hc8meifmdc|2011A6132836|Tajmie|tblnews|Text_News|0xfdff7294000000007805000001000100
تاریخ اجتماعى شیعیان ایران و عراق در نیمه اول قرن هشتم هجرى
مجید رباطجزى
دانشجوى کارشناسى ارشد تاریخ تشیع
چکیده
یکى از رهآوردهاى تاریخ اجتماعى دستیابى به اطلاعات مربوط به اوضاع اجتماعى و نیز آگاهى از چگونگىشکلگیرى یک گروه خاص مىباشد. تحقیق حاضر، ضمن بررسى تاریخ اجتماعى شیعیان در صدد تبیین چگونگىگسترش و نهادینه شدن این گروه در نیمه اول قرن هشتم هجرى است.
واژ گان کلیدى: تاریخ اجتماعى، مؤلفههاى تاریخ اجتماعى، گسترش تشیع، تصوف، مغول و قرن هشتم هجرى.
مقدمه
در تاریخ اجتماعى برخلاف تاریخهاى عمومى، به جاى توجه به افراد مؤثر و تأثیرگذار و رؤسا و پادشاهان، بهلایههاى زیرین و جزئى جامعه توجه مىشود و بسیارى از مسائلى که در نگاه اولیه کماهمیت یا بىاهمیت جلوه دادهمىشود در این نوع نگاه، با دید مدبرانه و موشکافانه به مسائل توجه مىشود. تاریخ اجتماعى، نوعى فهم از تاریخاست که در مقام تحلیل حوادث، به گرایشهاى فکرى و ویژگىهاى اخلاقى و سبک و سیاق زندگى عامه مردم تکیهمىکند. در این نوع نگاه به جاى توجه به ابعاد شناخته شده، متوجه ابعاد ناشناخته هستیم، از این رو براى درکفضاى حاکم و چگونگى تغییر و تحولات مربوط به دورهاى خاص، به این بخش از تاریخ اهمیت ویژه داده مىشود؛یعنى براى بررسى دقیق و تحلیل اوضاع احوال یک دوره، نیازمند چنین نگاهى به تاریخ هستیم.
در این نوشتار در صدد آن هستیم تا با تحلیل و بررسى به این نتیجه برسیم که چگونه تشیع توانست بعد از فشارهاىبلند مدت، کم کم در این دوره سر برآورده و براى سیر صعودى و بسط و گسترش خود، گامهاى بلندى را بردارد کهنتیجه آن، تشیع برخى خانهاى مغول و نیز شکلگیرى برخى دولتهاى شیعى در پایان دوران ایلخانان مغول بود.
در نیمه اول قرن هشتم، حاکمیت جهان اسلام از آنِ دولت مغول بود. آنان از طرف شرق وارد کشورهاى اسلامى شدهو با خونریزىهاى فجیعى که به راه انداختند توانستند بر خلافت عباسى فائق آمده و مستعصم، آخرین خلیفه عباسىرا از صحنه خارج کرده و خلافت عباسى را در سال 656ق منقرض نمایند. آمار جنایت و قتل و کشتار و تخریبمغولان به حدى بود که جبران خسارتهاى ناشى از آن، در چندین دوره غیر ممکن بود. به دلیل فراگیرى این نوعخلق و خو شیعیان نیز از این موضوع، مستثنا نبودند. مستوفى در خصوص اوضاع اجتماعى این دوره چنینمىنویسد:
شک نیست که خرابىاى که در ظهور دولت مغول اتفاق افتاد و قتل عامى که در آن زمان رفت اگر تا هزار سال دیگر هیچحادثهاى واقع نشدى هنوز تدارکپذیر نبودى. 1
ابناثیر نیز در باره شدت حادثه و مصیببتى که از چنین تهاجمى متوجه جهان اسلام شد مىنویسد:
چند سال از ذکر این حادثه خوددارى کردم و به مناسبت عظمت آن از نوشتن آن کراهت داشتم، کیست که بر او نوشتنخبر مرگ اسلام و مسلمین آسان آید و این کار را سهل و ساده پندارد، کاش از مادر نزاده بودم و قبل از این واقعه، مردهو در عدد فراموش شدگان معدوم شده بودم. 2
در مورد وضعیت نامطلوب مردم از جهت خوراک و پوشاک در این دوره نیز چنین گزارش شده است:
سیفى که کتابش را حدود سال 720 ق تألیف کرده است، به نقل قصههایى از پیرمردانى مىپردازد که وقایع را با چشمخود دیده بودند. وى نشان مىدهد که با حمله مغول در خراسان «نه احدى، نه غلهاى، نه خوراکى، و نه پوشاکى، باقى ماند» و از مررزهاى بلخ تا دامغان، مردم در سرتاسر سال فقط گوشت انسان، سگ و گربه مىخوردهاند، چراکهجنگجویان، مغول تمام خرمنها و انبارها را به آتش کشیده بودند. 3
اما به مرور زمان و با توجه به نفوذ علماى اسلام، به خصوص خواجه نصیرالدین طوسى در دربار مغولان، این هجومناجوانمردانه مهار شد و بر خانهاى مغول، اثر مثبت گذاشت. پژوهشگران در باره نفوذ و تأثیرگذارى خواجه نصیر براین باورند که:
در رابطه با نفوذ ایشان در بین خانهاى مغول همین بس است که خواجه نصیرالدین گذشته از مقامات علمى در زندگىخود، دو خدمت بسیار بزرگ به تمدن ایران کرده است؛ یکى آن که تا توانسته است کتب و نسخ و آثار نفیسه را از تلفشدن نجات بخشیده و در نتیجه این مجاهدات، کتابخانهاى فراهم کرده است که بالغ بر چهارصد هزار مجلد کتابداشته؛ دیگر آن که به واسطه نفوذ فوق العاده در مزاج هولاکوخان بسیارى از اهل علم و ادب را به تدبیر، نجاتبخشیده و از این حیث نیز منتى عظیم بر ایشان حاصل کرده است. 4
نفوذ اسلام در خانهاى مغول
گام نخست در تأثیرگذارى مسلمانان بر خانهاى مغول، دعوت آنان به اسلام بود که فرقى نمىکرد به مذهب تشیع یاتسنن باشد. با توجه به تساهل و تسامح خانهاى مغول نسبت به ادیان مختلف، مىتوان دوره مغول را براى شیعیانبهتر از دورههاى پیشین ارزیابى کرد. البته از آنجاکه شیعیان در اقلیت بودند، در ابتداى کار دعوت خانهاى مغول بهتشیع با مخالفتهاى اهلسنت روبهرو مىشد. بر این اساس، تلاش شیعیان در این دوره، یعنى زمان ورود مغولها بهکشورهاى اسلامى حفظ موقعیت خودشان و نیز مسلمان کردن مغولان بود، و خانهاى مغول نیز با درک شرایط و باتوجه به عدم شناخت دقیق از اسلام واقعى و تفاوت اسلام شیعى و سنى، از دست زدن به این عمل خطرناک، یعنىگرایش به تشیع و مخالفت با اهلسنت خوددارى کردند. ابتدا غازانخان (694 - 703م) اسلام را پذیرفت و پس ازوى بسیارى از خانهاى مغول نیز به اسلام روى آوردند. یکى از محققان در این باره مىنویسد:
دوره تجدید حیات ایرانیان با آغاز حاکمیت غازان خان و اسلام وى، با یک تحول شگرف همراه بود. این تحول سببگرویدن هزاران مغول به دین اسلام و فاصله گرفتن آنها با ادیان و مذاهب دیگر همراه بود. بعد از اسلام وى بیش ازدویست هزار نفر اسلام اختیار کردند. 5
گزارشهاى تاریخى نیز حاکى از چنین وضعیتى است. در گزارشى آمده است:
غازانخان در ذىالحجة سال 694 در تبریز هنگام نوروز بر تخت نشست، فرمان داد تا منادى کنند که تمام مغول وایغور، اسلام اختیار کنند و شهادتین بگویند و فرقه نصارى نسبت فرزند به خدا ندهند، و مجوس و آفتاب پرست اگراقرار به وحدت نکنند مقتول گردد، اما از یهود جزیه ستانند و از قتل معاف دارند، ولى به نظر استخفاف به ایشان نگرند، وهمه معابد غیر مسلمان را به مسجد بدل سازند، و چون به نظم امور مملکت پرداخت... صورت مهر سلطنتى که مربع بود مستدیر گردانیدو فرمود در سکهها لااله الاالله، محمد رسول الله نقش کنند و بر سر مکتوبات دیوانى «الله اعلى» نویسند. 6
در گزارش دیگرى چنین آمده است: غازانخان امر کرد تا مسلمانان از نوشیدن مسکرات اجتناب کنند، و براى کسانىکه مرتکب چنین عملى مىشدند حد شرعى زده مىشد و بسیارى از احکام اسلامى، از جمله مسئله رعایت کیل ووزن در فروش و نیز ثبت اسناد و از بین بردن اسناد قبلى و نیز عدم ورود رسولان و امیران دولتى بدون اجازه صاحبخانه بر خانه کسى و نیز جمع آورى زکات و تقسیم بین فقرا همت گماشت. 7
به هر حال، اقداماتى از این دست و نیز ساختن مساجد و حمامها بود که باعث گرایش بسیارى به اسلام و مسلمانانشد. 8
با توجه به آنچه گفته شد مىتوان عوامل نفوذ و گسترش تشیع را در دوره مغولان، موارد زیر دانست:
تساهل و تسامح مغولان
در دوران حاکمیت مغولان، آزادى عمل براى تمامى مذاهب گزارش شده است. بر این اساس، قانون چنگیز بهمسلمانان نیز همچون پیروان ادیان دیگر آزادى مىداد. 9 خانهاى مغول با مداراى دینى که در پیش گرفته بودند، هیچ گاه دسته خاصى را بر دیگران برترى نمىدادند و به ندرت شنیده مىشد که مغولان مستقیماً در اختلاف میانمذاهب دخالت کرده باشند. بر این اساس، حادثهاى همچون سرکوب حنفیان در سال 617 توسط مغولان که باتحریک شافعیان صورت گرفت، بسیار اندک است. 10
در این دوره آزادى عمل براى مذاهب به حدى بوده است که اگر فردى دیگرى را به دین خاصى وادار مىنمود، مؤاخذه مىشد. در گزارش ذیل به چنین موضوعى اشاره شده است:
اوکتاى به سختى مراقبت مىکرد که به مسلمانان اجحافى نشود. یکى از ایغوریان را که مىخواست مسلمانى را بهخاطر قرضش مجبور به پذیرش دین بودا کند، به زمان او ]یعنى در زمان حکومت اوکتاى[ دستگیر کردند و کشتند. مسلمان مقروض، وارث دارائى طلبکار شد و گذشته از آن هدایایى هم دریافت شد. 11
بر اساس همین مبنا و با استفاده از فرصت پدید آمده، شیعیان توانستند بدون هیچ گونه واهمهاى به آداب و رسوممذهبى خود عمل نمایند. علاوه بر این، اسلام آوردن مغولان نیز موجب شد تا آنان به شیعیان نیز توجه نمایند:
با روى کار آمدن حکومت ایل خانان مغول، سلطان محمود غازان خان (694 - 703م) پیرامون حرم مطهر، دارالسیاده و خانقاه ساخت. 12 پس از او نیز سلطان محمد خدابنده (703 - 716) و فرزندانش سلطان ابوسعید(6 71 - 736) مدرسه و خانقاهى در جوار مرقد امیرالمومنین«علیهالسلام» دایر کردند. 13
این تسامح آنان به اندازهاى بود که باعث رشد تشیع در دورههاى بعد گردید و شیعه از آن پس در قرن هفتم و هشتم ونهم، در بسیارى از نقاط ایران مستقر شد و شیوع تشیع در این سه قرن زمینه روى کار آمدن صفویان را فراهم کرد.14
نفوذ علماى شیعى بر حاکمان مغول
علماى شیعه در این دوره از ابتدا در دستگاه خلافت حضور فعال داشتند، به طورى که در برخى مواقع موجب پایینآوردن خلق و خوى آنان از وحشى گرى مىشدند. این وضعیت در دورههاى مختلف ادامه داشت، لذا علمایىهمچون محمد ساوجى در دربار مغول نفوذ داشتند:
محمد ساوجى ]م 711ق[ صاحب دیوان، از وزراء و رجال مشهور و صاحب نفوذ شیعى در دستگاه غازان خان وبرادرش اولجایتو مىباشد که به اتفاق سید تاج الدین آوجى و علامه حلى ]648 - 726[ در پذیرش تشیع توسطاولجایتو مؤثر بودند. ولى به خاطر نفوذ و اقتدار زیاد وى و افزایش نیروى شیعیان، تاجالدین علیشاه ]م 724 ق[ وخواجه رشیدالدین ]م 718ق[ بر او رشک بردند، نزد سلطان به سعایت او پرداختند و او را متهم به اختلاس نمودند وسرانجام به امر الجایتو در دهم شوال 711 ه . ق در نزدیکى بغداد به قتلش رساندند. 15
نفوذ علماى شیعه به حدى بوده که استاد محمد جواد مغنیه دوره علامه حلى را به عنوان دوره سوم شیعه معرفى کردهاست؛ یعنى دوران دفاع و ردیه نویسىها علیه دشمنان. 16
پیوند تشیع و تصوف
یکى از عوامل مهم در گسترش تشیع در این دوره، وجود خانقاههاى متعدد و رشد صوفىگرى در این دوره بود. گفتنىاست به دلیل وجود فشار بیش از پیش دوران مغول و از بین رفتن بیشتر جمعیت در این دوره و ویرانى و اختلافطبقاتى که به وجود آمده بود، مردم از همه چیز ناامید شده، بهترین مکان براى تسکین دردها خانقاه بود که بزرگانصوفیه فرصت خوبى به دست آورده و مردم را به این مکانها دعوت کرده و آنها را به زهد و... سوق مىدادند.
کلمات امیرالمؤمنین و دنیاگریزى بهترین وسیله براى فائق آمدن بر این اوضاع و احوال بود. البته پرواضح است کهکلمات امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه به منظور هشدار مردم براى فرار از گرفتار شدن در نعمتهاى دنیوى و فراموشى ازقیامت بیان شده بود، آن هم در شرایط و اوضاع و احوالى که دنیاپرستى سراغ جامعه آمده بود. لذاامیرالمؤمینن«علیهالسلام»از این امر نگران بودند و مردم را از گرفتار شدن در امور دنیوى هشدار مىدادند، نه اینکهحضرت مخالف کارهاى اقتصادى بوده و از دنیا گریزان باشند. به هر حال، اوضاع و شرایط در دوره مغولان چنیناقتضا مىکرد که مردم براى عبادت به خانقاهها روى آورند، چون صوفیان منادیان دنیاگریزى و دعوت به عبادتبودند که ریشه اینگونه رفتارها را مىتوان در نهجالبلاغه لمس نمود. از این رو الگو شدن کلمات حضرت در این دوره وحتى در دورههاى قبل و استفادههایى که صوفیه از سخنان حضرت داشتند موجب گرایش به حضرت و تشیع گردید، و صوفیان را به عنوان حامى شیعیان در آورده و تصوف کم کم رنگ و بوى شیعى به خود گرفت. اقبال آشتیانى در اینباره مىگوید:
در سالهاى پایانى حکومت سلطان ابوسعید، گرایش به تصوف، بهویژه در میان مردم گیلان و مازندران و آذربایجانرشدى چشم گیر یافت. این جماعت که از تعصب عارى و واجد اخلاق عیارى و مردانه بودند سر آن داشتند تا اصول متعالىعرفان را در میان عوام جارى کنند، سابقه تشیع در سرزمینهاى یاد شده و ستمى که از سوى شاهان سنى آل کرت نسبت به شیعیاناعمال مىشد؛ این صوفیان جوانمرد را به حمایت از شیعه واداشت. 17
بنابراین، ابتدا تصوف در رنگ و بوى اهلسنت شکل گرفت و بسیارى از عرفاى اهل تسنن در رأس بودند، ولى بعدهااین فرقه خود یکى از طرفداران شیعه، بلکه خود مروج شیعه شدند، و ما شاهد هستیم که از دل تصوف در اواخردوران ایلخانان مغول، دولت شیعى و حامى آن به وجود آمد؛ یعنى دولتهایى که رنگ و بوى صوفى داشتند بهصف شیعیان پیوستند. به هر حال، بهرغم مخالفت برخى از آداب و رسوم صوفیان با معیارهاى شیعیان، آنها درگسترش تشیع بىتأثیر نبودند. گزارش زیر حاکى از این مسئله است:
سربداران گر چه نه از جهت وسعت مملکت و قدرت و شوکت با امراى دیگر قبایل قابل مقایسه هستند و نه از حیثدوام دولت و عظمت آثار، ولى از یک بابت در تاریخ ایران قبل از تشکیل سلسله صفویه اعتبارى خاص دارند، و آنقیام ایشان است به مخالفت با اهل تسنن به عنوان علمدارى از مذهب شیعه و سعى در انتشار آداب و احکام این دینو شروع کار خود به شکل دعوت فرقه اى و مرید و مرادى که از این جهات مىتوان ایشان را پیش قدمان مریدان شیخصفى الدین اردبیلى ]م 735ق[ و فرزندان او دانست. 18
عوامل مؤثر در تاریخ اجتماعى شیعیان در نیمه اول قرن هشتم هجرى
1. دین و مذهب
دین و مذهب همواره بر شیوه زندگى مردم اثر گذار است؛ گاه در حیطه اندیشه مردم و گاه در رفتار آنها. شیعیانآموزههاى والایى دارند که نشأت گرفته از دستورات دین مبین اسلام است و رفتارهاى آنها مبتنى بر همینآموزههاست. در باره نوع رفتار شیعیان در نیمه اول قرن هشتم آمده است:
حسن سربداران را به عدل و داد توصیه مىکرد؛ آیین عدالت چنان در قلمرو آنان رونق گرفت که سکههاى طلا و نقرهدر اردوگاه ایشان روى خاک مىریخت و تا صاحب آن پیدا نمىشد کسى دست به سوى آن دراز نمىکرد. 19
به طور کلى نوع رفتار شیعیان موجب توجه نویسندگان به آنها شده است. البته برخى از رفتارهاى شیعیان ناشى ازاعتقادات آنها و طبق آموزههاى دینىشان بود و در مواردى، منشأ رفتار آنها از خرافات و کجروىهایى بود که در بینشیعیان رواج پیدا مىکرد. به عنوان نمونه، تولّى و تبرّى از اعتقادات شیعیان مىباشد که آنها این اعتقاد خود را درمرحله عمل به صورت سلیقهاى ظاهر مىکردند. براى نمونه در گزارش زیر مىخوانیم:
در طرف مغربِ قبرستان کوفه جایى را دیدم که در آن چیزى برنگ سیاه تند در میان زمینه سفیدى جلب نظر مىکرد، گفتند قبر ابنملجم شقى است که مردم کوفه هر ساله هیزم فراوان به آن جا مىبرند و هفت روز آتش بر گور اومىافروزند. 20
از رفتارهاى خوب و پسندیدهاى که شیعیان در این دوره داشتند، مهماننوازى و رسیدگى به امور افراد غریبه مىباشدکه این نوع رفتار را نیز ابنبطوطه گزارش کرده است:
از باب حضرت ]امیرالمومنین على«علیهالسلام»[ وارد مدرسه بزرگى مىشود که طلاب و صوفیان شیعه در آن سکونتدارند در این مدرسه از هر مسافر تازه وارد تا سه روز پذیرایى مىشود و هر روز دو بار غذایى مرکب از نان و گوشت وخرما به مهمانان مىدهند. 21
یکى دیگر از مسایلى که مربوط به آموزههاى دینى است، نذورى است که مردم براى برآورده شدن حاجات خودانجام مىدادند. این نذور، گاهى به بقاع امامان معصوم«علیهمالسلام» صورت مىگرفت که نشان از محبوبیت این انوارپاک در بین مردم و به تعبیر دیگر، گرایش به تشیع دارد، و گاهى همین عمل خداپسندانه به شکل عامیانه در بین مردمنمود مىکرد که ابنبطوطه به آن اشاره کرده است:
از شهرهاى عراق هر کس که بیمار مىشود نذرى براى روضه على مىکنند... همچنین آنها که دست یا پا یا یکى دیگراز اعضاى بدنشان آسیبى دیده علامتى به شکل همان عضو به عنوان نذر به خزانه هدیه مىکنند، خزانه مزبور بسیاربزرگ و موجودى آن به قدرى هنگفت است که قابل ضبط نمى باشد. 22
همچنانکه این گزارش اشاره دارد، مردم به این بقعه توجه داشته و نذور زیادى را مىنمودند، و این نشان از جایگاه اینبقعه در بین مردم آن زمان است. البته چنین عملى، ریشه دینى نداشته و در بین مردم عادى رایج بوده است.
2. باورها و اعتقادات
اعتقادات و باورهاى شیعیان نیز یکى از مسائل مهم براى شناخت افکار موجود در آن جامعه مىباشد که ایناعتقادات باعث تمایز شیعیان از فرقههاى دیگر مىگردد. شیعیان در برخى از شهرها بر پایه همین اعتقادات، رفتارهایى از خود نشان مىدادند که به طور کلى از ویژه گىهاى منحصر به فرد آنان محسوب مىشد و موجب جلبتوجه دیگران به آنها. حمدالله مستوفى در کتاب نزهة القلوب در این باره چنین مىنویسد:
اهل آنجا ]حله[ شیعة اثنى عشرىاند... و در آنجا مقامى ساختهاند و اعتقادشان آنکه امام المنتظر المهدى محمد بنحسن العسکرى (رضع) که در سامره در سنة اربع و ستین و مأتین غایب شد، باز از آنجا بیرون خواهد آمد. 23
گزارشى نظیر همین موضوع را ابنبطوطه در کتاب خود آورده و از اعتقادات مردم حله در این رابطه و طرز رفتار آنان کهبه دلیل اعتقاداتشان مىباشد؛ یادآورى کرده است:
حله جسر بزرگى دارد که... در نزدیکى بازار بزرگ شهر مسجدى قرار دارد که بر درِ آن، حریرى آویزان است و آن جا رامشهد صاحبالزمان مىخوانند. شبها پس از عصر، صد مرد مسلح با شمشیرهاى آخته پیش امیر شهر مىروند و ازاو اسبى یا استرى زین کرده مىگیرند و به سوى مشهد صاحب الزمان روانه مىشوند؛ پیشاپیش این چارپا طبل و شیپورو بوق زده مىشود و از آن صد تن نیمى در جلو حیوان و نیمى دیگر در دنبال آن راه مىافتند و سایر مردم در طرفین ایندسته حرکت مىکنند و چون به مشهد صاحب الزمان مىرسند در برابر در، ایستاده آواز مىدهند که «بسم الله اىصاحب الزمان بسم الله بیرون آى که تباهى روى زمین را فرا گرفته و ستم فراوان گشته، وقت آن است که برآئى تا خدابوسیله تو حق را از باطل جدا گرداند، و به همین ترتیب به نواختن بوق و شیپور و طبل ادامه مىدهند تا نماز مغرب فرارسد. مردم حله معتقدند که محمد پسر امام حسن عسکرى وارد این مسجد شده و در آن جا غیبت کرده و بزودى ازهمان جا ظهور خواهد کرد، و او را «امام المنتظر» مىنامند. 24
این اعتقاد به اندازهاى در بین آنان اهمیت داشته که اگر سلطان با این اقدام مخالفت مىکرد و اسب نمىداد اعتقادداشتند، سلطان به بلایى گرفتار خواهد شد. ابنبطوطه به این مسئله اشاره نموده و نمونه عینى این اتفاق را براى یکىاز سلطانها آورده که سلطان بعدى از ترس گرفتار شدن در بلا، از سرباز زدن از این عمل خوددارى کرده است. 25 این نوع اقدامات، یعنى انتظار براى ظهور امام زمان (عج) در رابطه با دولت سربدارن نیز نقل شده است. 26
از دیگر اعتقادات صحیح شیعیان، عقیده به قدرت الهى و کرامت است که خداوند متعال به امامانمعصوم«علیهمالسلام»عنایت نموده است، لذا بسیارى از مردم وقتى به بقاع ائمه«علیهمالسلام» مراجعه مىکنند، ازوجود آنان کسب فیض نموده و بسیارى از حاجات و درمان دردهاى خود را به واسطه شفیع قرار دادن آنها، از بارگاهالهى طلب مىنمایند. در این باره نیز شیعیان این دوره و حتى افراد غیر شیعه به پیروى از آنها به این مسئله اهمیتداده و در کنار بارگاه آنان حاضر مىشدند و به حاجات خود مىرسیدند. ابنبطوطه به این موضوع اشاره کرده است:
همه مردم این شهر ]نجف[ رافضى مذهباند و از این روضه، کرامتها ظاهر مىشود که منشأ عقیده مردم بر این که قبرعلى«علیهالسلام» در آن است همان کرامتها مىباشد. از جمله آن که در شب بیست و هفتم رجب که «لیلة المحیا»مىنامند و عراقیان و خراسانیان و فارسیان و رومیان گروه گروه، سى تن و چهل تن بعد از نماز خفتن درآن جا گردمىآیند و بیماران افلیج و زمین گیر را روى ضریح مقدس مىگذارند و خود به نماز و ذکر و قرآن و زیارت مشغولمىشوند، و چون پاسى از شب گذشت همه مریضها که شفا یافته و صحیح و سالم گشتهاند برخاسته ذکر لااله الاّ اللهمحمدٌ رسول الله على ولى الله مىگویند، و این حکایت در میان آنان به حد استفاضه رسیده. و گرچه من خود آن شبرا درک نکردم، داستان آن را از اشخاص مورد اعتماد شنیدم و در مدرسه حرم سه تن از این اشخاص را دیدم که هر سهزمین گیر بودند یکى از روم آمده بود و دیگرى از اصفهان و سومى از خراسان، از حالشان جویا شدم گفتند امسال بهلیلة المحیا نرسیدهاند و منتظرند که سال آینده آن شب را درک کنند. در این شب مردم از شهرهاى مختلف در نجفجمع مىشوند و بازار بزرگى در آن شهر برپا مىشود که تا مدت ده روز برقرار مىماند. 27
از دیگر اعتقادات آنان توجه به مقام ائمه«علیهمالسلام» هنگام حضور در بارگاههاى آنان بود، لذا هرگز بدون اذن واجازه وارد روضة منور آنان نمىشدند، و افرادى ویژه در آن مکانها وجود داشتند و از طرف زائران اذن دخول رامىخواندند. در گزارش ابنبطوطه به این نکته نیز اشاره شده است:
از مدرسه، وارد باب القبه مىشود. حاجبان و نقیبان و سرایداران در این محل، مراقب زوار مىباشند. و چون کسىبراى زیارت وارد مىشود به نسبت وضع مقام او همگى آن جماعت یا یکى از آنها بلند مىشوند و با او در آستانه حرممىایستند و اذن دخول مىخوانند به این مضمون: «به فرمان شما اى امیرالمومنین این عبد ضعیف اذن مىخواهد بهروضه وارد شود اگر اذن مىفرمایید که بیاید و گرنه باز گردد و اگر او اهلیت و شایستگى این توفیق را ندارد بارى شمااهلبیت، کرامت و عفو و اغماض را دارید، سپس اشارت مىکنند که آستانه او و دو طرف چارچوبه در ورودى راببوسد و داخل حرم بشود. 28
3. مهاجرت
از حوادث مهم تأثیرگذار بر تشیع وجود ظلم در برخى نواحى بود که موجب جابهجایى بزرگان شیعه و گسترش تشیعمىشد. وجود بقاع که به عنوان نمادى از حضور تشیع در برخى از مناطق است، نشان از حضور شیعیان و حرکت آنانبه سوى این مناطق و گسترش تعالیم امامان معصوم«علیهمالسلام» مىباشد.
حادثه حمله مغول نیز از عوامل مهاجرت بود، زیرا بهرغم ویرانگرىهایى که این حمله داشت، شیعیان به سببابتکار عمل علماى خود در این زمان و نیز جمع شدن آنها در مناطق خاص، موجب رونق این مکانها و نیز گسترشتشیع شدند که مىتوان در این دوران به نجف و حله و قم و بیهق و کاشان اشاره کرد.
4. ارتباط عالمان دینى
الف) ارتباط با مردم
علماى شیعه که در تمام عمر خود در اندیشه راهنمایى و هدایت مردم به سوى بهترین راه هدایت؛ یعنىائمه«علیهمالسلام»بودند، از هیچ گونه کوششى در این راه دریغ نمىورزیدند، حتى بسیارى از علماى شیعه جان خودرا فداى راه حق و حقیقت نمودند، و گذشت زمان هیچ گاه از عقیده قلبى آنها نکاست، و به خصوص با فراست وزیرکى که خداوند متعال به شیعیان و علماى شیعه عنایت نموده، تحت شرایط سخت و با پیروى از دستورات ائمهطاهرین«علیهمالسلام» توانستند موجبات گسترش تشیع را در سرتاسر جهان فراهم آورند. در این دوره نیز هماننددورههاى قبل، علماى شیعه کتابهاى بسیارى براى هدایت مردم و راهنمایى آنها به رشته تحریر در آورده و در اینراه، مجاهدات فراوانى نمودند، چنان که هنگامى که على بن مؤید (امیر سربدارى) که مسلک شیعى داشت، براىرهبرى دینى و مرجعیت شیعیان دست نیاز به سوى شمسالدین محمد آوى (شهید اول) دراز کرد و از او تقاضاىهجرت به سبزوار نمود، چون وى نمىتوانست به سبب مشکلاتى که گرفتار شده بود و تحت مراقبت و دسیسه چینىبرخى از علماى فرقههاى دیگر بود، به نامه پاسخ مثبت دهد، کتاب اللمعة الدمشقیه را که یکى از کتابهاى فقهىمهم شیعه است، نوشت و براى خواجه على مؤید سبزوارى فرستاد. 29
در کنار چنین کارهایى شاهد هستیم که برخى از عالمان شیعى (به غیر از علمایى که به صورت آشکار به دفاع از تشیعمىپرداختند) همچون شیخ خلیفه30 در دوران سیطره و نفوذ اهلسنت، در سبزوار اقدام به ترویج تشیعمىنمودند:
سبزوار که طبق گفته مستوفى، منطقهاى بوده که شیعیان دوازده امامى در آن اقامت داشتهاند. لذا براى تعالیم کار شیخخلیفه جاى بسیار مناسبى بشمار مىرفته است. شیخ خلیفه در اینجا چنان به وعظ نشست که موجبات ترس سنیانسبزوار را فراهم ساخت؛ آنها براى محکوم کردن شیخ خلیفه دست به دامن ابوسعید، ایلخان مغول شدند و در نتیجهخوددارى ابوسعید از دخالت در این کار، توسط هواداران سنى، شیخ خلیفه را در سال 736ق / 1335م به قتلرسانیدند. 31
همچنان که از این گزارش به دست مىآید، اگر چه شیعیانى در سبزوار آن هم به صورت محدود بودهاند، ولى با اینحال قتل شیخ خلیفه به دست اهلسنت بعد از بىتوجهى سلطان ابوسعید نسبت به تقاضاى آنان مىتواند بر تشیعوى دلالت کند. به هر حال بعد از تلاش چنین علمایى است که در این گونه مناطق شاهد گرایش به تشیع هستیم و حتىدولت شیعى نیز برقرار مىگردد.
ب) ارتباط با حاکمان
در این زمینه نیز علماى شیعه نهایت سعى و تلاش را در راه بسط و گسترش فرهنگ شیعى انجام دادند و - چنان که قبلااشاره شد - از ابتدا برخى از علماى شیعه در رأس بودند و توانستند در مقابل اقدامات مغولها بسیارى از اهل علموادب را از قتل نجات دهند، همچنان که در ادامه دولت مغول نیز موجب گرایش آنها به تشیع شدند. این کار نیز باتیزبینى خاصى صورت مىگرفت، مانند برخورد علامه حلى با الجایتو که گزارش آن بسیار جالب و شنیدنى است:
سلطان محمد خدابنده بر یکى از زنانش خشمگین شد و او را در یک مجلس سه طلاقه نمود، اما بعد از مدتى پشیمانشد و از هر کدام از علماى اهلسنت سؤال کرد که آیا مىتواند به زوجه اش مراجعت کند؟ همه بالاتفاق گفتند بایدمحلل در بین قرار گیرد، اما یکى از وزرایش سلطان را به علامه حلى رهنمون شد که با واکنش تند علماى اهلسنتروبرو شد و بالاتفاق گفتند: مذهب وى باطل است و براى او و پیروانش عقلى نیست، و براى پادشاه سزاوار نیست کهوى را دعوت نماید، ولى سلطان پیکى به سوى او فرستاد و تمام علما را دعوت کرد و منتظر ورود علامه شدند. علامه هنگامى که وارد شد کفشهایش را به دست گرفت و وارد مجلس شد و سلام کرد و کنار سلطان نشست. تمامآنها گفتند: مگر نگفتیم که همه آنها عقل کمى دارند؟ سلطان گفت از خود وى در مورد کارهایش سؤال کنید. گفتند:براى چه نزد سلطان خم نشدى؟ جواب داد: چون کسى براى پیامبر تعظیم نکرد و بر او سلام مىدادند... گفتند: چراکنار سلطان نشستى؟ جواب داد: چون جاى خالى به غیر از این جا نبود. سؤال کردند: چرا نعلینت را در دست گرفتىدر حالى که این عمل منافى با ادب است؟ در جواب گفت: چون ترسیدم کفشم را بعضى از اهل مذاهب بدزدند، همچنانکه کفش پیامبر را دزدیدند. علماى اهلسنت در جواب گفتند: اهل مذاهب که در زمان پیامبر نبودند، بلکهبعد از صد سال، بلکه بیشتر از آن بعد از وفات پیامبر«صلىالله علیه و آله و سلم» پیدا شدند. در این جا بود که علامهحلى رو به سلطان کرد و چنین گفت: خودت شنیدى که اعتراف کردند به این که زمان پیامبر این مذاهب نبودند پسچگونه اجتهاد را منحصر در خودشان مىکنند، و اجازه نمىدهند که از دیگران گرفته شود. به این صورت زیبا و باشاهکارى تمام، بطلان ادعاى اهلسنت را آشکار نمود و بعد از ادله محکم، بر بطلان چنین طلاقى حکم کرد، و بعداز آن بود که سلطان الجایتو به مذهب تشیع گروید، و بعد از آن به اسم ائمه اثنىعشر خطبه خواند و به دستور وىسکههایى به اسم ائمه«علیهمالسلام» زده شد و بر سر در مساجد و مشاهد، نام ائمه«علیهمالسلام» نقش بستند.32
از این زمان به بعد علامه براى پشتیبانى فکرى و عقیدتى سلطان و شیعیان نیز تلاشهاى فراوان نمود و کتابهایى بهرشته تحریر در آورد، از جمله کتاب نهج الحق و کشف الصدق که مشتمل بر ادله صحت مذهب ائمهاثنىعشرى«علیهمالسلام»است. 33 یکى دیگر از کتابهایى که علامه حلى به سلطان الجایتو تقدیم کرد، کتابمنهاج الکرامه فى معرفة الامه مىباشد که بیان حقایق مذهب شیعه مىباشد.
ج) ارتباط با علماى اهلسنت
در این زمینه نیز مىتوان گفت علما با توجه به رعایت اوضاع و احوال و شرایط آن روز و کثرت جمعیت اهل تسننمترصد فرصت بودند تا در یک محفل علمى، وجدان خفته افراد، بیدار شود و در قالب مناظره و گفتوگو حقانیتمذهب شیعه را به دیگر فرقههاى اسلامى و حاکمان نشان دهند. در مورد مجادله علماى شیعه با اهلسنت نیزگزارشهایى در دست است که نشان از توانایى علماى شیعى در برخورد با علماى اهلسنت دارد. در یکى از اینگزارشها آمده است:
شمس الدین محمد بن محمود آملى از علماى شیعه و از مدرسین سلطانیه در عهد سلطنت اولجایتو (703 - 716) هبود و پیوسته با علماى اهل تسنن عهد خود در باب اثبات حقانیت مذهب شیعه مناظره و مباحثه مىکرد، از آن جملهبا قاضى عضدالدین ایجى، عالم و متکلم معروف، مدتى در این خصوص مجادله داشت،... و بر مختصر الاصولابنحاجب که قاضى عضدالدین ایجى آن را مطابق عقائد اهلسنت شرح نموده بود شرحى به عنوان رد عقائد قاضىایجى نوشته است. 34
همچنین درباره علامه حلى عالم برجسته در این دوره چنین گزارش شده است:
و جناب شیخ علامه ]حلى[ با خواجه نظام الدین عبدالملک در مبحث امامت مناظره نموده، اثبات خلافت بلا فصلحضرت امیرالمؤمنین«علیهالسلام» از حضرت رسالت«صلىالله علیه و آله و سلم» و ابطال دعوى خلافت مشایخ ثلثهاهلسنت ببراهین قاطعه و دلایل ساطعه نمود، و رجحان مذهب امامیه را بر وجهى ظاهر ساخت که او را تشکیک براحدى از حاضران نماند. و خواجه نظام الدین عبدالملک چون ادله جواب شیخ را شنید گفت که قوت ادله بغایتظاهر است، اما چون سلف بر راهى رفتهاند و خلف جهت الجام عوام و دفع تفرقه کلمه اسلام پرده سکوت بر اظهارزلل ایشان پوشیدهاند، مناسب آن است که هتک ستر ننمایند و تظاهر به طعن و لعن ایشان نفرماید. 35
بىشک، براهین و استدلالهاى محکم چنین علمایى موجب بیدارى وجدان خفته بسیارى از مردم شده و در بسط وگسترش تشیع در جامعه آن روز و زمانهاى بعد تأثیر داشته است.
مؤلفههاى تاریخ اجتماعى
1. سبک زندگى
در این باره مىتوان گفت شیعیان طبق بیشتر گزارشها در مناطق خوش آب و هوا و پر خیر و برکت سکونت داشته و دربرخى موارد به اعتراف برخى نویسندگان سنىمذهب، زندگى خوبى داشتهاند، مثلاً حمدالله مستوفى درباره مردمکاشان چنین مىگوید:
مردم آنها شیعه اثنىعشرىاند و اکثرشان حکیم وضع و لطیف طبع و در آن جا جهال و بطال کمتر مىباشد. 36
در مورد شهر فراهان هم این گونه گزارش شده است:
و پیوسته در آن ولایت، ارزانى بود. و مردم آنجا شیعه اثنىعشرىاند، و بغایت تعصب. 37
ظاهراً وجود شیعه، به خصوص شیعه اثنىعشرى، براى سنىها بسیار گران بود، لذا حمدالله مستوفى در بیشترقسمتهاى کتابش وقتى از این گروه نام مىبرد به دنبال آن، تعصب را نیز اضافه مىنماید یا اینکه تقید این شیعیان درمراسم و نوع اعتقاداتشان به گونهاى بوده که شیعیان را به چنین القابى متهم مىکردند.
در مورد رى نیز این گونه آمده است:
اکثر اوقات، آنجا فراخى و ارزانى باشد، و قحط و غلا از روى ندرت اتفاق افتد... اهل آن شهر و اکثر ولایات، شیعهاثنىعشرىاند. 38
در مورد ورامین نیز این گونه آمده است:
در آب و هوا خوشتر از رى است، و در محصول مانند آن، اهل آنجا شیعه اثنىعشرىاند و تکبر بر طبعشان غالب بود.39
حمدالله مستوفى در مورد آوه نیز بعد از تعریفى که براى آب و هواى آن دارد، مىگوید:
مردم آنجا سفید چهره و شیعه اثنىعشرىاند، و در آن مذهب به غایت متعصباند، و باهم اتفاقى نیکو دارند.40
یکى دیگر از مسائل مربوط به سبک زندگى شیعیان که هنوز قابل بحث و بررسى است، نوع برخوردشان با غیر شیعیاناست. البته تا آنجا که در برخى منابع به آن اشاره شده، این اختلافات معمولاً میان شیعه و سنى بوده، اما اینکهآغازگر چنین تنازعاتى کدام یک از این دو فرقه بوده، به آن اشارهاى نشده است، مثلاً در مورد اختلافات شیعه وسنىدر اصفهان چنین گزارش شده است:
اصفهان که از شهرهاى عراق عجم است، شهرى بزرگ و زیبا است، ولى اکنون قسمت زیادى از آن در نتیجهاختلافاتى که بین شیعیان و سنیان آن شهر بوقوع مىپیوندد، بویرانى افتاده. این اختلافات هنوز هم ادامه دارد، و مردمآن شهر دائم در منازعه و کشتار به سر مىبرند. 41
این گزارش علاوه بر دلالت بر تنازعات در این مکانها نشان از حضور فعال شیعیان در این مناطق دارد.
در مورد روحیات و نوع زندگى برخى دیگر از مناطق مانند جرجان که از پایگاههاى مهم شیعیان از اوائل قرن اول و دومهجرى مىباشد، چنین آمده است:
اهل آنجا شیعى و صاحب مروت باشند، و در اوایل اسلام کثرت و غلبه عظیم داشتهاند. 42
مردم بیهق نیز - همچنان که قبلا اشاره شد - از حرام دورى مىکردند و همدیگر را به عدل و داد سفارش مىنمودند، همانطور که در گزارش زیر آمده است:
حَسَن سربداران را به عدل و داد توصیه مىکرد؛ آیین عدالت چنان در قلمرو آنان رونق گرفت که سکههاى طلا و نقرهدر اردوگاه ایشان روى خاک مىریخت و تا صاحب آن پیدا نمىشد کسى دست به سوى آن دراز نمىکرد. 43
در مورد اخلاقیات و نوع زندگى مردم نجف نیز به این صورت گزارش شده است:
اهل نجف تجارت پیشهاند و در اقطار جهان به مسافرت و بازرگانى مىپردازند و به شجاعت و سخاوت موصوفاند ودر سفر بسیار خوش معاشرت هستند، اما همگى درباره على«علیهالسلام» غلو مىکنند. 44
مسئله دیگر در مورد نوع زندگى شیعیان در این دوره، نوع غذاهاى آنان است که مىتوان گفت شیعیان در نوع غذاهمانند دورههاى قبل عمل مىکردند و به هیچ عنوان تغییرى در رفتار آنان صورت نگرفت، و حتى اگر از باب اضطرار، مجبور به خوردن برخى از غذاها مىشدند، با این حال طبق مذهب شیعه براى این مواقع نیز حکم اضطرار جارىمىکردند و تکلیف در آن شرایط برداشته مىشد.
با توجه به تمام این مسائل در برخى موارد غذاى شیعیان با فرقههاى دیگر تفاوت مىکرد. البته این مسئله به این دورهاختصاص نداشت، چنان که ابنبطوطه در سفر خود در منطقه صنوب به سبب نماز خواندن با دست باز به تشیع متهمشده بود و براى امتحان وى خرگوشى را (که به اعتقاد وى خوردن آن نزد شیعیان حرام مىباشد) فرستادند تا آن راذبح کند و بخورد و وى نیز چنین کرد و از این اتهام رهایى پیدا کرد. 45
از موارد دیگر تفاوت نوع غذاهاى شیعیان با غیر شیعیان مربوط به گوشت سوسمار، کفتار، روباه، خرگوش، موشصحرایى، خارپشت و گربه وحشى است که گوشت این حیوانات نزد شیعیان حرام مىباشد، ولى استفاده از اینحیوانات نزد برخى از فرقههاى اهلسنت جایز است. 46
2. نمادهاى غیر زبانى
نماد یک رمز و یک کد و نشانه براى دلالت بر چیزى است، حال اگر این نماد، متنى را منتقل کند، مثل سکه که کلمهخاصى بر آن حک شده، نماد زبانى است، و اگر بدون پیام یا متنى باشد نماد غیر زبانى است، مثل پرچم، رنگ پرچم، نوع چینش رنگها، و نیز مثل لباس روحانى یا یک قشر خاص دیگر و غیره. بقاع امامان معصوم«علیهمالسلام» و نیزامامزادهها که در جاىجاى مناطق مختلف ایران و مناطق دیگر مىباشد، جلوههایى از حضور شیعیان در اینسرزمینها است. گفتنى است در جوار بقاع ائمه«علیهمالسلام» و امامزادهها مکانهایى براى آموزش و پذیرایى ازمهمانان و برگزارى برخى مراسم احداث مىشد. خود حاکمان نیز به این مکانها توجه داشته و دستور مىدادند تا قبرآنان در کنار این بقاع قرار گیرد که این حاکى از عظمت چنین مکانهایى است. به هر حال، نماد بقعه به صورت فعال دردورههاى متعدد به عنوان پناهگاه و محل بر آورده شدن حاجات مردم و محل تحصیل و تهذیب و نیز محل امنى براىاقامت موقت وضیافت زائران این بقاع بوده است. ابن بطوطه در خصوص کارکرد بقعه شاهچراغ مىنویسد:
تاش خاتون مادر سلطان ابواسحاق مدرسه بزرگى و زاویهاى براى این مزار ]شاهچراغ شیراز[ ساخته که در آن براىمسافرین طعام داده مىشود و دستهاى از قاریان همواره بر سر تربت قرآن مىخوانند. خاتون شبها را به زیارت اینبقعه مىآید، و در آن شب، قضات و فقها و سادات شیراز نیز در آن جا فراهم مىآیند. شیراز از جمله شهرهایى استکه سید در آن بس زیاد است، و من از اشخاص موثق شنیدم عده سادات شیراز که مستمرى دارند از کوچک و بزرگهزار و چهارصد و کسرى است و نقیب آنان عضدالدین حسینى نام دارد. 47
وجود سادات در مناطق مختلف نیز یکى دیگر از نمادهاى حضور شیعه مىباشد. همچنین نهاد نقابت نیز نوعى دیگراز نماد حضور شیعیان مىباشد. این منصب که حاکى از حضور فعال شیعیان در برخى عرصههاى اجتماعى - سیاسىبود بعد از غیبت امامان شیعه براى رسیدگى به امور سادات وشیعیان در امور اجتماعى، سیاسى و... جاى خود را بازنمود و عامل بسیار مهمى در تصمیمگیرىهاى شیعیان شد.
مسئله مهم دیگرى که در این گزارش به آن اشاره شده، حقوق یا مستمرى است که سادات مىگرفتند. این امر نیزنشاندهنده تکریم آنان در این دوره مىباشد. گفتنى است در نیمه اول قرن هشتم نیز به مسئله نقابت توجه خاصى شدو بعد از تشیع سلطان محمد خدابنده، این توجه بیشتر شده و خود فردى را به عنوان نقیب شیعیان انتخاب نمود. دراین باره اشپولر چنین مىگوید:
الجایتو با نصب سید تاجالدین ابوالفضل محمد به منصب نقابت شیعیان در بین النهرین، رى، خراسان، و بقیه مناطقایران مستقیماً در اداره امور جامعه مذهبى شیعیان دخالت کرد. تاجالدین در این منصب، اختیار داشت که اصالتگفته کسانى را که خود را از اعقاب حضرت على]«علیهالسلام»[ مىشمردند بررسى کند و اوقاف را اداره نماید و همچنین منافع جامعه شیعیان اثنىعشرى را در برابر تشکیلات دولتى محفوظ بدارد48 ]آخر الامر[ ثالث ذى الحجهمذکور ]711ق[ سید تاج الدین آوجى را که پیشواى اهل شیعه بود و در رفض، غلوى عظیم داشت و اولجایتو سلطانرا بر مذهب شیعه محرض بود، با پسرش و جمعى دیگر بسبب اتفاق با خواجه سعدالدین بکشتند. 49
بنابراین، وجود نمادهایى همچون نقیب شیعیان و بقعهها و قبور شخصیتهاى بزرگ شیعه در این گونه مناطق و بهخصوص کثرت آنها و نیز وجوه نذرى و سرمایهها و وقفیات بر یک بقعه دال بر حضور فعال شیعیان در آن مناطقمىباشد که ابنبطوطه به وجود بقعه امیرالمؤمنین على«علیهالسلام» اشاره نموده و آن را این گونه توصیف نمودهاست:
از قادسیه حرکت کردیم و به شهر نجف که مدفن على بن ابىطالب«علیهالسلام» است رسیدیم. این شهرِ نیکو درزمینى پهناور و سخت واقع شده است و یکى از بهترین و پرجمعیت ترین شهرهاى عراق مىباشد که بازارهاى خوبو تمیز دارد. از بابالحضره وارد نجف شدیم و بعد از عبور از بازار بقالان و طباخان و خبازان، ببازار میوه فروشان وخیاطان و قیصریه و بازار عطاران رسیدیم. آخر بازار عطاران، باب حضرت است و قبرى که معتقدند از آنِعلى«علیهالسلام»مىباشد، در این محل است. روبروى مقبره، مدارس و زوایا و خانقاههایى قرار دارد که دایر و بارونق مىباشد، دیوارهاى مقبره از کاشى است که چیزى همانند «زلیج» اما از حیث جلا و نقش زیباتر از آن است... داخل حرم به انواع فرشهاى ابریشمین و غیره مفروش است و قندیلهاى بزرگ و کوچک از طلا و نقره در آن آویخته، دروسط حرم مصطبه چارگوشى است که صندوقى چوبین دارد و بر روى صندوق صفحات طلاى پر نقش و نگار که درساختن آن کمال استادى و مهارت را بکار بردهاند با میخهاى نقره فرو کوفتهاند، چنانکه از هیچ چیزى از چوب نمودارنیست. ارتفاع مصطبه کمتر از ارتفاع قامت آدمى است و در آن سه قبر هست که مىگویند یکى از آنِ آدم«علیهالسلام» ودیگرى از آنِ نوح«علیهالسلام» و سومى از آنِ على«علیهالسلام» مىباشد. و بین این سه قبر در طشتهاى زرین وسیمین گلاب و مشگ و انواع عطریات دیگر گذاشتهاند که زوار دست خود را در آن فرو برده به عنوان تبرک بر سر وروى خود مىکشند. 50
دوستى و محبت به اهلبیت پیامبر«علیهمالسلام» و فرزندان آن حضرت در قالب احترام به «سید» که از فرزندانحضرت محسوب مىشوند، نماد بسیار بارزى براى شیعیان است. توجه حاکمان به این افراد نیز نشان دهنده گرایشآنان به تشیع است که بعد از اسلام خانهاى مغول، این نوع ابراز احساسات آنها که بدون هیچ گونه تعصبى صورتمىگرفت با دستور خداوند متعال نسبت به مودت به اهلبیت«علیهمالسلام» که مىفرماید: «قل لا أسئلکم علیه اجراً الا المودهفى القربى»51 مطابقت داشت. خداوند متعال در این آیه مزد رسالت حضرت ختمى مرتبت را موددتاهلبیت«علیهمالسلام» و فرزندان حضرت قرار داده است و این مودت علاوه بر مودت به ائمهمعصومین«علیهمالسلام»به فرزندان آن حضرات نیز صورت مىگرفت. بنابراین، این مسئله را نیز مىتوان شاهددیگرى براى تشیع برخى از خانهاى مغول دانست. البته اگر هم شیعه نشده بودند، آنان براى ملاحظه حکومت خودبه شیعیان احترام مىگذاشتند، و البته همین مسئله یکى از عوامل بسط و گسترش تشیع بود.
درباره احترامى که غازانخان به فرزندان رسول خدا«صلىالله علیه و آله و سلم» مىگذاشت، چنین آمده است:
غازان در حومه پایتخت خود تبزیز ابنیه خیریه از مسجد و رباط و مدارس زیاد بنا کرد و به اندازهاى در احترام مقاممنتسبین به خاندان رسول و اهل علم کوشید که در عهد او عمال دیوانى در فرمانهاى دولتى گاهى اسامى سادات را براسم ایلخان و شاهزادگان مقدم مىنوشتند و عمامه را جزء ملبوس رسمى دربار قرار دادند. 52
3. نمادهاى زبانى
یکى از مسائل مهم در این دوره، نمادهاى زبانى است که به گونهاى بیان گر حضور شیعه در جامعه آن روز مىباشد. دراین باره مىتوان به آثار باقى مانده در این دوره اشاره کرد، مانند کاشىکارىهاى موجود در مساجد، مدارس و کاخها. در گزارش زیر در این باره آمده است:
در سال 702 هجرى قمرى سلطان محمد الجایتو وارد سلطانیه شد و دستور احداث آرامگاهى براى خود را صادر کرد، در سال 710 به پایان رسید. در قسمتى ازایوان جنوب شرقى، به کلمات لااله الاالله، سبحانالله، محمد رسولالله وعلى ولىالله وصى رسولالله از شعائر شیعیان دوازده امامى مزین شده است. 53
برخى از سکههایى که از این دوره یا اواخر دوران حکومت ایلخانان مغول به دست آمده نیز بر حضور شیعیان و نیزگسترش این مذهب در این دوره دلالت مىکند. نویسنده روضة الصفا در این باره گفته است:
چون عقیده سلطان محمد خدابنده بر محبت اهلبیت نبى و ولى بود، فرمان داد تا بر وجوه دنانیز لفظ «على ولىالله»را ردیف کلمه «لاالهالاالله، محمد رسولالله«صلىالله علیه و آله و سلم» گردانیدند و اسامى سامیات ائمهمعصومین«علیهمالسلام» را در مسکوکات نقش کردند. 54
درباره سکههاى دوران حکومت سربداران نیز چنین آمده است:
چهارتا از سکههاى استثنائى سال 759 ه ق و تمام سکه هاى متأخر سربدارى داراى فرمول شیعى است؛ ضابطه مذهبى آنهاعبارت «على ولىالله» و اسامى داوازده امام است. 55
البته این گزارش حاکى از ضرب این سکهها بعد از نیمه اول قرن هشتم است. حال چرا این دولت در سالهاى آغازینحکومت خود سکههایى با نشان اهلسنت ضرب نموده، قابل بررسى است. برخى، تهدیدهاى طغاى تیمور را دراین خصوص مؤثر دانستهاند. 56
چنین شعائر شیعى در مجموعه معمارى نطنز که مجموعاً چهار بنا مىباشد، 57 و نیز مسجد جامع ورامین کهسلطان ابوسعید به سال 722ق دستور احداث آن را صادر نمود58 و نیز در محراب الجایتو59 و... دیدهمىشود. وجود چنین آثارى نشان از حضور تشیع در جامعه آن روز داشته و این حضور به اندازهاى بوده که حتىحاکمان دستور به ساخت چنین مکانها و ثبت شعائر آنان بر در و دیوار آن مىدادند. حتى این حضور در برخى شهرهابه اندازهاى بوده که موجب حمله به شیعه مىشود. به عنوان نمونه ابنبطوطه در رابطه با شهر معره چنین مىنویسد:
قبر امیرالمومنین عمربن عبدالعزیز دریک فرسنگى بیرون شهر واقع شده است و زاویه و خادم ندارد، زیرا مردمان آنجا گروه پلیدى از شیعیان هستند که نسبت به صحابه دهگانه (مقصود عشرة مبشره) کینه مىورزند و هر کسى را کهنامش عمر باشد، دشمن مىدارند. 60
4. فضاى کالبدى شهرى
در برخى از شهرها معمارى و سبکى که در جامعه فعلى برقرار است در آن دوره نیز برقرار بوده است؛ یعنى هر قشرى ازکسبه در جاى خاصى به کسب و کار مشغول بودند که در گزارش ذیل به آن اشاره شده است:
از قادسیه حرکت کردیم و به شهر نجف که مدفن على بن ابیطالب«علیهالسلام» است رسیدیم... بعد از عبور از بازاربقالان و طباخان و خبازان ببازار میوه فروشان و خیاطان و قیصریه و بازار عطاران رسیدیم. 61
در حال حاضر، قوانین برخى از جوامع متمدن به گونهاى است که برخى از بازارىها نمىتوانند در جاى دلخواه خودکاسبى کنند، بلکه براى برخى از شغلها محدویت خاصى اعمال شده تا از نظر بهداشت عمومى و آلودگى صوتى، موجبات آزار و اذیت ساکنان و نیز مشتریان را به همراه نداشته باشد. این قانون که در جوامع کنونى اجرا مىشود، مزایاى بسیارى دارد، و چنان که در گزارش ابنبطوطه درباره مردم شیعه نجف گزارش شده، حدود هفت قرن قبل، رعایت مىشد.
5. نظام ارتباطى
نظام ارتباطى شیعیان نیز از نکات مهمى است که در تاریخ به آن اشاره شده است و تا حدودى مىتوان گسترش تشیعرا مدیون این مؤلفه اجتماعى دانست. ملاقات حضورى با امام در زمان ائمه در دورههاى مختلف و سازمان وکالت ونیز وجود علماى شیعه در دستگاه دولتى و بهرهگیرى از نهاد نقابت، گونههاى مختلف نظام ارتباطى شیعیان مىباشد. از آنجا که نقیب از شخصیتهاى برجسته و مورد احترام بود، حوزه فعالیت آنها فقط مربوط به سادات نبود، بلکهبسیارى از کارهاى مهم به دست آنان صورت مىگرفت؛ لذا به سبب گستردگى کار نقیبان، شاهد نام نقیب در مناطقشیعهنشین با نامهاى مختلف هستیم. گزارش زیر حاکى از حضور فعال سازمان نقابت در جامعه شیعى است:
از جام به طوس رفتم... در این شهر با طاهر محمد شاه ملاقات کردم، عنوان طاهر به اصطلاح مردم آن جا همان استکه در مصر و شام و عراق «نقیب» و در سند و هند و ترکستان «سید اجل» مىگویند. 62
نقیب بنا بر گزارش ابنبطوطه از طرف حاکم عراق تعیین مىشد و براى دادن این مقام تشریفات خاصى صورتمىگرفت. در شهرى که نقیب بود، حاکم و مالیات بگیر شهر نیز بوده است. 63 گزارش دیگر ابنبطوطه چنینمىنماید که نقیب در برخى شهرها همه کاره بوده است:
در شهر نجف نه مأمور عوارض و مالیات هست و نه والى. تمام کارهاى شهر به دست نقیب الاشراف است. 64
نقیب صاحب نفوذ و رابط بین مردم و حاکم بود، به همین دلیل گاهى از این منصب سوء استفاده مىشد. گزارش زیر، شاهد این مدعاست:
جلالالدین ابوالقاسم بن فقیه، فخرالدین یحیى بن ابىطاهر پس از قتل برادرش زین الدین هبةالله در سال 701 ه . قبه خدمت سلطان غازان شتافت و فرمان نقابت و قضاوت و صدارت عراق را از او گرفته و به عراق بازگشت و همهکسانى را که در کشتن برادرش دست داشتند به قتل رسانید. وى در خونریزى و آدم کشى، دلیرى و گستاخى بسیارنشان مىداد و به این طریق توانست مدتى طولانى حکومت کند. 65 سپس پس از وى در زمان الجایتو، نظام الدینحسین آوى به مقام نقابت عراق رسید. همان گونه که در ذیل نام نظامالدین حسین گفته شد، یکى از آن دو علوى کهرشیدالدین از وى درخواست کرده بود؛ خون شمس الدین یا نظامالدین حسین آوى را بریزد، جلالالدین بن فقیه نامداشت، که مردى خونریز و سفاک بود. 66
چنانکه ملاحظه مىشود به دلیل اهمیت جایگاه این منصب سوء استفادهها و اختلافات در برخى مواقع به واسطهتوطئه برخى از صاحب منصبان اتفاق مىافتاد که نمونه بارز آن کشته شدن تاجالدین آوى مىباشد که در گزارش ذیل بهآن اشاره شده است:
تاجالدین آوى پس از مرگ الجایتو (716) و به دلیل تعصبات مذهبى و دسیسه چینى آن دسته از بزرگان دستگاهحکومتى که از پیشرفت مذهب تشیع نگران و ناراحت بودند به قتل رسید. 67
6. محافل علمى و مدارس
در طول تاریخ اسلام، آموزش و پرورش از بهترین روشهاى مرسوم دنیاى اسلام براى تعلیم و تربیت و بالا بردن سطحسواد و فرهنگ مردم بوده است؛ چیزى که کشورهاى غربى بعدها بعد از آشنا شدن با دانشمندان و فرهنگ اسلامىاقدام به تأسیس مدارس و مراکز آموزشى نمودند. بهترین مشوق براى این مسئله نیز آموزههاى دین مىباشد که دربخشهاى متفاوت نسبت به تعلیم و تعلم سفارش نموده است. در دوره مورد بحث نیز بعد از نفوذ علماى اسلام، بهخصوص علماى شیعه، حاکمان نیز به این مسئله توجه نموده و تحت تأثیر آنها دست به ساخت مدارس و محافلعلمى زدند.
درباره دوره غازانخان اشارههاى فراوانى در خصوص اقدامات وى شده است که بىشک گرایش وى به اسلام و توجهو به دستورات دینى مىتواند دلیل بسیار مهمى براى این مسئله باشد، و گرنه لازم بود حاکمان پیش و بعد از او نیز بهاندازه وى به این مسئله توجه مىنمودند. در حقیقت قبل از او اگر اقدامى صورت مىگرفت، تحت نفوذ علماى اسلامو براى جلوگیرى از تخریب و قتل و غارت و غیره بود، ولى وقتى خود خان بزرگ در سلک اسلام داخل شد، خودمروج آن آموزههاى دین شد و به جاى آن که خان بزرگ با تشویقات و تقاضاهاى مکرر علما دست به چنین کارهایىبزند، خودش عامل چنین امورى بود.
از دوره غازان به بعد ساخت سه رشته بنا به دست ایلخانان و وزرا و امراى ایشان معمول شده است:
1. بناى آبادىها و شهرهاى ییلاقى و قشلاقى یا تعمیر قرا و آبادىهاى سابق، مثل تعمیر اوجان و تسمیه آن به شهراسلام، و بناى محمودآباد موغان توسط غازان، و بناى سلطانیه و سلطان آباد چمچال به توسط اولجایتو، و بناىقسمتى از سلطانیه و ربع رشیدى به دستور خواجه رشیدالدین فضلالله، و قسمت ابنیه تبریز به توسط خواجه علیشاهو غیره.
2. ابنیه مذهبى و مدارس و عمارات خیریه، مثل بناى دارالسیاده و خانقاه نجف و ابنیه خیریه شنب غازان به امر اینایلخان، و بناى مسجد ذوالکفل و ابنیه خیریه سلطانیه و تعمیر مسجد جمعه اصفهان و ورامین توسط الجایتو، و ابنیهخیریه عطاملک در عراق عرب و خواجه رشیدالدین در سلطانیه و ربع رشیدى.
3. مقابر و گنبدها؛ یعنى گنبد شنب غازان مقبره این ایلخان و دو گنبد سلطانیه مقبره اولجایتو و ابوسعید. 68
علماى معاصر آن روز به این مسئله اهتمام مىورزیدند و در این راه، خدمات فراونى نمودند که در گزارش ذیل به اینامر اشاره شده است:
مدرسه سیاره، خیمهاى است بس رفیع و بزرگ که گروهى از علما و فضلا در آن به تدریس اشتغال دارند و این از مخترعات دووزیر بزرگ رشیدالدین و تاج الدین است. 69
بعد از دوران غازان در نیمه اول قرن هشتم، توجه به این مسئله مهم نیز افزایش یافت، به خصوص آن که خان بزرگخود شیعه شده و به شیعیان و سادات توجه نموده و براى آنها مدارس و دارالسیاده بنا نمود:
باهتمام اولجایتو سلطان در سلطانیه مساجد و خوالق و دارالقراه و دارالحدیث و دارالسیاده و مدرسه بتکلف ساخته وپرداخته آمد و در آن بقعه شریفه شانزده مدرس و معبد و دویست طالب علم موظف بودند. 70
به هر حال، علما رفته رفته به دلیل نفوذ در دستگاه حاکمه توانستند در کنار بقاع مهمى همچون نجف، کربلا، قم، طوس، شیراز و دیگر مکانها بسیارى از مدارس را دایر نمایند و آموزش به عنوان موتور محرک شیعه در این دوران و ازمؤلفههاى مهم شیعه قرار گرفت و بسیارى از کتابها در این دوره به رشته تحریر درآمد. برخى از حاکمان مغولى نیز درچنین مواردى توجه ویژه به فرهنگ شیعه داشتند، به عنوان نمونه سلطان محمد خدا بنده که خود شیعه شده بود، گامهایى در این راه برداشت:
سلطان خدا بنده براى گسترش عقائد شیعه در سلطانیه، مدارس مخصوص دایر کرد. وى در اردو مدرسهاى به نامسیاره ترتیب داد و علماى شیعه را در آن گرد آورد که از آن جملهاند علامه جمالالدین حسین بن مطهر حلى (م 726ق) و پسرش فخر المحققین محمد (682 - 771) . 71
7. برخورد حاکمان با شیعیان و سادات
اگرچه مغولان به دلیل دور بودن از فرهنگ و تمدن، در ابتداى ورود خود دست به قتل و غارتهاى فراوانى زدند وبسیارى از انسانهاى بىگناه و حتى فرهیخته را به قتل رساندند و در این میان براى آنان شیعه و سنى هیچ معنایىنداشت، ولى کمکم بعد از آشنایى با فرهنگ مبین اسلام و از آنجا که تعصب خاصى به هیچ مذهبى نداشتند، براساس دستور قرآن که مودت به اهلبیت پیامبر را سفارش نموده، نسبت به آنان نیز محبت مىنمودند و بسیارى ازخدمات را انجام دادند. در گزارش ذیل به همین مسئله اشاره شده است:
]غازان خان[ چون خانقاه و مدارس و مساجد و دیگر ابواب البر در هر موضعى مىساخت و اوقاف معین مىفرمود ووظائف و مشاهرات هر طائفه در نظر آورده فرمود که چگونه است که از آن فقها و متصوفه و دیگر طوائف هست و از آنسادات نیست. ازآن علویان نیز واجب است و فرمود تا در تبریز و دیگر ولایات معظم در تمامت ممالک در بلاد معتبرچون اصفهان و شیراز و بغداد و امثالها دارالسیاده سازند تا سادات آن جا فرود آیند و جهت مصالح ایشان وجهى کهمصلحت به موجبى که وقف نامهها به ذکر آن ناطق است معین فرموده تا ایشان نیز از خیرات او بهرهمند باشند... وفرمود تا جهت مشهد حسین«علیهالسلام» نهرى جارى گردانیدند. 72
توجه به سادات به اندازهاى در نظر آنان مهم بود که در حال حیات خود براى بارگاه خود دارالسیادهاى قرار مىدادند واین خود نشان دهنده اعتقاد آنان نسبت به فرزندان اهلبیت«علیهمالسلام» و جایگاه فرزندان اهلبیت در میانخانهاى مغول است:
در سال 704 ه . ق سلطان محمد خدابنده بنایان حاذق و مهندسان چابک را براى بناى شهرى در قنقور النگ مأمورکردند... و اندرون قلعه هر کس از امرا براى خود امارتى کردند و اولجایتو سلطان جهت مضجع خویش گنبدى عالى بهاتمام رسانید و مسجد و دارالضیافه و دارالسیاده نیز احداث فرمود و املاک فراوان بر آن وقف کرد. 73
البته این توجه صرفا در زمان غازان خان و سلطان محمد خدابنده نبود، بلکه از زمانى که مغولها به اسلام روىآوردند؛ یعنى از زمان غازان خان تا پایان دوره سلطان ابوسعید نیز ادامه داشته است، چنان که در گزارش زیرمىخوانیم:
در دوره سه ایل خان مشهور مغول، غازان، الجایتو، ابوسعید بهادر خان؛ عمارات زیادى همچون مساجد جامع، ومدارس، زیارتگاهها، مقابر ائمه و علویان و سادات و عرفا و اهل تصوف در شهرهاى مختلف بر آورده شد و یا مرمتو اصلاحاتى در آنها صورت گرفت، آن گونه که در کتیبههاى عمارات دوره ایل خانى مشاهده مىشود. 74
نتیجه
با توجه به آنچه گفته شد مىتوان اذعان کرد که در این دوره - بهرغم تمام مشکلات و سختىهایى که شیعیان داشتند- بهترین زمینه براى پىریزى آموزههاى شیعى توسط عالمان شیعى فراهم شد. همچنین تساهل و تسامح مغولان ونیز گرایش آنان به اسلام و نیز احترام به سادات و در ادامه تشیع برخى از آنان، باعث پىریزى پایههاى دولت شیعى وقدرت گیرى آنان گردید که بر خلاف برخى دولتهاى گذشته در منطقه، فقط حاکمیت سیاسى نبود، بلکه حاکمیتمعنوى نیز از آن شیعیان شد. البته در این زمینه صوفیان نیز نقش داشتند، در ابتدا به خاطر پیروى از دریاى بىکرانمعرفتى مولاى متقیان على«علیهالسلام» ودر ادامه به عنوان مروج شیعه، در راه پیش برد اهداف شیعه نقش ایفانمودند. البته برخى از فرقههاى صوفیه در برخى از افکار و عقاید همرنگ شیعیان نیستند، ولى به هر حال - همچنانکه اشاره شد - دولتهاى صوفى مسلک که بعدها به وجود آمد، در گسترش تشیع نقش داشتند؛ به بیان دیگر، پیوندشیعه با فرقههاى دیگر و وجود آموزههاى شیعى و نیز سنن والاى اجتماعى شیعه زمینهساز دولتهاى شیعى بعد بود. به این وسیله شیعیان نیز حاکمیت را به دست آوردند که این حاکمیت تحت نظر یک خلیفه سنىمسلک نبود، بلکهمعارض با چنین حکومتهایى بود.
کتابنامه
. قرآن کریم.
. آژند، یعقوب، قیامهاى مردمى در قرن هفتم و هشتم هجرى، تهران، امیرکبیر، 1365.
. آلمحبوبه، جعفربنباقر، ماضى النجف و حاضرها، بیروت، دارالاضواء، 1406 ق.
. آیتى، عبدالمحمد، تحریر تاریخ وصاف (تجزیه الامصار و تزجیه الاعصار) ، چاپ دوم: تهران، مؤسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگى، 1372.
. ابناخوه (قرشى) ، محمد بن احمد، معالم القربة فى احکام الحسبه، ترجمه جعفر شعار، چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1367.
. ابنبزاز، توکل بن اسماعیل، صفوة الصفا، تهران، زریاب، 1376.
. ابنبطوطه، سفرنامة ابنبطوطه، ترجمه محمدعلى موحد، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
8. اسمیت، جان ماسون، خروج و عروج سربداران، ترجمه یعقوب آژند، تهران، مرکز فرهنگى علامه طباطبایى، 1361.
. اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میرآفتاب، چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1368.
. اقبال آشتیانى، عباس، تاریخ مغول و اوایل ایام تیمورى، تهران، نشر نامک، 1376.
. اقبال آشتیانى، عباس، تاریخ مفصل ایران از استیلاى مغول تا اعلان مشروطیت، تهران، امیرکبیر.
. امین، محسن، اعیانالشیعه، تحقیق حسن امین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403ق.
. پطروشفسکى، ایلیا پاولوویچ، تاریخ اجتماعى اقتصادى ایران در دورة مغول، ترجمه یعقوب آژند، تهران، اطلاعات، 1366.
. جعفریان، جغرافیاى تاریخى و انسانى شیعه در جهان اسلام، چاپ اول: قم، انصاریان، 1371.
. جوینى، محمدبن بن شمسالدین، تاریخ جهانگشاى جوینى، چاپ چهارم: تهران، انتشارات ارغوان، 1370.
. خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین حسینى، حبیب السیر فى اخبار افراد البشر، تهران، کتابخانه خیام، 1333.
. رشیدالدین، فضلالله بن عمادالدوله، جامع التواریخ، به کوشش بهمن کریمى، تهران، شرکت نسبى حاج محمدحسین اقبال و شرکا.
. رودگر، قنبرعلى، از بین النهرین تا ماوراء النهر پژوهشى در سفرنامة ابنبطوطه، چاپ اول: تهران، بنیاد دائرةالمعارفاسلامى، 1376.
19. سمرقندى، عبدالرزاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به اهتمام عبدالحسین نوایى، تهران، کتابخانه طهورى.
. شبانکارهاى، محمدبن على، مجمع الانساب، تصحیح میرهاشم محدث، تهران، امیرکبیر، 1363.
. شوشترى، قاضى نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، اسلامیه، 1375 ق.
. لمبتون، آن کاترین سوین، فورد، تداوم و تحول در تاریخ میانة ایران، ترجمه یعقوب آژند، چاپ اول: تهران، نشر نى، 1372.
. مزاوى، میشل م، پیدایش دولت صفوى، ترجمه یعقوب آژند، چاپ دوم: تهران، نشر گستر، 1368.
. مستوفى، محمدبن ابى بکربن محمدبن نصر، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایى، چاپ اول: تهران، 1362.
. ، نزهة القلوب، به کوشش محمد دبیر سیاقى، ]بىجا، بىتا[.
. مغنیه، محمد جواد، الشیعة فى المیزان، بیروت، دارالجواد، 1406 ق.
. مفتاح، الهامه، «بررسى شخصیت و آثار رشیدالدین فضلالله همدانى»، مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخى هجوممغول به ایران و پیامدهاى آن، چاپ اول: تهران، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتى، 1379.
. منتظرالقائم، اصغر، «شعایر شیعه در کتیبههاى آثار معمارى دوره ایلخانى»، مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخىهجوم مغول به ایران و پیامدهاى آن، چاپ اول: تهران، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتى، 1379.
. موسوى خوانسارى، روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، قم، چاپخانه مهر استوار.
. میر خواند، محمد بن خاوند شاه بن محمود، تاریخ روضة الصفا فى سیرة الانبیاء و الملوک والخلفاء، تصحیح جمشیدکیان فر، چاپ اول: تهران، اساطیر، 1380.
________________________________________
1 حمدالله مستوفى، نزهة القلوب، ص 28.
2 یعقوب آژند، قیامهاى مردمى، ص 17، به نقل از: ابن اثیر، الکامل، ج 26، ص 125 به بعد.
3 پطروشفسکى، تاریخ اجتماعى - اقتصادى ایران در دوره مغول، ص 7.
4 عباس اقبال، تاریخ مغول و اوایل ایام تیمورى، ص 502.
5 همان، ص 179.
6 عبدالمحمد آیتى، تحریر تاریخ وصاف، ص 183.
7 ر. ک: همان، ص 214 - 216.
8 خواجه رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، ج 2، ص 1086.
9 محمد جوینى، تاریخ جهان گشاى جوینى، ج1، ص 18.
10 اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ص 127.
11 محمد جوینى، همان، ص 179.
12 قنبر على رودگر، از بین النهرین تا ماوراء النهر، ص 91.
13 باقر آلمحبوبه، ماضى النجف و حاضرها، ج 1، ص 46.
14 ر. ک: رسول جعفریان، جغرافیاى تاریخى و انسانى شیعه در جهان اسلام، ص 96.
15 الهامه مفتاح، «بررسى شخصیت و آثار رشیدالدین فضلالله همدانى»، مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخى هجوم مغول به ایران، ج2، ص1245.
16 ر. ک: محمدجواد مغنیه، الشیعه فىالمیزان، ص 76 و 111.
17 ر. ک: عباس اقبال آشتیانى، تاریخ مفصل ایران از استیلاى مغول، ج 1، ص 466 - 467.
18 همان، ص 466.
19 سفرنامة ابنبطوطه، ص 390.
20 همان، ص 213.
21 همان، ص 166.
22 همان، ص 167.
23 مستوفى، نزهة القلوب، ص 42.
24 سفرنامة ابنبطوطه، ص 213 - 214.
25 ر. ک: همان، ص 687.
26 ر. ک: خواندمیر، حبیب السیر، ج 3، ص 366.
27 سفرنامة ابنبطوطه، ص 167.
28 همان، ص 166.
29 ر. ک: محمدباقر موسوى، روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات، ج 7، ص 11 و میشل م. ر مزاوى، پیدایش دولت صفوى، ص145.
30 در اواخر سلطنت ابوسعید بهادرخان یکى از درویشان مازندرانى به نام شیخ خلیفه از آن دیار به سمنان آمده به خدمت عارف معروفرکنالدین علاءالدولة سمنانى رسید. سپس به قریه بحرآباد به صحبت خواجه غیاثالدین هبةالله حموى رفت و سپس در سبزوار اقامت گزید. چون وىقرآن را با لحنى خوش قرائت مىکرد و سخنان شیرین داشت، مریدان بسیارى گرد او جمع آمدند و شیخ حسن جورى ]از رهبران نهضت سربداران[ نیزبعد از شنیدن حکایات غریب و کرامات عجیب درباره شیخ خلیفه، درس خود را ترک گفته و ملازم شیخ خلیفه گردید و مریدان شیخ خلیفه بعد از قتلوى گرد شیخ حسن جورى جمع شدند (ر. ک: عبدالرزاق سمرقندى، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ص 145).
31 خروج و عروج سربداران، ص 55.
32 ر. ک: محسن امین، اعیان الشیعه، ج 5، ص 399.
33 ر. ک: خواندمیر، همان، ج 3، ص 197.
34 عباس اقبال آشتیانى، تاریخ مغول و اوایل ایام تیمورى، ص 526.
35 قاضى نورالله شوشترى، مجالس المؤمنین، ج 1، ص 571.
36 مستوفى، نزهة القلوب، ص 74.
37 همان، ص 76.
38 همان، ص 59.
39 همان، ص 66.
40 همان.
41 سفرنامة ابنبطوطه، ص 190.
42 مستوفى، نزهه القلوب، ص 197.
43 سفرنامة ابنبطوطه، ص 390.
44 همان، ص 167.
45 همان، ص 318 - 319.
46 ر. ک: ابناخوه، معالم القربه فى احکام الحسبه، ص 123.
47 سفرنامة ابنبطوطه، ص 204 - 205.
48 اشپولر، تاریخ مغول در ایران، ص 246.
49 حمدالله مستوفى، تاریخ گزیده، ص 608.
50 سفرنامه ابنبطوطه، ص167 - 165.
51 شورى (42) آیه 23.
52 تاریخ مغول و اوایل ایام تیمورى، ص 259.
53 آلمحبوبه، همان، ح1، ص 220 و اشپولر، همان، ج2، ص 1241.
54 ر. ک: روضه الصفا فى سیره الانبیاء والملوک و الخلفا، ج 8، ص 4261.
55 جان اسمیت، خروج و عروج سربداران، ص 83.
56 همان.
57 ر. ک: اشپولر، همان، ص 1244.
58 ر. ک: همان.
59 همان، ص 1226.
60 سفرنامة ابنبطوطه، ص 58.
61 همان، ص 165.
62 همان، ص 395.
63 ر. ک: همان، ص 168.
64 همان، ص 167.
65 قنبرعلى رودگر، همان، ص 260.
66 همان.
67 قاضى نورالله شوشترى، مجالس المؤمنین، ج1، ص 518.
68 عباس اقبال، تاریخ مغول و اوایل ایام تیمورى، ص 563.
69 آیتى، تحریر تاریخ وصاف، ص 280.
70 خواندمیر، همان، ج 3، ص 196.
71 قنبرعلى رودگر، همان، ص 46.
72 خواجه رشیدالدین فضلالله، همان، ج 2، ص 985.
73 ر. ک: ابن بزاز، صفوة الصفا، ج 8، ص 4263.
74 اصغر منتظرالقائم، «شعایر شیعه در کتیبههاى آثار معمارى دوره ایلخانى»، مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخى هجوم مغول به ایران، ج 2، ص 1240.
تجمیع
شناسنامه کامپیوتر
جمع آوری خودکار
فروش کاشی مساجد
ایجاد شناسنامه تجهیزات
کاشی مسجدی
هلپ دسک سازمانی
هلپ دسک IT
Help Desk
کاشی سنتی ایرانی
مدیریت تجهیزات IT
مدیریت تجهیزات آی تی
کارتابل درخواست ها
کارتابل درخواست های IT
جمع آوری خودکار نرم افزارها
جمع آوری سیستم های شرکت
جمع آوری سیستم های سازمان
تجمیع اطلاعات
تجمیع اطلاعات IT
تجمیع کامپیوترها
مدیریت IT
سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر
سیستم مدیریت کلان IT
سیستم مدیریت فنآوری اطلاعات
ابزار مدیران IT
ابزار مدیران فنآوری اطلاعات
سامانه تجمیع
خودکار شناسنامه
جمع آوری سیستم کامپیوتر