراى امور دینى و اعتقادى مردم مىپرداختند و قدرت لازم را براى سلطنت دنیوى مردم
نداشتند، اعتراض مىکند.98 بنابر این ایشان اجراى هر نوع قوانین (عقلى و شرعى) را
لازم و مکمل همدیگر مىدانست. بیرونى در ضمن بحث از خاستگاه حکومتهاى یونان
باستان که «سنتها و قوانین خویش را از حکماى خود اخذ مىکردهاند »99 و هندوان که
قوانین آنها را «رُسهاى حکیم»100 صادر مىکردند، با لحن نقادانه مىگوید شهروندان
جامعه هرگز از مقررات و آداب شرع و «رسولان استغنا»101 نخواهند بود؛ لذا ایشان هم
اجراى قوانین عقل که داراى ماهیت «رشد»102 و تغییر است را ضرورى مىداند و هم
مقررات شرع را که همراه «تعب و مشقت... و [داراى ماهیت [ثابت و بقا»103 است.
بنابر این از دیدگاه بیرونى، قانون گرایى یکى از
مؤلفههاى جامعه مدنى اسلامى است که ضمن اینکه همه افراد جامعه خود را ملزم به
رعایت مىدانند، لکن دولت دینى به واسطه داشتن قدرت قاهره، داراى وظیفه حکومتى است
تا آنها را به نحو مطلوب نهادینه کند.
8. عوامل ثبات و بقاى حکومت
چنانچه از مباحث گذشته قابل درک است، علل بقا و زوال
دولتها؛ منوط به تنظیم یا عدم تنظیم امور حکومت بر اساس اقتضائات عقل و دین است
که مهمترین نمود جامعهشناسى آن عدل و ظلم در عرصه حاکمیت سیاسى، اجتماعى و
اقتصادى است. قرون چهارم و پنجم هجرى بساط خلافت دچار زوال و انحطاط شده و بر ویرانههاى
آن، دولتها و حاکمیتهاى مستقل جدیدى به وجود آمدند و بیرونى شاهد محیط پرهیجان و
شکوفایى و زوال قدرتهاى سامانیان، قراخانیان و غزنویان بود که روح حساس و عقل
بیناى وى را به سمت تحلیل علل منازعات اجتماعى و گسیختگى حکومت کشاند که در بسیارى
از آثار خود به این تحولات اشاره مىکند. حتى در برخى موارد خود عملاً درگیر مسائل
حکومتى مىشود که خودش در کتاب التحدید بالحن اعتراضآمیز مىنویسد:
هنوز چند سالى آرام بر من نگذشته بود [ظاهرا اشاره به
مأموریتى که مأمون خوارزمشاه به او داده بود که با موفقیت توانست انجام دهده اشاره
دارد] که خداوند به من امکان داد به موطنم باز گردم، اما در آنجا ناگزیر شدم به
مسائل عمومى بپردازم، کارى که ابلهان را به شوق مىآورد ولى فرزانگان را بر حال من
متأسف مىساخت.104
بنابر این ضمن این که در آن شرایط از مشارکت در حکومت
ناراحت است، ولى مسائل سیاسى خوارزم به گونهاى است که نمىتوانست گرفتار آنها
نباشد. در هر صورت، دیدگاههاى سیاسى و حکومتى وى برخلاف برخى اندیشمندانى است که
در کنار گود، نظارهگر مسائل هستند. و لذا دیدگاههاى وى تا حدّى خاستگاه تجربى و
متأثر از مشاهدات وى نیز است. که خود ارزش آراى سیاسى بیرونى را مضاعف مىکند.
الف) عدالت: از دیدگاه بیرونى، همانگونه که در طبیعتْ
عدلْ حافظ نظام طبیعت است و به واسطه مشیت الهى نیازهاى موجودات بدون اسراف و خسّت
به آنها اعطا شده است،105 در نظام انسانى نیز عدالت حافظ نظام اجتماعى است. وى در
بحث از علل پیدایش نیازها، حرفهها و مشاغل، به اختلاف مقاصد و تعارضات اجتماعى
اشاره مىکند و ضرورت عدالت را براى حفظ تعادل جامعه متذکر مىشود و تصریح مىکند
که «فالتسخیر بالجور و الاستئجار لایدوم»؛106 روابط مبتنى بر فشار و ظلم ثبات و
دوام ندارد».
ب) رهبر شایسته: با توجه به مبانى جامعهشناسى بیرونى
که جامعه را به طبقه خواص و عامه مردم تقسیم مىکند، آراى سیاسى وى با نظریه
نخبگان و شایسته سالارى مقارنت دارد. از منظر وى، همانگونه که عقل در نهان انسان
موجب ثبات و تعادل قواى متعارض است، طبقه اندیشمندان نیز کارویژه تعادل و ثبات
جامعه را بر عهده دارد. بنابراین پیشوایى موفق است که بتواند با کسب دانایى و بینش
صحیح، نماینده عدل باشد؛ از این رو عقل چیزى جز عدل نیست و رهبر شایسته کسى جز
مجرى عدالت نمىباشد؛ در نتیجه نظام اجتماعى جز به استنباط و پیشوایى عادل، پاینده
نمىماند.
یکى از تدبیرهاى لطیف خداوند متعال در مصالح بشر و یکى
از نعمتهاى بزرگى که بر کلیه موجودات ارزانى فرموده این است که هیچگاه جهان از
پیشوایى عادل که پناه مردم است تهى نگردد... و نظام عالم با ستنباط او پاینده
بماند.107
از دیدگاه بیرونى، اگر زمامداران عادل باشند قلبها
به سوى آنان جذب و در «پیش آمدهاى روزگار به او پناه آورند و چون امرى برایشان
مشتبه گشت بر او عرضه دارند»108 و این تضمین کننده ثبات ارکان حکومت بوده و موجب
پیوند محکم بین شهر یاران و شهروندان مىگردد. چون اگر غیر از این باشد جامعه
متشتّت و معارض با حاکمیت مىشود و براى آرمانها و خواستهاى خود، متوسل به خشونت
مىشود؛ از این رو، وى علت قیام علیه پادشاهى یزدگرد بن شهریار (پادشاه ایرانى) را
«غلبه اشخاصى که مستحق این مقام نبودند»109 ذکر مىنماید. ابوریحان در ضمن تحقیق
در مورد ذى القرنین، علت دولت مقتدر وى را داشتن صفات پسندیده که شایسته
زمامداران بزرگ است مىداند.
آنچه از آیات بر مىآید این است که او [ذوالقرنین]
مردى قوى و صالح و شجاع بود و خداوند به او قدرتى و سلطنتى بزرگ بخشیده بود.110
همچنین وى از حکومت شمس المعالى که داراى صفات شایسته
رهبرى از جمله عدم ظلم، دیانت، عدل و انصاف، فروتنى و تدبیر است، با تمجید و
احترام نام مىبرد.111 در کتاب الجماهر فى الجواهر نیز به انسانیت، مروّت و فتوت
اشاره مىکند و آنها را لازمه زمامدارى دانسته که باید بر رفتار حکمرانان و
رهبران جامعه حاکم باشد، چرا که حکومت شرافت ذاتى دارد و حاکمان به تعبیر ابوریحان
باید «عصامى» باشند نه «عظامى». تنها در این صورت است هر مشقتى را براى آسایش خلق،
فروتنانه تحمل مىکنند و زمینه توسعه اقتصادى و اجتماعى را فراهم مىسازند.112 که
خود موجب اعتماد مردم به حاکمان و ایجاد دوستى و محبت بین زمامداران و مردم
مىشود که نتیجه آن استحکام و دوام حکومت است.
ج) رفاه و امنیت: بیرونى در ضمن بحث از نقش فلزهاى
قیمتى در امور کشور دارى، به وظایف اقتصادى و تکالیف مالى حکومت اشاره مىکند و
فلسفه حقیقى تشکیل حکومت را خوشبختى و رفاه عمومى جامعه مىانگارد. وى همچنین ضمن
تبیین وظایف انسانى حکومت، رفاه، آسایش عمومى و تأمین حقوق اجتماعى مردم را در هر
شرایطى تکلیف دولتها دانسته و عدم رعایت این امور را سبب «سقوط نظام و حکومت»
مىداند.113
د) مشروعیت دینى حکومت: بیرونى به عنوان عالم شیعى،
دغدغه احیاى ارزشهاى دینى نیز داشت؛ از این رو، وقتى به بررسى علل زوال و انحطاط
بنى عباس مىپردازد علت آن را جدایى سلطنت از دیانت مىداند.114
نیز در جاى دیگر مىنویسد، اگر دولت به آیین شریعت
مستند شود ثبات و دوام آن مضاعف مىگردد: «از سویى دیگر اگر این [دولت] مستند باشد
به جانبى از جوانب آیین، در آن توأمان افزون خواهند شد وامر، به اجتماع مُلک و دین
کمال خواهد یافت».115
بدین لحاظ ماهیت حکومت از دیدگاه بیرونى، مشروعیت
دوگانه (عقل و دین) دارد که تنها در صورتى که این دو تلفیق یابند، حاکمیت مشروعیت
و در نتیجه دوام و ثبات حاصل خواهد شد. سپس وى در مقایسه بین این دو، اولویت را به
دین مىدهد و مىنویسد: «سیرت فاضله همان است که دین آن را بایسته گرداند».116
ه) مشارکت سیاسى مردم: ابوریحان با توجه به آموزههاى
اسلامى از نقش نظارتى مردم در کنترل دولت و جلوگیرى از انحراف آن نیز غفلت نکرده و
در مورد حقوق سیاسى شهروندان از جمله بیان حقایق در برابر زمامداران، به صراحت
مىنویسد:
گفتهاند «قولو الحق و لو على أنفسکم [نساء / 134]» و
مسیح را که سلام بر او باد، سخنى است به انجیل که این است معناى آن: «در روشن
گردانى حق به نزد ملوک، مقهور صولت آنان مگردید، که جز بر تن شما مالک نیستند و
دستى بر نفس ندارند».[انجیل متى، 10/28].117
بدین ترتیب وى به مهمترین دلیل زوال حکومتها که عدم
مشارکت مردم در مسائل مهم حکومتى است، اشاره دارد و علت انحطاط حکومت بنى عباس را
در چاپلوسى و القاب دروغین به جاى بیان حقایق و مصالح حکومتى، مىداند.118
و) قانون گرایى: قانون گرایى از عواملى است که موجب
وحدت و همبستگى در اجتماع و شکلگیرى یک نظام سیاسى و بقاى آن مىگردد، چرا که
قانون روابط متقابل بین فرد، جامعه و دولت را منطقى، سالم و مبتنى بر احترام
متقابل مىکند. نیازهاى انسان را بر اساس حقوق متقابل تأمین مىنماید. در نتیجه
تکامل و اصلاحات جامعه را تدریجى و به دور از خشونت مىسازد. «بیرونى هنگامى که از
کتاب نوامیس افلاطون بحث مىکند به اهمیت قانون و ضرورت اجراى آن توسط فرمانروایان
اشاره مىکند و خاستگاه قوانین را متوجه عقلا و حکما مىداند که بر تأیید ایزدمنان
مؤید شده است».119 به اعتقاد وى، تأمین قوانین سیاستمداران توسط شریعت، ضمانت
اجراى عمل آنان است و موجب استحکام روابط اجتماعى و زندگى سیاسى مىگردد.
نتیجه گیرى
نمىتوان اندیشه و آراى بیرونى را به طور مطلق متأثر
از زمانه دانست. به خصوص این که وى همواره از تحولات و امور سیاسى گریزان بود و پس
از آن که از مسائل سیاسى خوارزم فاصله مىگیرد، اظهار کند: هنوز چند سالى آرام بر
من نگذشته بود که خداوند به من امکان داده به موطن خود باز گردم، اما در آن جا نیز
ناگزیر شدم به مسائل عمومى بپردازم، کارى که... فرزانگان را بر حال من متأسف
مىساخت.
بنابر این بیرونى به دلیل روحیه علمى و
تئورىپردازىاش در وراى زمان حرکت مىکرد. نکته دیگرى که براى فهم اندیشه سیاسى
بیرونى مؤثر است این که وى دانشمندى اسلامى است نه فیلسوف اسلامى، از این رو، نقطه
عزیمت اندیشه وى مدلها، الگوها و قوانین طبیعى هستند؛ یعنى از جامعه طبیعى به
جامعه مدنى مىرسد و در نهایت الگوى مدینه فاضله وى جامعه دینى است که در آن عامل
انگیزش و حرکت نه حب و بغض است و نه رجا و خوف، بلکه رضا و تسلیم است؛ به عبارت
دیگر، به اعتقاد بیرونى، همان طور که حرکت و کنش در دنیاى فیزیک و ماده مبتنى بر
جاذبه و دافعه است، در عالم حیوانى و انسانى نیز این قانون قابل ردیابى است. لکن
به علت ماهیت زندگى حیوانى که حسى و غیر ارادى است، این قانون به شکل جذب و دفع،
هضم و مسک، شهوت و غضب ظهور مىیابد و نیز به دلیل ماهیت زندگى انسانى که عقلانى و
ارادى است، حرکت و انگیزش انسان و جامعه انسانى در قوس صعودى خود از حب و بغض به
رجا و خوف و در نهایت به سوى رضا و تسلیم به تکامل مىرسد و در پرتو آن حکومت
فاضله در برابر حکومت جاهله محقق مىگردد.
پىنوشتها
1. پرویز اذکایى، ابوریحان بیرونى (تهران: طرح نو،
1374) ص 48.
2. على اکبر مهدىپور، ابوریحان بیرونى پدر داروسازى،
مقاله «سفرهاى طولانى و پرماجرا»، نوشته ژاک بوآلو (قم: شفق، بىتا) ص 35.
3. ر.ک: عزیزاللّه بیات، کلیات تاریخ ایران (بى جا:
میراث ملل، 1370) ص 222 ـ 259 و پرویز اذکایى،پیشین، ص 14.
4. ر.ک: پرویز اذکایى،پیشین، ص 15.
5. ر.ک: عزیز الله بیات،پیشین، ص 224.
6. همان، ص 226 ـ 227.
7. مصطفى صدر الدین صدرى، شرح حال رجال و مشاهیر نامى
ایران (تهران: آبنوس، 1374) ص 27 ـ 26.
8. هانرى کوربن، تاریخ فلاسفه ایران، ترجمه اسداللّه
مبشرى (تهران: امیرکبیر، 1361) ص 201، به نقل از: یاقوت حموى، معجم الادباء، ج 2.
9. عزیز الله بیات، پیشین، ص181، به نقل از: کشف
الظنون.
10. عروضى سمرقندى، چهار مقاله، ص 110 به بعد.
11. پرویز اذکایى،پیشین، ص 18.
12. على اکبر مهدىپور،پیشین، مقاله «ابوریحان محمد بن
احمد بیرونى» نوشته باباجان غفورک، ص 7.
13. ابو ریحان بیرونى، الجماهر فى معرفة الجواهر،
تحقیق یوسف هادى (تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1374) ص78.
14. همو، التفهیم لِاَوائل صناعة التنجیم ، ترجمه جلال
الدین همایى (تهران: انجمن آثار ملى ، 1352) ص508 .
15. همو، تحقیق ماللهند (قم: بیدار، 1376) ص 30 .
16. غلام رضا جمشید نژاد اول، «فلسفه اقتصاد و
اجتماع»، مجله آینه میراث، سال اول ، ش2 (بهمن و اسفند 1376) ص 15.
17. الجماهر، ص 78 و 79 .
18. همان؛ جمشید نژاد اول،پیشین، ص 15 .
19. پرویز اذکایى ،پیشین، 1374، ص 207 .
20. الجماهر، ص 79 .
21. التفهیم، تصحیح جلال همایى (تهران: چاپخانه مجلس،
1317) ص508 .
22. تحقیق ماللهند، ص 30 .
23. همان .
24. پرویز اذکایى،پیشین، ص 207؛ یاد نامه بیرونى
(مجموعه مقالات)، مقاله عبدالجواد فلاطورى (تهران: شوراى عالى فرهنگ و هنر، 1353)
ص 517.
25. همان .
26. تحقیق ماللهند، ص 54 .
27. همان ، ص 73 .
28. ابوریحان بیرونى، آثار الباقیه، ص 198 .
29. همان ، ص 537.
30. تحقیق ماللهند، ص 242 و 243.
31. آثار الباقیه، ص الف .
32. تحقیق ماللهند، ص 35 .
33. آثار الباقیه، ص 24 .
34. تحقیق ماللهند ، ص 73 .
35. همان ، ص 30.
36. همان ، ص 16 .
37. همان ، ص 73 .
38. آثار الباقیه ، ص 298 .
39. همان ، ص 177 .
40. همان ، ص 178 .
41. یحیى کبیر ، مبادى و مبانى انسان شناسى ، جامعه
شناسى و فلسفه سیاسى (قم: تحقیقات مرکز تربیت مربى ، جزوهدرسى) ص 26 .
42. همان ، ص 26 و 27 .
43. همان ، ص 27 .
44. آثار الباقیه، ص 123.
45. الجماهر، ص 101 .
46. تحقیق ماللهند، ص 185 .
47. آثار الباقیه، ص الف و 537 .
48. همان ، ص 318.
49. همان ، ص الف و 293 .
50. همان ، ص 537 .
51. همان ، ص 318 .
52. الجماهر، ص 100 .
53. آثار الباقیه، ص 198 .
54. همان ، ص 51 .
55. همان ، ص ب .
56. همان ، ص الف؛ تحقیق ماللهند، ص 86 .
57. آثار الباقیه ، ص 198 .
58. همان ، ص الف .
59. همان ، ص الف .
60. همان ، ص 96 و 277 .
61. تحقیق ماللهند، ص 73 .
62. همان ، ص 54 .
63. همان ، ص 49 .
64. همان ، ص 242 .
65. همان ، ص 79 .
66. آثار الباقیه، ص ب و 144؛ تحقیق ماللنهد، ص 85 و
86 .
67. آثار الباقیه، ص 123 و 124 .
68. همان ، ص 318.
69. همان ، ص الف.
70. همان .
71. همان .
72. همان ، ص ب .
73. همان ، ص 144 .
74. همان ، ص ب .
75. همان ، ص 51 .
76. الجماهر ، ص 82 و 83 ، و نیز ر.ک: غلام رضا جمشید
نژاد اول ، پیشین ، ص 16 .
77. تحقیق ماللهند ، ص 49 .
78. همان ، ص 51 .
79. همان ، ص 50 .
80. همان ، ص 86 .
81. الجماهر ، ص 84 و 89 ، و نیز ر.ک: غلام رضا، جمشید
نژاد اول، پیشین ، ص 16 و 17 .
82. تحقیق ماللهند ، ص 93.
83. آثار الباقیه ، ص 198 .
84. تحقیق ماللهند ، ص 51 .
85. آثار الباقیه ، ص ب .
86. تحقیق ماللهند ، ص 49 .
87. همان ، ص 51 .
88. آثار الباقیه ، ص 318 .
89. الجماهر ، ص 79 و 80 .
90. همان ، ص 97 .
91. همان ، ص 79 .
92. غلام رضا جمشید نژاد اول ، پیشین ، ص 18 ، و نیز
ر.ک: الجماهر، ص 100 .
93. آثار الباقیه ، ص 144 .
94. تحقیق ماللهند ، ص 86 .
95. غلامرضا ، جمشید نژاد اول ، ص 15 ، و نیز ر.ک:
الجماهر ، ص 76 .
96. آثار الباقیه ، ص 324 .
97. تحقیق ماللهند ، ص 93 .
98. آثار الباقیه ، ص 203 .
99. تحقیق ماللهند ، ص 78 .
100. همان ، ص 79 .
101. همان .
102. همان ، ص 27 .
103. همان .
104. على اکبر مهدى پور، پیشین، مقاله «سفرهاى طولانى
و پرماجرا»، ص 35.
105. الجماهر ، ص 75 ، و نیز ر.ک: آثار الباقیه، ص 119
و 120.
106. همان ، ص 79 .
107. آثار الباقیه، ص الف.
108. همان .
109. همان ، ص 50 .
110. همان ، ص 57 .
111. همان ، ص ب .
112. الجماهر ، ص 82 تا 84 ، و نیز ر.ک: غلامرضا جمشید
نژاد اول، پیشین ، ص 16.
113. همان، ص 99 تا 101 ، و نیز ر.ک: غلامرضا
جمشیدنژاد ، پیشین، ص18.
114. آثار الباقیه، ص 203 .
115. تحقیق ماللهند، ص 73 .
116. همان ، ص 54 .
117. همان ، ص 2 .
118. آثار الباقیه، ص 204 .
119. تحقیق ماللهند، ص 78 .
* پژوهش حاضر بخشى از مجموعهاى است که در پژوهشکده
اندیشه سیاسى اسلام وابسته به دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم انجام گرفته که
در آینده منتشر خواهد شد.
1 دانش آموخته حوزه علمیه قم و مدرس مرکز جهانى علوم
اسلامى.