hc8meifmdc|2011A6132836|Tajmie|tblnews|Text_News|0xfdfff3ba040000004c1b000001000100
آزادى
فلسفى و عرفانى از دیدگاه امام على(ع)
سید
احمد خاتمى
«آزادى» از مقولاتى است که
پیوسته براى انسانها جاذبه داشته وهمیشه به عنوان بحث روز مطرح بوده است. طى یک
سال اخیر مجددا اینبحث در کشورمان رونق بیشترى یافته و به ویژه در محافل روشنفکرىبازار
گرمترى یافته است. ما اصل طرح این مباحث را به فال نیکمىگیریم و معتقدیم
در صورتى که این مباحث در صراط صحیحى هدایتشوند زمینهساز رشد فرهنگى و اجتماعى
جامعه خواهد بود. به دو شرط: 1 آن که با این مباحثبه صورتى استدلالى و برهانى
برخوردشده و ازغوغاسالارى و شعارزدگى پرهیز شود. بدون تردید برخورد جنجالى با این
مساله نه تنها زمینهساز رشدنخواهد بود که سبب خواهد شد که معناى صحیح مورد قبول
آزادى نیزمورد انکار قرار گرفته، منزوى شود. 2 باید براى بررسى این مقولات از دیدگاه
اسلام از یکسونگرى و تفسیریک بعدى پرهیز شود که بیشترین ضربهها را به اسلام
کسانى زدهاند کهاسلام را یک بعدى تفسیر کردهاند. معانى آزادى «آزادى» در حوزههاى
مختلف معانى گوناگونى مىیابد. «آزادى» در حوزه مقولات فلسفى به معناى «آزادى»
انسان درانتخاب راه است. «آزادى» در حوزه مقولات عرفانى به معناىوارهیدگى
از وابستگىها است و به معناى قطع علائق و رشتههایى کهانسان را به اسارت
مىکشد و «آزادى» در مقولات اجتماعى و سیاسىعمدتا به معناى آزادى عقیده و بیان و
قلم است که مباحث روز حولهمین محور است. مقوله آزادى عرفانى و فلسفى مورد اختلاف
نظر در مباحث فعلى روزنیست و نباید این دو را با مباحث کنونى جامعه در باب آزادىدرآمیخت.
به یارى خداوند در این مقاله کوتاه سخنى پیرامون آزادىفلسفى و عرفانى
از دیدگاه امام على(ع) خواهیم داشت و در مقالهآینده از آزادى سیاسى و اجتماعى
از دیدگاه امامعلى(ع) سخن خواهیمگفت انشاءالله. اسلام دین فطرت است و در این دین
افراط و تفریط راهندارد. آزادى فلسفى مقصود از آزادى فلسفى آزادى انسان در انتخاب
راه است. ازدیدگاه اسلام انسان در انتخاب راه خویش آزاد است نه آزادگى ووانهادگى
که طرفداران تفویض مىگویند که به همان میزان که «جبر»محکوم است، تفویض نیز
نادرست است. منطق پیروان مکتب اهل بیت(ع)منطق امامان(ع) است که فرمودند: «لاجبر و
لاتفویض بل امر بینالامرین» نه جبر درست است نه تفویض که بین این دو مورد تاییداست.
که البته درک این خط اعتدال کار آسانى نیست. امام راحل(ره)در این زمینه مىفرمایند:
«والانصاف ان الامر بین الامرین بالمعنى المستفاد من الاخبار والقائمعلیه
البرهان الدقیق لایمکن تحمیل الاعتقاد به الى فضلاء الناس فضلاعن عوامهم
و عامتهم و لهذا ترى انه قل ما یتفق لاحد تحقیق الحق فیهو سلوک مسلک الامر بین
الامرین من دون الوقوع فى احد الطرفین اىالجبر والتفویض سیما الثانى; انصاف آن است که
امر بینالامرین که ازاخبار استفاده شده و برهان دقیق علمى بر آن قائم استبه
گونهاىاست که نمىتوان اعتقاد به آن را براى فضلاء تفهیم کرد تا چه رسدعوام
و عموم مردم. بدین جهت است که مىبینى که کم اتفاق مىافتد کهدر این مباحث انسان
در فرودگاه «حق» لنگر اندازد و پیوسته بهاین سو یا آن سو مىغلتد به ویژه جانب
تفویض.» امام على(ع) بههنگامى که از صفین بازگشت پیرمردى برخاست و گفت: اخبرنا
یاامیرالمومنین عن مسیرنا الى اهل الشام ابقضاء من الله و قدر؟ خواستم از حرکتبه
سوى شام و شامیان سوال کنم آیا این به قضاء وقدر الهى بود. حضرت فرمود: والذى
فلق الحبه و برء النسمه ما وطئناموطئا و لاهبطنا وادیا و لاعلونا قلعه الا بقضائه
و قدره. سوگند به آن کس که دانه را (در نخستین جنبش حیات) در زیر زمینشکافته
و آدمیان را آفریده هیچ گامى برنداشتیم و به هیچ درهاىفرود نیامدیم و از هیچ
نقطهاى بالا نرفتیم مگر این که به «قضا وقدر» الهى بود. پیر مرد گفت: عندالله
احتسب عنائى ما ارى لى منالاجر شیئا. بنابراین رنج ما بىحاصل بود و این مصیبت
را باید بهحساب پروردگار بگذاریم زیرا هیچ پاداشى نخواهیم داشت.» امامعلى(ع)
فرمود: مه ایها الشیخ بل عظم الله اجرکم فى مسیرکم و انتمسائرون و فى مقامکم
و انتم مقیمون و فى منصرفکم و انتم منصرفون ولمتکونوا فى شىء من حالاتکم مکرهین
و لا الیها مضطرین. آرام باش اىپیرمرد، خداوند پاداش بزرگى به هنگام رفتن و بازگشتبراى
شما مقررداشته و هیچ گاه در هیچ حالى مجبور نبودهاید. فقال الشیخ کیفوالقضاء
والقدر مساقانا. پیرمرد گفت چگونه؟ بااین که قضا و قدر ما را در این مسیر
قرارداد. حضرت فرمود: ویحک لعلک ظننت قضاءا لازما و قدرا حتما لو کانکذلک لبطل
الثواب والعقاب والوعد والوعید والامر والنهى و لمتاتلائمه من الله لمذنب و لامحمده
لمسىء و لمیکن المحسن اولى بالمدح منالمسىء و لا المسىء اولى بالذم من المحسن.
واى بر تو گویا گمانکردى قضاء لازم و قدر حتمى در کار است و ما مجبوریم! اگر
چنین باشدثواب و عقاب باطل مىگردد وعد و وعید مفهوم نخواهد داشت، نیکوکاراز بدکار
سزاوارتر به ستایش نیست و نه بدکار بیش از نیکوکار درخور مذمت، نباید گنهکار سرزنش
گردد و نه اطاعت کننده مدح شود. تلک مقاله عبده الاوثان و جنود الشیطان و شهود
الزور و اهل العمىعن الصواب و هم قدریه هذه الامه و مجوسها. این گفتار و عقیده
بتپرستان و لشگریان شیطان و گواهان باطل ونابینایان در برابر حق است و آنها جبریون
و مجوس این امتند. ان الله تعالى امر تخییرا و کلف یسیرا و لمیعص مغلوبا و لمیطعمکروها
و لمیرسل الرسل عبثا و لمیخلق السماوات و ما بینهما باطلاذلک ظن الذین
کفروا فویل للذین کفروا من النار. خداوند امر اختیارى کرده است و تکالیف آسان نموده
است نه کسى رامجبور به معصیت و نه مجبور به اطاعت نموده است و پیامبران رابیهوده
نفرستاده و زمین و آسمان و آن چه در میان آنها استبیهودهنیافریده است، این
گمان کافران است و واى بر آنها از آتش دوزخ. فقال الشیخ و ما القضاء والقدر اللذان
ماصرنا الا بهما. پیرمرد بار دیگر پرسید پس این قضاء و قدر که ما را به این راهفرستاد
چه بود؟ حضرت فرمود: هو الامر من الله تعالى و الحکم و تلاقوله تعالى «و قضى ربک
الا تعبدوا الا ایاه». منظور فرمان و حکم خداست، سپس این آیه «و قضى ربک...»
را تلاوتکرده پروردگارت فرمان داده که جز او نپرستید. در این سخن مولا به تفصیل
نظریه اسلام را در باب آزادى و اختیارانسان بیان کرده است. از سوال سوال کننده
پیداست که او حرکتبهسوى شام را یک نوع قضاء و قدر تکوینى اجبارى پنداشته و لذا آن
رامخالف با مساله اجر و پاداش که وابسته به اختیار است مىدانستهولى امام(ع)
از آن رو که سخن از افعال و اعمال اختیارى بوده استآن را به قضاء و قدر تشریعى
تفسیر فرمود که ما هیچ گامى از روىهوس برنداشتیم بلکه تماما به فرمان خداوند
و طبق برنامه او بود. در منابع اسلامى به ویژه قرآن و نهج البلاغه دلایل زیادى
وجود داردکه انسان را در برابر اعمال خود مسئول مىشناسد و مسئله آزادىاراده و
استفاده از تلاش و کوشش و سعى و جهاد را اساس موفقیت انساندر پیشبرد هدفها معرفى
نموده است. نام این آزادى، آزادى فلسفىاست. آزادى عرفانى معناى دیگر آزادى، آزادى
عرفانى است، آزادى عرفانى به معناى زهد ووارستگى و قطع همه رشتهها و علائق دنیوى
است. بیا که قصر امل سختسستبنیادست بیار باده که بنیاد عمر بر بادست غلام همت آنم
که زیر چرخ کبود زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است مگر تعلق خاطر به ماهرخسارى که
خاطراز همه غمها به مهر او شاداست چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سروش عالم
غیبم چه مژدهها دادست که اى بلند نظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت
آباد است ترا زکنگره عرش مىزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست امام على(ع)
در نهج البلاغه از این آزادگى با تعابیر گوناگونى یادکرده است. در یک سخن آنان که
مردانه وابستگى به دنیا را وامىنهند«حر» و آزاده مىنامد: «الا حر یدع هذه اللماظه
لاهلها انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنهفلاتبیعوها الا بها; آیا آزادمردى پیدا مىشود
که این تهمانده دنیارا به اهلش واگذارد، بدانید جان شما بهایى جز بهشت ندارد
به کمتراز آن نفروشید.» اگر خواهى که گردى مرغ پرواز جهان جیفه نزد کرکس انداز
همین بس ز آزادگى نشانه ما که زیر بار فلک هم نرفته شانه ما ز دستحادثه پا مال شد
به صدخوارى هر آن سرى که نشد خاک آستانه ما در سخنى دیگر حضرت فرمود: «الدنیا
دار ممر لا دار مقر والناس فیها رجلان رجل باع فیها نفسهفاوبقه و رجل اشترى
نفسه فاعتقه; دنیا گذرگاه است نه قرارگاه،مردم در این معبر و گذرگاه بر دو دستهاند:
برخى خود را مىفروشند وبرده مىسازند و خویشتن را تباه مىکنند، و برخى بر عکس
خویشتن رامىخرند و آزاد مىسازند. تا به کى از هد هد شهر سبا در غریبى مانده
باشى بسته پا جهد کن این بند از پا باز کن بر فراز لامکان پرواز کن تا به کى در چاه
طبعى سرنگون یوسفى یوسف بیا از چه برون تا عزیز مصر ربانى شوى وارهى از جسم و
روحانى شوى وابستگى به دنیا اسارت است و ذلت و آزادمردان جهان عارفان وارستهاست که
پشیزى براى دنیا ارج قائل نیستند. امام على(ع) طمع را بردگى مىداند «الطمع رق موبد;
طمع بردگىجاودان است. طمع ذوق این حیات پرغرور از حیات راستینت کرد دور پس طمع
کورت کند نیکو بدان بر تو پوشاند یقین را بىگمان حق تو را باطل نماید از طمع در تو
صد کورى فزاید از طمع از طمع بیزار شو چو راستان تا نهى پا بر سر آن آستان و مصداق
واقعى این آزادگان مولى على(ع) است، حضرت در سخنى دنیا رامخاطب قرار داده و مىفرماید:
الیک عنى یا دنیا فحبلک على غاربک قدانسللت من مخالبک و افلت من حبائلک; دورشو
از من اى دنیا افسارترا بردوشت انداختم از چنگالهاى درنده تو خود را رهانیدهام
و ازدامهاى تو جستهام. اعزبى عنى فوالله لا اذل لک فتستذلینى و لا اسلس لک
فتقودینى; دورشو به خداى سوگند که رام تو و ذلیل تو نخواهم شد که هر جا بخواهىمرا
به خوارى به دنبال خود بکشى و مهار خود را به دست تو نخواهمداد که به هر سو
بخواهى ببرى. این زهد مولا شورشى است علیه زبونى در برابر لذتها، طغیانى استعلیه
عجز و ضعف در برابر حاکمیت میلها، عصیان و سرپیچى است علیهبندگى دنیا و نعمتهاى
آن و این یعنى آزادى عرفانى. در سخنى مولى فرمود: «لایسترقنک الطمع و قد جعلک
الله حرا; طمع تو را به اسارتدرنیاورد در حالى که خداوند آزادت آفریده است. بىرنگ
شو بىرنگ تا رنگ خدا گیرى آوازه و شهرت را در زهد و رضا گیرى و در سخنى دیگر
وارهیدگان از اسارت شهوت را حر مىنامد «من ترکالشهوات کان حرا; آن که شهوات خواستههاى
نفسانى دنیایى را وارهداو حر است. معناى آزادى، آزادى اجتماعى و سیاسى است که
محور بحثهاى روز است واز مهمترین شعب آن آزادى عقیده و بیان و قلم است که به
یارىخداوند در مقاله آینده به بحث پیرامون آن از دیدگاه امام على(ع)مىپردازیم. ان شاء
الله. ماهنامه پاسدار اسلام شماره 5