02188272631   09381006098  
تعداد بازدید : 114
1/31/2023
hc8meifmdc|2011A6132836|Tajmie|tblnews|Text_News|0xfdffb630010000007a06000001000300
هنر آموزش هنر
 مرتضی‌ گودرزی‌ 
 
اشاره‌:
پیش‌ از آن‌که‌ همایش‌ آموزش‌ هنر در آذرماه‌ سال‌ جاری‌ برگزار گردد، تعدادی‌ از استادان‌، هنرمندان‌ و مدرسان‌ دانشگاه‌ پیرامون‌ این‌ مقوله‌ نظرات‌ و پیشنهادهایی‌ داشتند که‌ در قالب‌های‌ مختلفی‌ همچون‌ گفت‌وگو، مقاله‌ و سخنرانی‌ ارائه‌ شدند. آن‌چه‌ می‌خوانید بخشی‌ از همین‌ آرا است‌.
اگر هنر در کشور ما دچار آشفتگی‌ و بی‌هویتی‌ است‌، یکی‌ از علل‌ مهم‌ آن‌ دستگاه‌ آموزشی‌ است‌. به‌ نسبت‌ آن‌چه‌ ما از هویت‌ فرهنگی‌ خویش‌ سخن‌ می‌رانیم‌، نحوه‌ی‌ آموزش‌ در دانشکده‌های‌ هنری‌ ما فاجعه‌آمیز است‌؛ زیرا این‌ نحوه‌ی‌ تدریس‌ از همان‌ آغاز راه‌ بیگانگی‌ مضاعف‌ را هموار می‌کند. در برابر ظاهر غنی‌ و گیج‌کننده‌ی‌ شیوه‌های‌ گوناگون‌ نقاشی‌ غربی‌ که‌ از همان‌ ابتدا بر سر دانشجوی‌ ما فرود می‌آید، سخن‌گفتن‌ از فضایی‌ خارج‌ از آن‌چه‌ در دیدگاه‌ غربی‌ مطرح‌ است‌، بیهوده‌ می‌نماید. مثلاً دانشجوی‌ ما نمی‌تواند میان‌ مفاهیم‌ و ارزش‌های‌ دینی‌ و آن‌چه‌ از فضای‌ معنوی‌، مثالی‌ و غیرمادی‌ فرهنگ‌ و هنر ایران‌ با خود دارد از یک‌ سو، و فضای‌ مادی‌ و محسوس‌ و ارزش‌های‌ انسانی‌ و دنیوی‌ فرهنگ‌ و هنر غربی‌ از سوی‌ دیگر، رابطه‌ای‌ پیدا کند. در برابر آموزش‌، نقد و تجزیه‌وتحلیل‌ و تبلیغ‌ و ترویج‌ هنرِ میکل‌آنژ، رافائل‌، رامبراند، دلاکروا، مونه‌، مانه‌، گوگن‌، ون‌ گوگ‌، براک‌، پیکاسو، مونش‌، ماگریت‌، دالی‌، ماتیس‌، پولاک‌ و ده‌ها و صدها اسم‌ دیگری‌ که‌ از همان‌ ابتدا به‌ نقش‌کردن‌ آن‌ها در وجود دانشجو می‌پردازیم‌، نقاشی‌ ایرانی‌ ـ با عنوان‌ محقرانه‌ی‌ «مینیاتور» یا «نگارگری‌»، با هنرمندان‌ اغلب‌ بی‌نام‌ونشانش‌ مظهر عقب‌ماندگی‌ است‌ و حکم‌ سایه‌های‌ پژمردگی‌ خاطره‌ی‌ تنگی‌ را دارد که‌ ممکن‌ است‌ به‌ندرت‌ شامل‌ نیم‌نگاهی‌ توریستی‌ شود. در چنین‌ فضایی‌، برای‌ دانشجوی‌ ما، هنر غرب‌ یعنی‌ امپرسیون‌، یعنی‌ اکسپرسیون‌، یعنی‌ رئال‌ و سوررئال‌، یعنی‌ تحرک‌ و پویایی‌ و نوآوری‌، و هنر ایران‌ یعنی‌ تزئین‌، سرگرمی‌، پژمردگی‌ و عقب‌ماندگی‌.
به‌ دانشجوی‌ رشته‌ی‌ هنر چیزهایی‌ را می‌آموزند که‌ نه‌ سنخیتی‌ با عواطف‌ و ساخت‌ ذهنی‌ او دارد و نه‌ معلوم‌ است‌ از کجا آمده‌ است‌ و به‌ کجا می‌رود؟ نه‌ هنر غربی‌ را در متن‌ فرهنگی‌اش‌ به‌ او می‌آموزند و نه‌ میراث‌ گذشته‌ی‌ او را. نه‌ از تجزیه‌وتحلیل‌ درونی‌ هنر غربی‌ پرسشی‌ می‌شود، نه‌ به‌ منظر و دیدگاه‌ هنر ایرانی‌ توجهی‌ می‌گردد. او باید یا کلاسیست‌ باشد یا امپرسیونیست‌ یا اکسپرسیونیست‌ یا کوبیست‌ و یا معجونی‌ از چند یا همه‌ی‌ ایسم‌ها؛ معجونی‌ که‌ گاه‌ به‌ معنی‌ راستین‌ کلمه‌، یعنی‌ سردرگمی‌. مونتاژ چند واحد هنرهای‌ سنتی‌ ـ با هر عنوانی‌ که‌ باشد ـ ممکن‌ است‌ سردرگمی‌ و پریشانی‌ او را تشدید کند، چون‌ او دو دید را از هم‌ باز نمی‌شناسد و نمی‌داند یکی‌ از کجا می‌آید و دیگری‌ به‌ کجا متصل‌ است‌ و تا چه‌ حد می‌تواند به‌ آفرینش‌ خلاقه‌ منجر شود. برای‌ همین‌ همه‌ چیز در پرده‌ی‌ ابهام‌ باقی‌ می‌ماند. ما بیش‌ از یک‌ دهه‌ از هویت‌ فرهنگی‌ گفتیم‌ و می‌گوییم‌، اما فراموش‌ می‌کنیم‌ که‌ بیش‌تر دروس‌ و روش‌های‌ آموزش‌ استادان‌ در دانشکده‌های‌ هنری‌ ما غربی‌اند. اگرچه‌ شعارهایی‌ در زمینه‌ی‌ هویت‌ فرهنگی‌ و هنری‌ سر می‌دهیم‌، اما در میدان‌ عمل‌ کوشش‌ ما درست‌ در جهت‌ نابودی‌ آخرین‌ بقایای‌ هویت‌ تصویری‌مان‌ است‌. میکل‌آنژ، مونه‌، ون‌ گوگ‌، رنوار و پیکاسو جزئی‌ از میراث‌ هنری‌ یک‌ جوان‌ اروپایی‌ است‌ و او روح‌ آن‌ها را در گوشه‌کنار و در فضایی‌ که‌ در آن‌ نفس‌ می‌کشد، باز می‌یابد. در حالی‌ که‌ دانشجوی‌ ایرانی‌ نمی‌داند هنر غرب‌ از چه‌ سرزمینی‌ برخاسته‌ در چه‌ شرایطی‌ ظاهر شده‌، همچنان‌ که‌ نمی‌داند هنر ایرانی‌ که‌ سرشار از عرفان‌ است‌، از چه‌ مأوایی‌ پدید آمده‌ و گویای‌ چه‌ حقیقتی‌ است‌.
چندین‌ عامل‌ دیگر باعث‌ شد از یک‌ سو روند ازسرگیری‌ دیدگاه‌ها و ملاک‌ها و شیوه‌های‌ رایج‌ هنر غربی‌ و از سوی‌ دیگر مهجور و مظلوم‌ ماندن‌ هنر و هنرمندان‌ متعهدی‌ که‌ دنبال‌ یافتن‌ هویت‌ مستقل‌ ایرانی‌ ـ اسلامی‌ در آغاز راه‌ دشوار خویش‌ بودند، تشدید شود. نخستین‌ عامل‌، حاکمیت‌ دیدگاه‌ها، ملاک‌ها، ارزش‌ها و روش‌های‌ هنر غرب‌ در مراکز آموزش‌ هنرهای‌ تجسمی‌ به‌ویژه‌ دانشکده‌های‌ هنر بود و است‌. عوامل‌ دیگر عبارت‌اند از: نبود دیدگاه‌ روشن‌ مسئولان‌ در زمینه‌ی‌ هنر و عدم‌ تأسیس‌ مراکزی‌ که‌ به‌ طور جدی‌ و بنیانی‌ به‌ طرح‌ و تدوین‌ مباحث‌ گوناگون‌ هنر بپردازند. عملکرد بسازوبفروش‌ بسیاری‌ از گالری‌ها و گالری‌دارها، حمایت‌ برخی‌ نشریات‌ از این‌ روند، عدم‌ وجود نشریات‌ حرفه‌ای‌ و تخصصی‌، عدم‌ حمایت‌ از یکی‌دو نشریه‌ای‌ که‌ در این‌ زمینه‌ نسبتاً موفق‌ بوده‌اند، فقر نقد و منتقد سالم‌ و مستقل‌ و غیرغرب‌زده‌ در زمینه‌ی‌ هنر.
هرچند هنرمندان‌ ما خود را بی‌ هیچ‌ پرسشی‌ به‌ ایسم‌های‌ غربی‌ سپرده‌اند، اما ـ خصوصاً جوان‌ترها ـ دریافته‌اند که‌ یک‌ جای‌ کار لنگ‌ است‌. اما کجا؟ نمی‌دانند. آن‌ها احساس‌ می‌کنند که‌ بسیاری‌ از مسائل‌ باید روشن‌ شود؛ می‌دانند چیزهای‌ زیادی‌ هست‌ که‌ از دست‌ داده‌اند و بسیاری‌ چیزها در آفرینش‌ هنری‌شان‌ نقش‌ دارند که‌ نباید باشند. به‌هرحال‌، برای‌ بهره‌وری‌ درست‌ و واقع‌بینانه‌ از دستاوردهای‌ هنر جدید غرب‌، نخست‌ باید ویروس‌ خودباختگی‌ را از تن‌ بیرون‌ کنیم‌ و سپس‌ به‌ فضای‌ نقاشی‌ سنتی‌ خود سری‌ بزنیم‌ و به‌ تجدید حیات‌ مبانی‌اش‌ بپردازیم‌. برای‌ بهره‌گیری‌ از دستاوردهای‌ هنری‌ دیگران‌ و مستحیل‌ کردن‌ آن‌ها در خویش‌ و یافتن‌ هویتی‌ مستقل‌ و هنری‌ زنده‌ و ماندگار که‌ افق‌های‌ جهانی‌ را نیز درنوردد، کمی‌ غیرت‌ لازم‌ است‌ و اندکی‌ حوصله‌ و مقداری‌ عشق‌. غیرتی‌ که‌ حریم‌ و حرم‌ را نگه‌ می‌دارد و صبر و حوصله‌ و عشقی‌ که‌ دانه‌ای‌ را به‌ درختی‌ تنومند مبدل‌ می‌کند که‌ هزار رهگذر به‌ سایه‌ی‌ آن‌ تن‌ می‌سپارند. 
اگرچه‌ ما هرگز نمی‌توانیم‌ روح‌ فیاض‌ و روان‌ خلاق‌ و فضای‌ خیال‌انگیزی‌ را که‌ محرک‌ هنرهای‌ ایرانی‌ بوده‌ است‌، دوباره‌ زنده‌ کنیم‌، اما کندوکاو در مبانی‌ آن‌ می‌تواند دید ما را از هنر متجسد و انسان‌مدار غربی‌ تغییر دهد. 1
اگر از فداکاری‌ عده‌ای‌ بچه‌مسلمان‌ در بعضی‌ دانشکده‌های‌ هنری‌ بگذریم‌، هیچ‌گونه‌ تحول‌ بنیانی‌ در زمینه‌ی‌ آموزش‌ هنر اتفاق‌ نیفتاده‌ است‌. اکنون‌ هیچ‌ تفاوتی‌ میان‌ دانشکده‌ی‌ هنرهای‌ زیبای‌ دمشق‌، دهلی‌ و پاریس‌ وجود ندارد. در ایران‌، اما از یک‌ سو فرق‌ دارد و از سوی‌ دیگر فرقی‌ ندارد. هیچ‌ اختلاف‌ بنیانی‌ و اساسی‌ که‌ مقتضای‌ کشوری‌ انقلابی‌ با فرهنگ‌ دینی‌ و معنوی‌ باشد، نمی‌توان‌ یافت‌. اما با واردکردن‌ مجموعه‌ای‌ دروس‌ عمومی‌ به‌ اسم‌ دین‌ و معنویت‌ خواسته‌اند که‌ بگویند فرق‌ دارد. ما همان‌ مبانی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ غرب‌ را تدریس‌ می‌کنیم‌. البته‌ نمی‌گویم‌ که‌ کار دیگری‌ را باید انجام‌ داد. فعلاً باید همین‌طور باشد، اما نه‌ از نوع‌ التقاطی‌ آن‌. این‌ نوعِ التقاطی‌ که‌ هم‌ این‌ باشد و هم‌ آن‌ و درعین‌حال‌ نه‌ این‌ باشد و نه‌ آن‌، همه‌ چیز و همه‌ کس‌ را تحلیل‌ می‌برد. برای‌ برخی‌ آدم‌های‌ خنثی‌ خوب‌ است‌، اما برای‌ آن‌کس‌ که‌ دغدغه‌ها و آرمان‌های‌ مقدس‌ دارد کارساز نیست‌؛ بلکه‌ او را عذاب‌ می‌دهد و چشمه‌ی‌ ذوق‌ و استعداد او را می‌خشکاند. به‌ همین‌ دلیل‌، دانشکده‌های‌ ما نقاش‌ تولید می‌کنند، اما از هنرمند خبری‌ نیست‌. وجود تعداد بی‌شماری‌ نقاش‌ که‌ هنرمند هم‌ نیستند، خود از عوامل‌ بحران‌زا است‌ و اصلاً خودآشفتگی‌ بسیار می‌آورد. بعضی از دوستان‌ هم‌ گمان‌ کرده‌اند که‌ با واردکردن‌ نگارگر به‌ نظام‌ آموزشی‌ می‌توان‌ کاری‌ از پیش‌ برد، اما این‌ کار جز دامن‌زدن‌ به‌ التقاط‌ کار دیگری‌ نمی‌کند. اکنون‌ نمی‌خواهم‌ درباره‌ی‌ نگارگری‌ مطلبی‌ گفته‌ باشم‌، اما در ارتباط‌ با آموزش‌ باید روشن‌ کنم‌ بازگشت‌ به‌ هویت‌ و اصالت‌ ربطی‌ به‌ نگارگری‌ ندارد. من‌ بیش‌ از 14، 15 سال‌ با مینیاتور و تذهیب‌ و تشعیر ور رفتم‌. برای‌ این‌ تجربه‌ام‌ ارزش‌ قائلم‌ و نمی‌خواهم‌ آن‌ را بی‌ارزش‌ قلمداد کنم‌، اما با نگارگری‌ به‌ این‌ شکل‌ که‌ فعلاً مطرح‌ است‌ هیچ‌ هویتی‌ به‌دست‌ نخواهد آمد و ما چیزی‌ را مستقلاً از پیش‌ نخواهیم‌ برد؛ هرچند ممکن‌ است‌ صرفاً به‌ عنوان‌ یک‌ تجربه‌ برای‌ گروهی‌ مفید باشد. 2
وضعیت‌ آموزش‌ هنر در ایران‌ معاصر پراکنده‌ است‌ و این‌ شاید از محاسن‌ آن‌ باشد! در گوشه‌ای‌ مرتجعانه‌ترین‌ شیوه‌های‌ آموزش‌ که‌ مبتنی‌ بر بازنمایی‌ عینی‌ طبیعت‌ یا محیط‌ است‌، الگویی‌ حاکم‌ است‌ و در گوشه‌ای‌ دیگر، دانشجویان‌ بدون‌ کسب‌ آموزش‌ و مهارت‌های‌ لازم‌، آزادانه‌ به‌ تخلیه‌ی‌ احساسات‌ خود روی‌ بوم‌ و کاغذ مشغول‌اند. در فضای‌ آموزشی‌ دیگری‌، محتاطانه‌، تلاش‌ می‌شود تا دانشجویان‌ ضمن‌ فراگیری‌ مهارت‌های‌ لازم‌، تجربیات‌ دیگری‌ را نیز کسب‌ کنند.
ساده‌لوحانه‌ است‌ اگر تصوّر کنیم‌ شیوه‌ی‌ آموزش‌ هنرهای‌ تجسمی‌ در تمام‌ مراکز دانشگاهی‌، زمانی‌ یک‌دست‌ خواهد شد. (اصولاً این‌ طرز تفکر حُسنی‌ نیز در بر ندارد و جلوی‌ ابتکار عمل‌ و تنوع‌ رفتار را سد می‌کند.)
ولی‌ کلیه‌ی‌ دست‌اندرکاران‌ آموزش‌ هنرهای‌ تجسمی‌ می‌توانند به‌ چند اصل‌ پایدار این‌ حرفه‌، یعنی‌ طراحی‌ ، ساختار ، ترکیب‌بندی‌ وفادار بوده‌، باتوجه‌ به‌ سلیقه‌، تجربه‌، جهان‌بینی‌ و سلوک‌ خود، آن‌ را تنوع‌ ببخشند و به‌ نسل‌ جدید منتقل‌ کنند. مشکل‌ عمده‌ای‌ که‌ اکنون‌ در مراکز آموزش‌ عالی‌ (هنرهای‌ تجسمی‌) به‌ چشم‌ می‌خورد و بسیاری‌ از استادان‌ زجرکشیده‌ی‌ این‌ حرفه‌ را رنج‌ می‌دهد، بی‌توجهی‌ به‌ اصل‌ طراحی‌ است‌. امروز در مراکز آموزشی‌ ما به‌ این‌ نخستین‌ اصل‌ هنر توجهی‌ نمی‌شود. کم‌ طراحی‌ می‌شود و پایه‌های‌ آن‌ بسیار سُست‌ و لغزان‌ است‌. به‌ همین‌ لحاظ‌، گام‌ها و حرکت‌های‌ بعدی‌ به‌ کُندی‌ پیش‌ می‌رود و یا اصلاً به‌ نتیجه‌ نمی‌رسد.
دانش‌ طراحی‌ درعین‌حال‌ به‌ رشد ذهن‌ تحلیلی‌ دانشجویان‌، کمک‌ شایانی‌ می‌کند و قادر است‌ تا آن‌ها را در دیگر زمینه‌های‌ علمی‌ و نظری‌ مددرسان‌ باشد.
کامپیوتر هم‌ که‌ الحمدالله‌ به‌ بازار آمده‌ و تلویحاً بسیاری‌ می‌پندارند با در اختیار داشتن‌ این‌ ابزار نوین‌، طراح‌ نیز شده‌اند. این‌ مانند آن‌ است‌ که‌ فردی‌ بدون‌ شناخت‌ نت‌، ریتم‌ و هارمونی‌، تنها با دراختیارداشتن‌ یک‌ سینستایزر، خیال‌ کند که‌ موسیقی‌دان‌ و آهنگ‌ساز شده‌ است‌. 3
آموزش‌ هنرهای‌ تجسمی‌ در دانشکده‌های‌ هنری‌ به‌ هیچ‌وجه‌ اصولی‌ و صحیح‌ و متناسب‌ با نیاز جامعه‌ی‌ امروز نیست‌ و خواست‌های‌ جوانان‌ پرشور و هنردوست‌ را تأمین‌ نمی‌کند. به‌ این‌ لحاظ‌، برنامه‌های‌ درسی‌، سرفصل‌های‌ دروس‌ و روش‌هایی‌ که‌ استادان‌ از آن‌ طریق‌ تدریس‌ می‌کنند، دانشجویان‌ را به‌ بیراهه‌ای‌ برده‌ است‌. متأسفانه‌، در سال‌های‌ گذشته‌ دانشجویانی‌ که‌ فارغ‌التحصیل‌ شده‌اند، نه‌ درکی‌ از هنر مدرن‌ دارند که‌ بتوانند کار خوبی‌ را در قالب‌ آن‌ ارائه‌ دهند، و نه‌ به‌ اندازه‌ی‌ کافی‌ کار دانشگاهی‌ کرده‌اند که‌ اصولاً هنرهای‌ کلاسیک‌ را بشناسند. درحال‌حاضر، هم‌ هیچ‌گونه‌ تغییر عمده‌ای‌ به‌ وجود نیامده‌ است‌. به‌طورکلی‌ باید بگویم‌ با توجه‌ به‌ این‌که‌ هیچ‌گونه‌ نظارتی‌ بر نحوه‌ی‌ آموزش‌ در آموزشگاه‌های‌ خصوصی‌ نمی‌شود و نیز برنامه‌ای‌ برای‌ ارزیابی‌ عملکرد وزارت‌ فرهنگ‌ و آموزش‌ عالی‌ در دو دهه‌ی‌ گذشته‌ از سوی‌ هیچ‌ مقامی‌ پیشنهاد و ارائه‌ نشده‌ و نیز سرفصل‌های‌ دروس‌ بازنگری‌ نشده‌ است‌، می‌شود گفت‌ که‌ وضع‌ آموزش‌ هنری‌ در کشور ما خوب‌ نیست‌ و حتی‌ به‌ تعبیری‌ بسیار خراب‌ است‌.
تقسیم‌بندی‌ ] مقاطع‌ دانشگاهی‌ [ خوب‌ است‌، ولی‌ برنامه‌ها و استادان‌ در بسیاری‌ موارد مشترک‌ است‌. یعنی‌ دروس‌ کارشناسی‌ ممکن‌ است‌ در کارشناسی‌ارشد هم‌ تکرار شوند و یا استادی‌ که‌ در مقطع‌ کارشناسی‌ تدریس‌ می‌کند با دانشجوی‌ دکتری‌ هم‌ کار می‌کند. چون‌ این‌ بحث‌ بسیار پیچیده‌ است‌ و به‌ کمبود استاد و نبود برنامه‌ی‌ مناسب‌ مربوط‌ می‌شود، بنابراین‌ ابتدا باید یک‌ کار پژوهشی‌ عمیق‌ برای‌ به‌دست‌آوردن‌ سرفصل‌ها و برنامه‌ی‌ مناسب‌ انجام‌ شود و متناسب‌ با برنامه‌های‌ تدوین‌شده‌ و سرفصل‌ها، استاد تربیت‌ شود.
درحال‌حاضر، کیفیت‌ گرفتن‌ دانشجو در رشته‌های‌ هنری‌ بسیار بد و نامناسب‌ است‌. باید نحوه‌ی‌ امتحان‌گرفتن‌ متفاوت‌ با گزینش‌های‌ معمولی‌ سایر رشته‌ها باشد، زیرا هنر حال‌وهوای‌ خاصی‌ دارد و نمی‌شود نصف‌ روز افراد را نشاند تا به‌ مجموعه‌ای‌ از سؤال‌ها پاسخ‌ بدهند. سؤال‌ها باید در سه‌ بخش‌ تنظیم‌ شوند: اول‌، اطلاعاتی‌ است‌ که‌ جزء محفوظات‌ به‌ حساب‌ می‌آید؛ دوم‌، بخشی‌ که‌ مربوط‌ به‌ نتیجه‌ی‌ تجربیات‌ شخصی‌ فرد است‌ و سوم‌، بخشی‌ که‌ مربوط‌ به‌ احساس‌ و عواطف‌ فرد می‌شود. همچنین‌ در کار عملی‌ عیناً باید: 1. توانایی‌ و اجرا، 2. میزان‌ آگاهی‌ و تسلط‌ بر اصول‌ و مبانی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ و 3. بخشی‌ از کار عملی‌ مربوط‌ به‌ خلاقیت‌ و احساس‌ شخصی‌ فرد که‌ شاید با همه‌ی‌ قواعد معمول‌ متفاوت‌ باشد، مورد نظر قرار گیرد. بعضی‌ از مسائل‌، مثلاً این‌که‌ هر کس‌ از هر رشته‌ای‌ می‌تواند در رشته‌ی‌ هنری‌ نیز شرکت‌ کند، غلط‌ مضاعف‌ است‌. 4
در دانشگاه‌های‌ ما، بعضی‌ از دانشجویان‌ مثلاً خیلی‌ علاقه‌ دارند کارهای‌ خیلی‌ مدرن‌ انجام‌ دهند. عده‌ای‌ دیگر به‌ سبک‌ کلاسیک‌ یا سبک‌های‌ مختلف‌ دیگر علاقه‌مندند. در این‌جا، مسئله‌ی‌ مهم‌ این‌ است‌ که‌ شناسایی‌ و تداوم‌ کار بر روی‌ دانشجو وجود ندارد. وقتی‌ دانش‌آموزی‌ مثلاً از کلاس‌ اول‌ تا سال‌ پنجم‌ با یک‌ معلم‌ بالا می‌رود، چه‌ حُسنی‌ دارد؟ در حالی‌که‌ اگر از یک‌ نقاش‌ بپرسند استاد تو چه‌ کسی‌ بود، مشکل‌ می‌تواند جواب‌ بدهد. اگر در هر سالی‌ و هر دوره‌ای‌، معلمی‌ با یک‌ روش‌ خاص‌ وجود داشته‌ باشد، نمی‌توانم‌ بگویم‌ که‌ استاد من‌ چه‌ کسی‌ است‌ و اساساً آموزشی‌ هم‌ که‌ دیده‌ام‌ چندان‌ عمیق‌ نخواهد بود. در دانشگاه‌های‌ هنری‌ ما، متأسفانه‌ از همان‌ سال‌های‌ اول‌ به‌ دانشجو می‌گویند با «حس‌»تان‌ نقاشی‌ کنید. با حس‌ نقاشی‌کردن‌ خوب‌ است‌، امّا به‌ نظر من‌، باید این‌ حس‌ را تربیت‌ کرد. باید حداقل‌ دو سال‌ روی‌ دروس‌ کلی‌ و طراحی‌ عمومی‌ کار کرد. بعد از آن‌ باید به‌ دانشجو اجازه‌ داد تا استاد یا استادهایش‌ را خودش‌ انتخاب‌ کند. استادان‌ باید کاملاً مشخص‌ و معرفی‌شده‌ باشند. در چنین‌ نظامی‌، هر کسی‌ بر اساس‌ ذوق‌ و استعداد و توانایی‌اش‌ رشد می‌کند؛ چه‌ کسی‌ که‌ علاقه‌ دارد کار کلاسیک‌ انجام‌ دهد و چه‌ کسی‌ که‌ دوست‌ دارد فقط‌ کارهای‌ مدرن‌ انجام‌ دهد. در آن‌ دو سال‌ اول‌، درواقع‌ پایه‌ریزی‌ اصلی‌ شده‌ است‌ و شخص‌ بعد از آن‌، طی‌ دو سال‌ به‌ شکل‌ تخصصی‌ دوره‌ می‌بیند. درواقع‌، این‌ تجربه‌ و سبک‌ و سیاق‌ و نام‌ و عنوان‌ استاد است‌ که‌ در شکل‌گیری‌ شخصیت‌ هنری‌ دانشجو مؤثر است‌.
ما اگر بگوییم‌ که‌ هواپیما چیز بدی‌ است‌ برای‌ این‌که‌ فرنگی‌ها آن‌ را ساخته‌اند و یا بهتر است‌ با اسب‌ سفر کنیم‌ تا با اتومبیل‌ یا هواپیما، کار درستی‌ نکرده‌ایم‌. به‌ نظر من‌، بد نیست‌ الگوهایی‌ که‌ دانشکده‌های‌ بزرگ‌ دنیا دارند، ما هم‌ در کشور خودمان‌ پیاده‌ کنیم‌، امّا نه‌ با این‌ نگاه‌ که‌ چون‌ آن‌ها فرنگی‌ هستند و غربی‌، کارشان‌ درست‌ است‌. مثل‌ این‌که‌ ما بخواهیم‌ رادیو بسازیم‌ و آن‌ وقت‌ از چیزهایی‌ ابتدایی‌ و اولیه‌ شروع‌ کنیم‌. راه‌ درست‌، استفاده‌ از تجربه‌ی‌ دیگران‌ است‌. دیگران‌ تجربه‌ کرده‌ و به‌ این‌جا رسیده‌اند؛ هیچ‌ عیبی‌ ندارد که‌ ما هم‌ از تجربه‌ی‌ آن‌ها استفاده‌ کنیم‌ و بعد با سلیقه‌ و ذوق‌ و مطالعه‌ی‌ خودمان‌ تغییراتی‌ در آن‌ها بدهیم‌. اگر یک‌ ایرانی‌ هستیم‌، فرهنگ‌ خودمان‌ را نشان‌ دهیم‌. خیلی‌ از نقاشان‌ ژاپنی‌، چینی‌ و یا هندی‌ بسیار مدرنیست‌ هستند، ولی‌ در کارهایشان‌ حال‌وهوای‌ سرزمینشان‌ را می‌بینید. همان‌طور که‌ وقتی‌ مینیاتور از چین‌ به‌ ایران‌ آمد، صورت‌ها، فرم‌ها و رنگ‌ لباس‌ها چینی‌ بود، اما بعد کم‌کم‌ در دوران‌ صفویه‌ این‌ ویژگی‌ها توسط‌ رضا عباسی‌ دگرگون‌ شد. بنابراین‌، می‌شود از تجربیات‌ دیگران‌ استفاده‌ کرد و متناسب‌ با فرهنگ‌ خود تغییراتی‌ را به‌ وجود آورد. 5
فن‌آوری‌ وسیله‌ای‌ است‌ برای‌ توسعه‌یافتگی‌؛ یعنی‌ درحقیقت‌ توسعه‌ی‌ فرهنگی‌، توسعه‌ی‌ سیاسی‌، توسعه‌ی‌ اجتماعی‌ و توسعه‌ی‌ اقتصادی‌، ارتباط‌ مستقیم‌ با تکنولوژی‌ دارد. مخصوصاً در آخر قرن‌ بیستم‌ که‌ اصلاً همه‌ چیزِ همه‌ی‌ نهادها و پیشرفتشان‌ بستگی‌ شدید به‌ پدیده‌های‌ تکنولوژی‌ داشت‌. هنر شاید چیزی‌ حدود 70 ، 80 سال‌ است‌ که‌ در دنیا از فن‌آوری‌ روز بهره‌برداری‌ می‌شود، چه‌ در خلق‌ آثار هنری‌ و چه‌ در آموزش‌ کار هنری‌ و ما نمی‌توانیم‌ فارغ‌ از این‌ قضیه‌ باشیم‌. نمی‌توانیم‌ در را به‌ روی‌ خودمان‌ و به‌ روی‌ استفاده‌ از پدیده‌های‌ تکنولوژیک‌ ببندیم‌ و انتظار هم‌ داشته‌ باشیم‌ که‌ هم‌پای‌ جهان‌ جلو برویم‌ و حرفمان‌ را همه‌ی‌ جهان‌ بفهمند و حرف‌ اول‌ را هم‌ در دنیا بزنیم‌. پس‌ در آموزش‌ هنر صددرصد باید از دیدگاه‌های‌ نو که نتیجه‌ی‌ کاربرد فن‌آوری‌ روز است‌، استفاده‌ کنیم‌. اگر پا را از این‌ مملکت‌ بیرون‌ بگذارید و به‌ دانشگاه‌های‌ خوب‌ دنیا بروید، می‌بینید که‌ آموزش‌ هنر دیگر آن‌ شکل‌ سنتی‌اش‌ را که‌ یک‌ آتلیه‌ باشد و استادی‌ که‌ بیاید فقط‌ چهار تا خط‌ بکشد و چهار تا رنگ‌ بمالد، دیگر وجود ندارد. می‌بینید که‌ از تمام‌ امکانات‌ از ماهواره‌ گرفته‌ تا ویدئو و سینما و از خیلی‌ موادی‌ که‌ نتیجه‌ی‌ پیشرفت‌ صنعت‌ و تکنولوژی‌ است‌، استفاده‌ می‌شود که‌ ما اصلاً خبری‌ از آن‌ نداریم‌. ما بعضی‌ آثار را در کتاب‌ها نگاه‌ می‌کنیم‌ و نمی‌دانیم‌ با چه‌ چیز ساخته‌ شده‌ است‌ و بافتش‌ چیست‌. درحالی‌که‌ در آن‌جا به‌ راحتی‌ در دسترس‌ هنرمندان‌ قرار دارند. در این‌جا، درحقیقت‌ همه‌ چیزمان‌ همچنان‌ در محدوده‌ی‌ 80 سال‌ پیش‌ جریان‌ دارد. هنر معاصر ما، بدون‌ هیچ‌گونه‌ تعارفی‌، از غرب‌ گرفته‌ شده‌ است‌. پس‌ اگر قرار است‌ تلفیقی‌ از این‌ هنر با سنت‌ها و با هویت‌ شخصی‌ و ملی‌ خودمان‌ داشته‌ باشیم‌، باید از امکانات‌ تکنولوژیکی‌ که‌ در دنیای‌ غرب‌ وجود دارد، ما هم‌ بتوانیم‌ استفاده‌ کنیم‌. متأسفانه‌، ما همچنان‌ از استفاده‌ از تکنولوژی‌، مخصوصاً در بخش‌ آموزش‌ هنر دور مانده‌ایم‌. 6
نظام‌ آموزش‌ غربی‌ محصول‌ جدایی‌ علم‌ و هنر از دین‌ است‌. اکنون‌ در همه‌ جای‌ دنیا ظاهراً تعلیم‌ و تربیت‌ (آموزش‌ و پرورش‌) تقلیدی‌ از مغرب‌زمین‌ است‌ و هیچ‌ کس‌ حتی‌ کوچک‌ترین‌ تردیدی‌ به‌ خود راه‌ نمی‌دهد که‌ مبادا این‌ نظام‌ آموزشی‌ بر محور تکامل‌ و تعالی‌ روحی‌ و اخلاقی‌ انسان‌ پایه‌گذاری‌ نشده‌ باشد. به‌ قول‌ آن‌ شهید بزرگوار، اصلاً فرصت‌ یک‌ چنین‌ سؤالی‌ پیش‌ نمی‌آید، چرا که‌ هیچ‌ کس‌ در «لزوم‌ توسعه‌ با شیوه‌های‌ معمول‌» تردیدی‌ ندارد و نظام‌ آموزشی‌ غربی‌ نیز بر همین‌ مبنا برنامه‌ریزی‌ شده‌ است‌. آیا فی‌المثل‌ می‌توان‌ غایت‌ و هدف‌ نظام‌ تعلیم‌ و تربیت‌ را بر اساس‌ معتقدات‌ اسلامی‌ خود، بر مبنای‌ اعتقاد به‌ معاد و یا برمبنای‌ این‌ فرمایش‌ علوی‌ بنا کنیم‌ که‌ «باید سعی‌ و تلاش‌ تو برای‌ بعد از مرگ‌ باشد»؟ اگر چنین‌ شود، آیا باز هم‌ مواد اصلی‌ دروس‌ ما همین‌ها است‌ که‌ اکنون‌ در مدارس‌ و دانشگاه‌ها تدریس‌ می‌گردد؟ 7
این‌ نحوه‌ی‌ برگزاری‌ آزمون‌، شایسته‌ترین‌ نوجوانان‌ داوطلب‌ را که‌ اصولاً به‌ طراحی‌ و تجسّم‌ فضاهای‌ تصویری‌ تمایل‌ دارند و کم‌تر به‌ مسائل‌ نظری‌ و محفوظات‌ می‌پردازند، در همان‌ مراحل‌ نخست‌ از فضاهای‌ تحصیلی‌ و آموزش‌ عالی‌ رشته‌های‌ هنرهای‌ تجسمی‌ دور می‌سازد. زیرا جوانی‌ که‌ به‌ نیروی‌ حافظه‌ی‌ خود متکی‌ است‌ و قادر است‌ پاسخ‌ سؤال‌های‌ چهارچوبی‌ را در کوتاه‌ترین‌ مدت‌ بدهد، ضرورتاً انسان‌ خلّاقی‌ نیست‌. این‌ گمان‌ وجود دارد نوجوانانی‌ که‌ فاقد توانایی‌های‌ لازم‌ هستند، به‌ هنرستان‌ها و به‌ویژه‌ هنرستان‌های‌ هنری‌ پناه‌ می‌آورند؛ در صورتی‌ که‌ در عمل‌ ثابت‌ شده‌ است‌ (چه‌ پیش‌ از انقلاب‌ و چه‌ پس‌ از انقلاب‌) فارغ‌التحصیلان‌ هنرستان‌های‌ هنری‌ دارای‌ استعداد و خلاقیت‌ لازم‌ برای‌ ادامه‌ی‌ تحصیل‌ در مراکز آموزش‌ عالی‌ هستند و همواره‌ هنرمندان‌ برجسته‌ای‌ از میان‌ آنان‌ تحویل‌ جامعه‌ شده‌ است‌. به‌هرحال‌، به‌طور خلاصه‌ پیشنهاد عملی‌ این‌ است‌: 50% از سهمیه‌ی‌ داوطلبان‌ ورود به‌ رشته‌های‌ هنری‌ آموزش‌ عالی‌ به‌ فارغ‌التحصیلان‌ دختر و پسر هنرستان‌ها اختصاص‌ داده‌ شود و 50% دیگر به‌ داوطلبان‌ رشته‌های‌ دیگر.
اصولاً نحوه‌ی‌ برگزاری‌ آزمون‌ سراسری‌ برای‌ دانشجویان‌ رشته‌های‌ هنر غیرعادلانه‌ترین‌ نوع‌ انتخاب‌ دانشجو و سنجش‌ خلاقیت‌ است‌، زیرا خلاقیت‌ را از این‌ طریق‌ نمی‌توان‌ اندازه‌ گرفت‌. راه‌ درست‌ این‌ است‌ که‌ نمونه‌ی‌ کار این‌ داوطلبان‌، قبل‌ از ورود به‌ دانشگاه‌ رؤیت‌ شود، امتحان‌ عملی‌ برگزار گردد و با فردفرد آن‌ها مصاحبه‌ شود. ولی‌ این‌ فرایند با توجه‌ به‌ تعداد داوطلبان‌ در هر سال‌ (متجاوز از 100هزار نفر) عملاً غیرممکن‌ است‌. پس‌ چاره‌ چیست‌؟
ـ لازم‌ است‌ نیروی‌ انسانی‌ مورد نیاز تربیت‌ شود.
ـ باید باتوجه‌ به‌ رشد جمعیت‌ و جوانان‌ داوطلب‌ برای‌ ادامه‌ی‌ تحصیل‌ در رشته‌های‌ هنری‌، دانشگاه‌ و مراکز آموزش‌ عالی‌ کافی‌ ساخته‌ شود.
ـ بودجه‌ی‌ وزارت‌ فرهنگ‌ و آموزش‌ عالی‌، به‌ویژه‌ در زمینه‌های‌ هنری‌، افزایش‌ یابد و در زمینه‌های‌ خلاقیت‌ هنری‌ سرمایه‌گذاری‌ کلان‌ شود.
اگر استادی‌، در تعریف‌ و تفهیم‌ نقطه‌ تنها از موارد غربی‌ و مشخصاً «باهاوسی‌» مثال‌ نیاورد و به‌ مصداق‌های‌ غنی‌ سنتی‌ و دیگر فرهنگ‌ها توجه‌ داشته‌ باشد، و یا به‌ هنگام‌ تعریف‌ حجم‌ و فضا، با درنظرگرفتن‌ این‌ نکته‌ که‌ ما مسلمان‌ و ایرانی‌ هستیم‌، تنها به‌ آوردن‌ نام‌ «سانتا ماریا دِل‌ فیوره‌» اکتفا نکند و ذکری‌ نیز از گنبد بی‌نظیر «سلطانیه‌» کند و یا به‌هنگام‌ معرفی‌ حرکت‌ اسپیرال‌ (حلزونی‌) در ترکیب‌بندی‌، به‌ جای‌ اشاره‌ به‌ مسجدالمتوکل‌، تنها از موزه‌ی‌ «گوگنهایم‌»، اثر فرانک‌ لوید رایت‌ در نیویورک‌ (که‌ متأثر از همین‌ مسجد است‌) مصداق‌ نیاورد، و یا در کنار تجربه‌ی‌ «محیطی‌» رابرت‌ اسمیت‌سون‌ به‌ نام‌ اسکله‌ی‌ حلزونی‌ از نگاره‌ی‌ شکوه‌مند معراج‌ حضرت‌ رسول‌ اکرم‌ (ص‌)، اثر سلطان‌ محمد نقاش‌ در مکتب‌ تبریز نیز مثال‌ و نمونه‌ی‌ تصویری‌ بیاورد، مشکلی‌ در میان‌ نخواهد بود. ولی‌ درد از زمانی‌ آغاز می‌شود که‌ برخی‌ از موارد فرهنگ‌ سنتی‌ و یا اصولاً فرهنگ‌های‌ دیگر مورد توجه‌ قرار نمی‌گیرند. البته‌ کاملاً روشن‌ است‌ که‌ منظور این‌ نیست‌ که‌ فرهنگ‌های‌ اروپایی‌، و یا اصولاً غربی‌، به‌طور کلی‌ نادیده‌ گرفته‌ شوند؛ بلکه‌ بیش‌تر هدف‌ آن‌ است‌ که‌ به‌ ارزش‌های‌ فرهنگ‌ خودی‌ بیش‌تر توجه‌ شود و در مراحل‌ مختلف‌ آموزش‌ از آن‌ها بهره‌ برداری‌ گردد تا جوانان‌ به‌ عمق‌ و اهمیت‌ آن‌ بیش‌تر آگاهی‌ پیدا کنند و آن‌ها را در نمود عینی‌ آثارشان‌ بیش‌تر لحاظ‌ نمایند. واقعاً در چند درصد کتاب‌هایی‌ که‌ غربی‌ها در زمینه‌ی‌ مبانی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ برای‌ آموزش‌ تألیف‌ می‌کنند، از نمونه‌ها و مصداق‌های‌ غربی‌ بهره‌ گرفته‌ می‌شود و چند درصد آن‌ به‌ دیگر فرهنگ‌ها اختصاص‌ دارد؟ تنها کافی‌ است‌ به‌ کتاب‌ رنگ‌ اثر یوهانس‌ ایتن‌، که‌ از کتاب‌های‌ درسی‌ مکتب‌ باهاوس‌ بوده‌ است‌، نگاه‌ شود تا متوجه‌ شویم‌ که‌ 80% مصداق‌های‌ آن‌ غربی‌ است‌. چرا ما به‌ عنوان‌ یک‌ ملت‌ که‌ دارای‌ پیشینه‌ی‌ غنی‌ فرهنگ‌ و به‌ویژه‌ فرهنگ‌ تصویری‌ هستیم‌، نباید بیش‌تر به‌ ارزش‌های‌ کم‌نظیر آن‌ توجه‌ کنیم‌ و در آموزش‌های‌ بنیادی‌ خود از آن‌ استفاده‌ کنیم‌؟
مسائل‌ آموزشی‌ در نظام‌ آموزش‌ عالی‌ چند محور را در بر می‌گیرد:
ـ برنامه‌ 
ـ مدیریت‌ 
ـ استاد
ـ فضای‌ آموزشی‌ 
ـ و در نهایت‌، وسایل‌ کمک‌آموزشی‌ 
در زمینه‌ی‌ برنامه‌های‌ آموزشی‌ باید بگویم‌ که‌ برنامه‌های‌ مصوب‌ موجود متعلق‌ به‌ 15 سال‌ پیش‌ است‌ و در این‌ مدت‌، تجدیدنظر نشده‌ و به‌اصطلاح‌ «روزآمد» نشده‌اند. اگر هم‌ فعلاً این‌ برنامه‌ها همچنان‌ کار می‌کنند، به‌ لحاظ‌ ابتکار عمل‌ بسیاری‌ از استادان‌ است‌ که‌ با توجه‌ به‌ تحولات‌ زمان‌، برنامه‌های‌ آموزشی‌ خود را متحول‌ و کارآمد ساخته‌اند. در مورد مدیریت‌، باید اشاره‌ کنم‌ که‌ باتوجه‌ به‌ تغییر بافت‌ اجتماعی‌ ما که‌ جوان‌ است‌، اغلب‌ مدیریت‌ها به‌ افراد جوان‌ و عموماً کم‌تجربه‌ محول‌ شده‌ است‌ که‌ توان‌ و تجربه‌ی‌ عمیق‌ یک‌ مدیر باتجربه‌ و کارکشته‌ را دارا نیستند. مشکل‌ به‌ همین‌ جا ختم‌ نمی‌شود، زیرا همین‌ نیروهای‌ جوان‌ بخش‌ مدیریت‌ دانشگاهی‌ زودبه‌زود هم‌ تعویض‌ می‌شوند و هنوز یکی‌ تجربه‌ و مهارت‌ لازم‌ را کسب‌ نکرده‌، فرد تازه‌نفس‌ و کم‌تجربه‌ی‌ دیگری‌ جایگزین‌ او می‌گردد. در نتیجه‌، مدیریت‌ دچار اخلال‌ می‌شود.
درعین‌حال‌، به‌ اعتقاد من‌، مدیریت‌ یک‌ امر ذهنی‌ و ذاتی‌ است‌ و نمی‌توان‌ صرفاً از طریق‌ آموزش‌ به‌ آن‌ دست‌ یافت‌. در میان‌ رشته‌های‌ دانشگاهی‌، در مقطع‌ کارشناسی‌ارشد، رشته‌ای‌ وجود دارد به‌ نام‌ «مدیریت‌ امور فرهنگی‌» که‌ از پیش‌ از انقلاب‌ دانشجو پذیرفته‌ و هم‌اکنون‌ نیز فعال‌ است‌ و دانشجو تربیت‌ می‌کند. ولی‌ بسیار دیده‌ شده‌ است‌ که‌ فارغ‌التحصیلان‌ این‌ رشته‌ به‌ کارمندان‌ متوسطی‌ تبدیل‌ شده‌اند که‌ نقش‌ عمده‌ای‌ در مرتفع‌ساختن‌ مشکلات‌ مدیریت‌ (فرهنگی‌) ما نداشته‌اند. در عوض‌، افرادی‌ که‌ خصلتاً «مدیر» هستند و اصلاً این‌ دوره‌ها را سپری‌ نکرده‌ و برای‌ دولت‌ هزینه‌ی‌ عمده‌ای‌ نیز نداشته‌اند، مدیران‌ برجسته‌، توانا و لایقی‌ هستند. در مورد استادان‌ نیز همین‌ امر صادق‌ است‌. بیش‌تر استادان‌ پیش‌کسوت‌ و باتجربه‌ی‌ ما یا بازنشسته‌ شده‌ و یا به‌ دلایلی‌ دست‌ از آموزش‌ شسته‌ و از میان‌ ما رفته‌اند. نسل‌ فعلی‌ استادان‌ ما نسل‌ جوانی‌ است‌ که‌ به‌شخصه‌ برای‌ فردفرد آن‌ها احترام‌ بسیار قائلم‌، ولی‌ اغلب‌ این‌ هنرمندان‌، استادانی‌ تازه‌نفس‌اند که‌ حداقل‌ یک‌ دهه‌ طول‌ خواهد کشید تا کارکشته‌ و باتجربه‌ گردند. ولی‌ به‌هرتقدیر، با وجود این‌ مشکلات‌، به‌ آینده‌ی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ این‌ کشور ایمان‌ و امیدواری‌ بسیار دارم‌.
فضاهای‌ آموزشی‌ موجود ما فرسوده‌ و باتوجه‌ به‌ میزان‌ جمعیت‌ و تعداد دانشجویان‌ و داوطلبان‌، رشد لازم‌ را نداشته‌ است‌. البته‌ منکر آن‌ نیستم‌ که‌ به‌ فضاهای‌ آموزشی‌ قدری‌ افزوده‌ شده‌ است‌ ولی‌ این‌ افزایش‌، با تعداد داوطلبان‌ تحصیل‌ در این‌ رشته‌ و دانشجویان‌ فعلی‌ تناسب‌ ندارد. متوسط‌ فضای‌ آموزشی‌ لازم‌ برای‌ هر یک‌ از دانشجویان‌ رشته‌های‌ هنرهای‌ تجسمی‌ 15 مترمربع‌ است‌. این‌ سرانه‌ در مراکز آموزش‌ دولتی‌ کم‌تر از یک‌سوم‌ استاندارد بین‌المللی‌ است‌ و در برخی‌ از مراکز آموزش‌ غیردولتی‌، با توجه‌ به‌ تعداد دانشجویان‌ شاغل‌ به‌ تحصیل‌، شاید از یک‌ مترمربع‌ هم‌ کم‌تر باشد. تقریباً می‌توان‌ گفت‌ که‌ شباهت‌ به‌ کندوی‌ زنبور دارد! دانشجوی‌ رشته‌های‌ هنرهای‌ تجسمی‌ نیاز به‌ فضا دارد. او باید در طبیعت‌ گام‌ بردارد، درخت‌ و سبزه‌ و گل‌ را تجربه‌ کند و در فضای‌ پاک‌ طبیعت‌، کلاس‌ و کارگاه‌ تشکیل‌ دهد و در سایه‌سار درختان‌ انبوه‌ و سرسبز با دوستان‌ خود به‌ طراحی‌، مطالعه‌ و گفت‌وگو بپردازد و از هر لحظه‌ی‌ خود، بهره‌ی‌ آموزشی‌ ببرد و اندیشه‌ و ذهن‌ خلاق‌ خود را بارور سازد. در برخی‌ از فضاهای‌ آموزشی‌ ما، دریغ‌ از حتی‌ یک‌ درخت‌، یک‌ باغچه‌ و یا یک‌ آب‌نما.
در مورد وسائل‌ کمک‌آموزشی‌ وضع‌ از این‌ هم‌ اسفناک‌تر است‌. کتابخانه‌های‌ موجود نیروی‌ متخصص‌ لازم‌ را به‌قدر کافی‌ برای‌ سفارش‌، آماده‌سازی‌ و کاتالوگ‌کردن‌ کتاب‌های‌ جدید ندارند و در برخی‌ از موارد، با وجودی‌ که‌ کتاب‌ سفارش‌ داده‌ شده‌ و به‌ کتابخانه‌ رسیده‌ است‌، خیلی‌ دیر وارد برگه‌دان‌ می‌شود و در قفسه‌ برای‌ استفاده‌ی‌ دانشجویان‌ قرار می‌گیرد.
در آخرین‌ دهه‌ی‌ سده‌ی‌ بیستم‌ و در آخرین‌ دهه‌ از قرن‌ «انقلاب‌ اطلاعات‌» و یا «انفجار اطلاعات‌»، در اغلب‌ مراکز آموزش‌ عالی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ ما، کتابخانه‌ نقش‌ نازل‌ و حقیرانه‌ای‌ دارد. البته‌ در کتابخانه‌ی‌ دانشگاه‌هایی‌ که‌ سابقه‌ی‌ طولانی‌تری‌ دارند، وضع‌ کتاب‌ و کتابخانه‌ شکل‌ آبرومندانه‌تری‌ دارد، ولی‌ بسیاری‌ از کتاب‌های‌ رشته‌های‌ هنرهای‌ تجسمی‌ سیاه‌ شده‌، مثُله‌ شده‌ و یا اصولاً برای‌ استفاده‌ روی‌ قفسه‌ی‌ کتابخانه‌ها قرار نمی‌گیرند.
در بسیاری‌ از این‌ کتابخانه‌ها، اصولاً یا بایگانی‌ اسلاید و فیلم‌های‌ ویدئویی‌ آموزشی‌ وجود ندارد و یا اگر وجود دارد، فرسوده‌ و ناکارآمد است‌. رنگ‌ اسلایدهای‌ آموزشی‌ به‌ مرور کیفیت‌ خود را از دست‌ می‌دهد و اسلاید تبدیل‌ به‌ شی‌ء غیرقابل‌استفاده‌ای‌ می‌شود. ضروری‌ است‌ متصدیان‌ این‌ قسمت‌ها، ضمن‌ این‌که‌ همه‌ ساله‌ اسلایدهای‌ جدیدی‌ را سفارش‌ می‌دهند، اسلایدهای‌ قدیمی‌ را نیز که‌ قابل‌ بهره‌برداری‌ نیستند، تجدید سفارش‌ نمایند تا بایگانی‌ کیفیت‌ خود را همواره‌ حفظ‌ کرده‌، برای‌ استادان‌ و دانشجویان‌ قابل‌استفاده‌ باشد.
شرط‌ اول‌ یک‌ «استاد خوب‌بودن‌» عشق‌ است‌:
ـ عشق‌ به‌ اشاعه‌ی‌ فرهنگ‌،
ـ عشق‌ به‌ تربیت‌ نسل‌ جوان‌،
ـ عشق‌ به‌ انتقال‌ اطلاعات‌،
ـ عشق‌ به‌ حفظ‌ ارزش‌ها و سنت‌ها.
ضروری‌ است‌ هر چند سال‌ یک‌ بار هیئت‌هایی‌ برای‌ رسیدگی‌ به‌ برنامه‌های‌ آموزشی‌ دانشگاه‌های‌ هنری‌ تشکیل‌ شود تا نقاط‌ قوت‌ و ضعف‌ آن‌ها را بررسی‌ کرده‌، پیشنهادهای‌ لازم‌ را به‌ شورای‌ برنامه‌ریزی‌ گروه‌ هنر وزارت‌ فرهنگ‌ و آموزش‌ عالی‌ ارائه‌ کنند تا مشکلات‌ موجود مرتفع‌ شود.
یکی‌ از مسائل‌ عمده‌ی‌ کشور در مقطع‌ راهنمایی‌ و دبیرستان‌، کمبود آموزگاران‌ حرفه‌ای‌ در زمینه‌ی‌ آموزش‌ هنرهای‌ تجسمی‌ است‌. همان‌طور که‌ اطلاع‌ دارید، کلاس‌های‌ هنر در اغلب‌ مدارس‌ یا تشکیل‌ نمی‌گردد و یا افراد غیرحرفه‌ای‌ و بدون‌ صلاحیت‌ در این‌ کلاس‌ها آموزش‌ نوجوانان‌ را به‌ عهده‌ می‌گیرند. این‌ مسئله‌ یک‌ ضعف‌ عمده‌ در آموزش‌ هنرهای‌ تجسمی‌ در مقاطع‌ راهنمایی‌ و دبیرستان‌ است‌. پیش‌ از انقلاب‌، در دانشگاه‌ فارابی‌، رشته‌ای‌ برای‌ تربیت‌ نیروی‌ انسانی‌ لازم‌ برای‌ این‌ مقاطع‌ پیش‌بینی‌ و برنامه‌ریزی‌ شده‌ بود به‌ نام‌ «تعلیم‌ و تربیت‌ هنری‌» که‌ همان‌ art education انگلیسی‌زبان‌ها است‌. برایم‌ روشن‌ نیست‌ که‌ چرا این‌ رشته‌ پس‌ از بازگشایی‌ دانشگاه‌ها در سال‌ 1362، راه‌اندازی‌ نشد. به‌هرحال‌، به‌ نظر من‌، این‌ رشته‌ی‌، «تعلیم‌ و تربیت‌ هنری‌» از رشته‌های‌ بسیار ضروری‌ است‌ که‌ لازم‌ است‌ از سوی‌ ستاد انقلاب‌ فرهنگی‌ و گروه‌ هنر وزارت‌ فرهنگ‌ و آموزش‌ عالی‌ بازنگری‌ شود و برنامه‌ی‌ آن‌ برای‌ اجرا به‌ دانشگاه‌هایی‌ که‌ آمادگی‌ اجرای‌ آن‌ را دارند، ابلاغ‌ گردد. درعین‌حال‌، اطلاع‌ دارم‌ که‌ برنامه‌ی‌ این‌ رشته‌ی‌ آموزشی‌ پس‌ از انقلاب‌ نیز مجدداً تدوین‌ و بازنگری‌ شده‌ و در اختیار وزارت‌ فرهنگ‌ و آموزش‌ عالی‌ قرار گرفته‌ است‌. به‌ اعتقاد من‌، راه‌اندازی‌ این‌ رشته‌ بسیاری‌ از مشکلات‌ نوجوانان‌ را در مقاطع‌ راهنمایی‌ و دبیرستان‌ که‌ علاقه‌مند به‌ هنرهای‌ تجسمی‌ هستند، مرتفع‌ خواهد کرد. این‌ رشته‌ی‌ تحصیلی‌ در بسیاری‌ از کشورها تا مقطع‌ دکترا دانشجو می‌پذیرد تا نیروهای‌ متخصص‌ تربیت‌ شوند.
امروز بدون‌ اسلاید، کاست‌، ویدئو و فیلم‌ نه‌ تنها فضای‌ آموزشی‌ هنرهای‌ تجسمی‌، بلکه‌ فضای‌ آموزشی‌ دیگر رشته‌ها نیز فضایی‌ بی‌رونق‌ است‌ که‌ جوانان‌ در آن‌ احساس‌ کسالت‌ می‌کنند. از این‌ نظر، انقلابی‌ در فضای‌ آموزشی‌ رخ‌ داده‌ است‌. جوانان‌ امروز در مقابل‌ کلام‌ صرف‌ احساس‌ بی‌حوصلگی‌ می‌کنند. ضروری‌ است‌ پیام‌ و اطلاعات‌ از طریق‌ وسایل‌ ارتباط‌ تصویری‌ و صوتی‌ منتقل‌ شود تا تأثیر لازم‌ را داشته‌ باشد. وگرنه‌ کیفیت‌ آموزشی‌ به‌ سطح‌ نازلی‌ سقوط‌ خواهد کرد و بازدهی‌ لازم‌ را نخواهد داشت‌. البته‌، همین‌ جا یک‌ نکته‌ را عرض‌ کنم‌ که‌ اساساً استفاده‌ از کامپیوترهای‌ تصویرساز را برای‌ جوانی‌ که‌ طراحی‌ نمی‌داند و مفهوم‌ فضا را در تصویر درک‌ نکرده‌ است‌، به‌ هیچ‌ عنوان‌، صحیح‌ نمی‌دانم‌ و حتی‌ مضر می‌شناسم‌.
ما با کمبود کتاب‌های‌ آموزشی‌ (تألیفی‌) مطابق‌ با معیارهای‌ نظام‌ روبه‌رو هستیم‌. در این‌ زمینه‌، بسیار کم‌ کار کرده‌ایم‌ و ضروری‌ است‌ که‌ فعال‌تر عمل‌ کنیم‌. اغلب‌ دانشجویان‌ ما از نظر زبان‌ خارجی‌ آمادگی‌ لازم‌ را ندارند تا از منابع‌ خارجی‌ به‌ نحو احسن‌ سود برند. زمانی‌که‌ وضعیت‌ نشر خودمان‌ را در زمینه‌ی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ با دیگر کشورها (حتی‌ کشورهایی‌ مانند هند، مراکش‌ و ترکیه‌) مقایسه‌ می‌کنیم‌، احساس‌ غریبی‌ به‌ ما دست‌ می‌دهد که‌ تنها واژه‌ی‌ «حقارت‌» بیانگر آن‌ است‌. نمی‌دانم‌ تا کی‌ می‌تواند این‌ وضع‌ استمرار یابد! ولی‌ به‌ هر صورت‌ باید فکری‌ اساسی‌ برای‌ این‌ اصل‌ و کمبود غیرقابل‌توجیه‌ آن‌ کرد.
در تفهیم‌ و تبیین‌ موارد، مصداق‌های‌ فرهنگ‌ شرق‌ و به‌ویژه‌ فرهنگ‌ خودی‌، که‌ درعین‌حال‌ نمونه‌ها و مثال‌های‌ درخشانی‌ نیز هستند، کم‌تر مورد توجه‌ قرار می‌گیرند. غربی‌ها خود را عمدتاً کانون‌ تمدن‌ می‌پندارند و اغلب‌ کتاب‌های‌ آموزشی‌ آن‌ها بر پایه‌ی‌ این‌ تفکر تدوین‌ گردیده‌ است‌. کاغذ که‌ از ابزارهای‌ مهم‌ فرهنگی‌ و انتقال‌ اطلاعات‌ است‌، قرن‌ها در شرق‌ مورد مصرف‌ داشت‌ و غربی‌ها از آن‌ بی‌اطلاع‌ بودند. زمانی‌ که‌ نگارگران‌ ما، نگاره‌های‌ بی‌نظیر شاهنامه‌ی‌ بایسنغری‌ را تصویر می‌کردند، انگلستان‌، از نظر تصویری‌، در بی‌خبری‌ به‌ سر می‌برد و کریستف‌ کلمب‌ برای‌ حرکت‌ به‌ سوی‌ آمریکا (یا به‌ گمان‌ خودش‌ هندوستان‌)، هنوز عزمش‌ را جزم‌ نکرده‌ بود. حال‌ زمانی‌ که‌ به‌ کتاب‌های‌ آموزشی‌ آنان‌ می‌نگریم‌، متوجه‌ می‌شویم‌ فرهنگ‌ تصویری‌ ما در این‌ کتاب‌ها شکل‌ حاشیه‌ای‌ دارد. به‌هرتقدیر، بدون‌ گذر از درس‌های‌ نظری‌ ـ عملی‌ مبانی‌ هنرهای‌ تجسمی‌، نمی‌توانیم‌ در حیطه‌های‌ حرفه‌ای‌ طراحی‌، نقاشی‌، ارتباط‌ تصویری‌، عکاسی‌، انیمیشن‌ و غیره‌ وارد شویم‌؛ ولی‌ حیف‌ اگر این‌ عبور از طریق‌ فرهنگ‌ سنتی‌ صورت‌ نپذیرد. 8
باید بررسی‌ کنیم‌ چه‌ تعداد از فارغ‌التحصیلان‌ به‌ حرفه‌ مرتبط‌ با رشته‌ خود پرداخته‌اند و نتیجه‌ کار حرفه‌ای‌ آن‌ها چه‌ بوده‌ است‌؟ آیا سرفصل‌ دروس‌ با نیازهای‌ جامعه‌ به‌ این‌ رشته‌ متناسب‌ است‌؟ امّا آن‌چه‌ به‌طور کلی‌ می‌توان‌ گفت‌ روح‌ حاکم‌ بر آموزش‌ دانشگاهی‌، چک‌ و چانه‌ زدن‌ بر سر نمره‌ و مدرک‌ است‌. 9


یادداشت‌ها:


1ـ هنر معاصر ، ش‌ 2، آذر و دی‌ 1372.
2ـ «چهره‌ی‌ جدید تناقص‌»، مصاحبه‌ با مصطفی‌ گودرزی‌، هنر معاصر ، ش‌ 5 و 6، خرداد و شهریور 1373.
3ـ «حرف‌هایی‌ نو برای‌ گفتن‌»، گفت‌وگویی‌ صمیمانه‌ با مهدی‌ حسینی‌، نقاش‌ و مدرس‌ دانشگاه‌، فصلنامه‌ی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ ، ش‌1، بهار 1377.
4ـ «مدرنیسم‌ که‌ تقلیدی‌ باشد...»، مصاحبه‌ با غلامعلی‌ طاهری‌ فصلنامه‌ی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ )، ش‌ 5، بهار 1378.
5 ـ «مثل‌ هنرمندان‌ رنسانسی‌»، مصاحبه‌ای‌ کوتاه‌ با علی‌اکبر صادقی‌، نقاش‌، فصلنامه‌ی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ ، ش‌ 4، زمستان‌ 1377.
6ـ «این‌ مشکلی‌ است‌ که‌ گالری‌دارهای‌ ما دارند»، مصاحبه‌ با غلامحسین‌ نامی‌، نقاش‌ و مدرس‌، فصلنامه‌ی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ ، ش‌ 5، بهار 1378.
7ـ «آه‌! ای‌ مرگ‌ سرخ‌»، سرمقاله‌ی‌ فصلنامه‌ی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ ، ش‌ 10، 1379.
8ـ «با این‌ همه‌، به‌ آینده‌ی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ کشورمان‌ امیدواریم‌»، گفت‌وگویی‌ کوتاه‌ با مهدی‌ حسینی‌، نقاش‌ و استاد دانشگاه‌، فصلنامه‌ هنرهای‌ تجسمی‌ ، ش‌ 4، زمستان‌ 1377.
9ـ «شیوه‌های‌ نو حاصل‌ درگیری‌ هنرمند با مسائل‌ عصر خود است‌»، گفت‌وگویی‌ کوتاه‌ با ناهید فراست‌، فصلنامه‌ی‌ هنرهای‌ تجسمی‌ ، ش‌ 8، بهار 1379.  
او باید یا کلاسیست‌ باشد یا امپرسیونیست‌ یا اکسپرسیونیست‌ یا کوبیست‌ و یا معجونی‌ از چند یا همه‌ی‌ ایسم‌ها؛
 

 

تجمیع شناسنامه کامپیوتر جمع آوری خودکار فروش کاشی مساجد ایجاد شناسنامه تجهیزات کاشی مسجدی هلپ دسک سازمانی هلپ دسک IT Help Desk کاشی سنتی ایرانی مدیریت تجهیزات IT مدیریت تجهیزات آی تی کارتابل درخواست ها کارتابل درخواست های IT جمع آوری خودکار نرم افزارها جمع آوری سیستم های شرکت جمع آوری سیستم های سازمان تجمیع اطلاعات تجمیع اطلاعات IT تجمیع کامپیوترها مدیریت IT سیستم جمع آوری شناسنامه کامپیوتر سیستم مدیریت کلان IT سیستم مدیریت فنآوری اطلاعات ابزار مدیران IT ابزار مدیران فنآوری اطلاعات سامانه تجمیع خودکار شناسنامه جمع آوری سیستم کامپیوتر
All Rights Reserved 2022 © Tajmie.ir
Designed & Developed by BSFE.ir